قطع ارتباط با اقوام همسر
-
خانواده نامزدم از من خواستن خونشون نرم
- پرسش:دختری 30ساله هستم 6 ماه ست با دوست خواهر زادم 38 ساله انصافا از لحاظ ظاهر و باطن پسر خوبیه فرزند بزرگ خانواده 7 فرزندی-که 2دختر و پسر بعد متاهلند- اذری زبان که دورادور مارو میشناخته عقد کردیم شخصیتم مطیع و کمی منفی نگرست اونا بسیار مذهبی هستن ما نه زیاداما من سعی میکنم شبیه این اقا باشم مدت کمی بعد عقد مادرشون مسایلی مثل مشروب خوردن یادوست دختر داشتن اطرافیانم، سیگار کشیدن خواهر 54 سالمو، اعتیاد پاک شدن و بعد مرگ برادرم، جدا شدن خواهر زادم از زنش و ازدواج همون زن با پسر برادرمو علیرغم میل همسرم فهمیداعتقاد داره خانواده هامون بهم نمیخورن و ما بی بند وباریم گرچه بیراهم نمیگه اما تقصیر من چیه،همسرم تمامشو میدونست و جلو اومد هم شخصیت هم مالی مستقل است و خانواده بسیار وابسته اش هستن من معتقدم بدون مادرشم میشه اما میگه صبرکن تا راضی بشن که-این حرف- باعث شده فکرکنم دو دل شده ،سعیشو کرده و میکنه که تا الان نتیجه ای نداشته بسیار بحث و درگیری دارن چند ماهه که خانوادش ازم خواستن حتی خونشون هم نرم خودش هر روز میاد دیدنم برخلاف خواست مادرش-پس چندان به حرفشونم نیست-!!!!دیگه خودمم نمیدونم چی درسته چی غلط !شبیه غریقی که به هرچیزی چنگ میزنه میدونم میخندید اما مادرم زنی 70 ساله و خرافاتی ست که شنیده ستاره ما باهم جفت نبوده که تو این شرایط روی من تاثیر بدی گذاشته
ماباهم مشکل خاصی نداریم نمیخواهیم جدا بشیم باید چیکار کنم اصلا ارامش ندارم بشدت استرس دارم بطوریکه همه چیزم بهم ریخته تازه نمازمو میخونم اینم…..
2سال پیش از طریق سنتی با فردی که خواستگاری کرده بود اشنا شدم حدود 1 یا 1.5 سال با کشمش و درگیری فراوان که در نهایت نتونست مادرشو راضی کنه و جدا شدیم دیگه ازش خبری ندارم اما اون دوران تاثیرات زیاد عصبیت را بشدت رویم گذاشت الان عصبی تر و پرخاشگرتر شدم موقع عصبانیت نمیتونم خودمو کنترل کنم صلوات هم میفرستم اب خنک یا تغییر حالت چندان فایده ای نداشته از خودم متنفر شدم و هر شب با هر ارزوی مرگ خودم میخوابم خیلی خسته ام خیلی…از خودم همسرم هیچ چیز خوشحالم نمیکنه هر روز در حال گریه ام با اون بنده خدا که واقعا انسان خوبیه و همه تاییدش میکنن هم مدام در حال جنگ و ستیزم و او همیشه کوتاه میاد تورو خدا کمکم کنیدپاسخ:
-
بیاحترامیهای مادرشوهرم از ازدواج دلسردم کرده
- پرسش:زن۳۵ساله.2سال ازدواج.فوق لیسانس.بیحرمتیهای مادر شوهر از همان ابتدا مرا نسبتبا ازدواجم دلسرد کرد طوری که نتوانستم همسرم را قلبا دوست داشته باشم.مجردی را بهتر میدانم.همسر حامی من است بارها به ایشان تذکر وحد و مرز تعیین کرد.اما ایشان ادامه میدهد.قاطعانه به همسرم گفتم که هیچ تمایلی به رفت و امد و گفتگو با مادرش ندارم.اخرین بار یکماه تمام وقت مهمان ما بودندهیچ چیز برایشان کم نگذاشتیم اما همچنان به تیکه انداختن ادامه دادندحتی بعد از رفتن.به معرف ازدواج اعتراض کرده بودن که چرانماز نمیخوانم.بچه نمیاورم.خانوادهام دعوتش نکردن و..برای ازدواج هزینه ای به انها تحمیل نکردم اما ظاهرا از نظر ایشان مفت هم گرانم!به هیچ عنوان وقت و اعصاب اضافی برای معاشرت با همچین کسی را ندارم.ایا قطع رابطه من با او اشتباه است؟؟
-
همسرم اهل معاشرت نیست
- پرسش:شش سال است با همسرم ازدواج کردم. هر دو ازدواج دوممان است. ازدواج اولمان بسیار کوتاه بود. دو فرزند داریم. همسرم پزشک و بسیار کار میکند. با خانواده همسرم زندگی میکنم در یک منزل چند واحده. به شدت تحت تاثیر مادر و خواهر و پدرش. کوچکترین تمایلی به معاشرت با افراد غریبه ندارد. معاشرت بسیار محدود و در حد دو یا سه خانواده. به همه و خود من میگوید که تو برای معاشرت آزادی اما بعد از رفت و آمد تمام خوشی دو یا سه ساعته را از دماغم در می آورد. من دوستی دارم که در حدود بیست و پنج سال می شناسمش. دیروز با ایشان و پسر 13 سالش رفتیم کافی شاپ و بچه ها را هم بردیم شهر بازی (دخترم پنج سالش و پسرم سه ساله) میگه چون پسر دوستت سیزده ساله و دختر ما پنج شما نباید با این خانم معاشرت داشته باشی . آیا این توهین به شعور من که یک مادرم با تحصیلات و سن 42 سال سن دارم نیست.
یعنی من نمیفهمم که بعد از بیست و پنج سال این خانم مناسب چند ساعت گذران وقت با من هست یا نه!!! من در این چند سال زندگی مشترک اینقدر درگیر بچه بودم که نمی توانستم معاشرت کنم . البته عدم معاشرت خانواده همسرم هم باعث میشه که من نتوانم کسی را دعوت کنم. حتی مادر و پدرم هم تمایلی به آمدن به منزل تنها بچه خود ندارند. چه برسه به خاله و دایی. من احساس میکنم یک زندانی اسیرم که فقط تنها فرقم آینه که زندانم کمی آفتاب بیشتری داره. به هیچ عنوان احساس خوشی به زندگیم ندارم و همسرم را فقط پول بده این زندگی میبینم اونم با بدبختی . اصلا احساس و آرزوهای زندگیم هیچ یک محقق نشد. چه کنم. بیست و چهارساعته داره در زمان برائتش حوادث و رویدادهای بد را مطالعه میکنه. من اصلا احساس یک زن آزاد و شاد را ندارم. چه کنمپاسخ:
-
کمکم کنید به خاطر پسرم زندگیمو نجات بدم
پرسش:
خانمی هستم 29 ساله که مدت 4 سال است ازدواج کرده ام . خودم فوق لیسانس و شاغل هستم و همسرم دانشجوی دکتری و فعلا شغل دایمی ندارند.البته بطور ساعتی در دانشگاه تدریس میکنند .
مدت هفت ماه است صاحب پسری شده ام. از دوران بارداری با همسرم به مشکل برخوردیم و تمام مشکلاتمان بر سر خانوادهایمان است. در اوایل ازدواج رابطه ما با خانواده من به علت حمایت ها و کمک های آنها بیشتر بود و خانواده همسرم به بهانه مخالفت با ازدواج ما کاملا خود را کنار کشیده بودند و همسرم از این موضوع ناراحت بوده و روابط سردی در حد دیدوبازدید هفتگی داشتیم.
منزلی را با پدرم شریکی خریداری کرده بودیم که ما در آن سکونت داشته و به نام پدرم بود. پس از بارداری من همسرم به فکر خرید خانه ای مستقل افتاد که به علت شرایط بد مالی پدرم تا کنون که حدود یکسال است موفق به پرداخت سهم ما نشده و حاضر به فروش خانه هم نیست. در این مدت همسرم مدام بهانه گیری کرده و با خانواده ام رابطه ای بسیار سرد داشته و این مسئله باعث بحث و دعواهای متعددی برای ما شده است. علی رغم تمام محبت های پدر و مادرم و زحمات آنها اخیرا همسرم توهین های زیادی به خانواده ام در دعواهایمان کرده و حتی مدتی است به خانه آنها هم نمی آید و کلا ارتباطش را قطع کرده است. که باعث ناراحتی و آزار من شده تا حدی که آخرین بار حرف جدایی به میان آمد.
تمام حرفش بی احترامی خانواده ام به وی و خواسته اش است و از هرچیزی بهانه میگیرد و انتظار دارد من فقط از وی حمایت کنم. من میدونم کار پدرم اشتباه است و با ایشان صحبت کردم ولی حرفم این است که پدرم که در مدت چهار سال با داشتن سهم اعظم از خانه آنرا در اختیار ما گذاشته است و در موقع نیاز به ما کمک کرده الان نمیتوانم به وی فشار وارد کنم . من در اوایل ازدواج بخاطر ایشان رفتارهای خانواده اش را خیلی تحمل کردم و کوتاه آمدم ولی ایشان حاظر نیستند بخاطر من کوتاه بیایند و رابطه شان با خانواده ام را حفظ کنند.
خواهشا مرا راهنمایی کنید تا بتوانم زندگی ام را بخاطر فرزندم هم که شده نجات دهم.
پاسخ:
آنچه مهم است تفکیک مسائل است و خودتون باید بتوانید به شرایط خاص ارتباط برقرار نمایید /1- مهم است از خواسته ی همسرتون کاملا آگاه شوید و بعد نسبت به آن اقدام و همم صحبتی و به توافق برسید. 2- روابط با پدر و خوانواده پدر نباید تداخل با زندگی داخله ایجاد کند 3/ در روابط همسرتون به خانواده پدر واکنش را بیش از اندازه نکنید4 – اولویت های زندگی را بر اساس توانایی های خود تنظیم کنید و بدون کمک دیگران 5 با یک متخصص نیز همراه شوید.
هر قطع رابطه در مرحله ی اول برای خود قطع کننده ضرر دارد.مخصوصا با نیتی مثل نیت شما چون شما نمی توانید تا زمانی زنده ای این کار را بکنی. // شما اگر در آنجا رفت و آمد می کنید برای رضایت خود بروید در مرحله ی اول و بعد رضایت های جانبی تا آسیب نبینید.
-
همسرم دروغگو و بی مسئولیته
- پرسش:من 34 ساله کارمند و صاحب یه پسر یکساله هستم 5 ساله ازدواج کردیم اما توی این 5 سال تمام کارا و خرجا رو خودم کردم خونه و ماشینم من خریدم همسرم هیچ کاری نمیکنه هیچ طلبکارم هست دروغگویی و پنهان کاری یه طرف مسیولیت پذیر نبودنش و سختی زندگی و کار بیرون و بچه رو تنهایی به دوش کشیدن یه طرف رفتارای خانوادش از طرف دیگه داغونم کرده از نظر شوهرم تمام کارای من بده و خودش و خانوادش هیچ عیبی ندارن منو دشمن خودش میدونه و هیچ تعهد و مسیولیتی نسبت به من حس نمیکنه هر کاری میخاد بکنه با مادرش مشورت میکنه و با اینکه بارها بدرفتاری و توهینای مادرش به منو دیده حتی یکبارم طرف منو نگرفته و همش کار اونا رو توجیه میکنه یا میگه رفتارای خودت باعث شده باهات اینکارو بکنن من حدود یه ساله با خانواده همسرم قهرم نمیرم اونجا چون بعد دنیا اومدن بچه مامانش هرچی خواست بهم گفت گفت تو لیاقت پسر منو نداری چرا که وقتی از اتاق زایمان اومده بودم و خانم تشریف آوردن براش بلند نشدم! همسرمم میگه تقصیر خودته که بی احترامی کردی دیگه خسته شدم چیکنم خیلی تنهام اونا همه مقابل منن و عذابم میدن شوهرمم با اوناست.پاسخ:اینکه در زندگی مشترک یکی از همسران بخواد مسوولیت و بار زندگی رو به تنهایی به دوش بکشه خیلی سخت و سنگينه ولی چرا شما باید رویه زندگیت رو بر این مبنا بذاری؟شاید بگی همسرم فردی مسئولیت پذیر نیست و من ناچار بودم، آیا شما ناچار بودی صرفاً تحمل کنی و مشکلات رو حل نکنی؟ آیا ناچار بودی حتی شکم ایشون رو سیر کنی؟ آیا ناچار بودی با وجود تعارضات بسیار بینتون فرزندی رو به این زندگی بیاری؟ و…. بسیاری از سوالات دیگه خواهر خوبم در وهله اول ارتباط بین شما و همسرت اگر درست بشه درصد بالایی از روابط بین شما و خانواده همسرت هم درست میشه پس سعی کن با شناختی که در این سالها زندگی از همسرت بدست آوردی بتونی در رفع نواقص شخصیتی مثل بی مسئولیتی و بی تفاوتی به زن و فرزند کمک کنی و در قدم های بعد روابط با خانواده او هم در مسیر و جریان درست حل خواهد شد شاد و سلامت باشی.
-
دوست نداره با خانوادم ارتباط داشته باشم
- پرسش:همسرم دوست نداره باخانواده ارتباط زیادی داشته باشم وقتی باتلفن باخانوادم حرف میزنم باید جزئیات صحبتم وتوضیح بدم یا نباید زیاد زنگ به مادرم یا خواهرم بزنم.یا موقع ی که باخانواده حرف میزنیم چه حضوری چه غیرضروری فکرمیکنه درمورد اون حرف میزنیم زمانیکه بیرون میریم کسی بهش برخورد کنه یابد رانندگی کنه به آنها شاخ شونه میکشد موقع ی که حرفمون میشه توسرش میزنه منو میزنه بعداز جنجال میگه دست خودم نیست باتمام اعضای خانوادم یه جوري قهره لطفاً راهنماییم کنید
پاسخ:
-
همسرم زود قهر میکنه و اصلا توجهی به من و فرزندم نداره
پرسش:
من 8 ساله که ازدواج کردم شوهرم فردی است لوس وبچه ننه که تک پسره که زود قهر میکنه وتا 4 الی 5 روز طول میکشه با من آشتی کنه حالا 6 ماهه که بچه دار شدم دیگه به من توجهی نداره بچه رو دوس داره ولی وقتی گریه میکنه با من قهر میکنه اصلا با من حرف نمیزنه من دیگه مغزم نمیکشه منم دیگه باهاش حرف نمیزنم سعی میکنم دوسش نداشته باشم اینحوری راحت ترم ولی چند وقتی فکر طلاق مباد تو سرم چیکار کنم باهام مهربون شه یا فراموشش کنم خیلی هم خانوادشو دوس داره و به خانواده من حسودی میکنه در حالی که اونا هیچ وقت کوچکترین بی احترام نکردن از اول زندگی هم با خانواوه خودش به گردش میره حتی اگه من نیام میره در حالی که اگه من بگم بریم جایی تا اونا نیان نمیره دیگه خسته شدم چیکار کنم هر روزم میره خانه مادرش و لی خانه پدر من تا دوهفته نمیاد لطفا راهنمایی کنی.
پاسخ:
اولین نکته که در مسئله ی روابطی شما وجود دارد و شما خیلی هم محکم بیان کرده اید . قضاوت است و شما احتمالا در بسیاری از رفتارهای همسر و یا خانواده ی همسر و یا دیگران قضاوت می کنید که این مسئله یکی از نکات مهم به وجود آوردن آسیب است.{لوس وبچه ننه که تک پسره که زود قهر میکنه }
ببینید آیا همان چیزی که شما می گویید لوس او هم به همان چیز می گوید لوس یا نه از نظر شما لوس بازی است اما از نظر همسرتون و یا خانواده ی همسرتون محبت ؟ بچه ننه نیز همینطور ؟ تک پسر آیا نسبت به ویژگی های تک فرزندی اطلاعی دارید ؟ تک پسر تک فرزند یا تک پسر بچه اول یا تک پسر بچه آخر ؟ هر کدوم ویژگی و رفتار هایی در آنها نهفته است که بدون نیت و قصد و قرض است . اگر ندانیم دچار خطا و اشتباه و خصوصا قضاوت می شویم.؟
براساس اصل آسیب شناسی سه نکته ی اساسی را اگر ما بتوانیم در هر اقدام رعایت بکنیم طرح ما موفق خواهد بود هرچند که نقص هایی هم داشته باشد.
1. چه کار بکنیم که آسیب به وجود نیاید.
2. چه کار کنیم آسیب به وجود آمده را حل بکنیم.
3. اگر نمی توانیم آسیب را حل بکنیم چه کار بکنیم که زمینه ی ایجاد آسیب در آینده نشود.
و اگر این سه نکته ی کلیدی در تمام مراحل درمان مد نظر باشد اطمینان بر عدم آسیب را به ارمغان خواهد آورد.بر این اساس نگاه من این گونه است . امید وارم دانش من به دانش شما اضافه کند .
دانش شما اضافه شود نگاه شما تغییر می کند.
نگاه شما تغییر کرد در احساس و رفتار شما تغییر ایجاد می شود
رفتار و عملکرد شما تغییر کرد در دیگرات ایجاد تغییر می کند بر اساس نوع رفتار و احساس تغییر یافته ی شما
اگر در طف مقابل تغییر هم ایجاد نشود به شما آسیب وارد نمی شود.
مثلا همسر شما تا وارد خونه می شود شما شروع به سوال و جواب می کنید و او هم به خاطر اینکه شما دائم سوال نکنید یا اینکه فکر می کند دارید کنجکاوی می کنید و می خواهد از زیر این مسئله شانه خالی کند با سوال شما شروع به داد زدن و اخم و تم که حوصله ندارم و… حالا اگر شما او وارد خونه می شوید و از او استقبال و همنوازی می کنید و از سوال و جواب خبری هم نیست . مبینید بعد از مدت زمانی همسر شما خودش که وارد خونه می شود شروع به صحبت خواهد کرد و از مسائل برایتان بیان می کند و حتی در جایی شاید نظر هم بخواهد . واین رفتار چون به خواسته ی خودش ایجاد شده در مقابل دیگر آن احساس مورد سوال شدن وجود ندارد و داد و فریاد هم خبری نیست و اگر هر از گاهی به وجود بیاید به اصل رابطه شما آسیب نمی رساند.
پس آنچه مهم است بر اساس تحلیل رفتار متقابل هر آنچه ما انجام می دهیم یا احساس است یا رفتار و یا هردو . و آنچه منبع آن است که به وجود می آورد . یا یک فکر یا یک خاطره یا عوامل بیرونی یا عوامل درونی و آنچه باعث شکل آن می شود نیاز است اگر نیاز برآورده شود می خندم بوس می کنم . دعوت می کنم و… اما اگر نیاز بر آورده نشود . داد میزن / فحش می دهم / پرت می کنم / قهر می کنم / بهانه می گیرم و…
حالا با توجه به این دانش که به شما اضافه می شود دوباره تحلیل کنید ولی قضاوت اصلا ننمایید . مهمتر اینکه شما یک نوزاد 6 ماهه دارید که اعتماد به نفس در یک انسان از تولد تا 14ماهگی شکل می گیرد باین نکته که فرزند در درون رحم مادر هر موقع می خواهد می خوابد هر موقع خواست می خورد و هر موقع خواست دفع انجام می دهد . و اگر این موارد بدون هیچگونه اخم و تخم و ناراحتی توسط هر کس که با نوزاد ارتباط دارد اجرا شود اعتماد نفس در او به صورت کامل شکل می گیرد. و نکته ی مهم دیگر حرمت نفس از 14 ماهگی تا 36 ماهگی . اعتماد نفس از فعل توانستن و حرمت نفس از فعل بودن است .
آنچه عامل اصلی آسیب است نبودن در وضعیت حال و اکنون است . و هر چه ما در گذشته و آینده قرار داشته باشیم روابط آسیب زا و مسائل ما قضاوتی و مثل یک قاضی عمل خواهیم نمود که آسیب است .نیاز به تفکر و تحلیل است آنچه شما می توانید تغییر ایجاد کنید فقط در خود و برای خود است . نه دیگری و دیگران.
-
همسرم علاقه شدیدی به سفر با دوستانش دارد وبه علایق من توجهی نمیکند
- پرسش:من 3ساله ازدواج کردم و زندگی نسبتا خوبی دارم بیشترین مشکلم با همسرم اینه که او علاقه شدیدی به سفر با دوستانش دارد و ما در این سه سال تقریبا تمام آخر هفته ها و تعطیلی ها به سفر هایی با شرایط سخت رفتیم که او میخواهد واصلا مهم نیست که من دوست نداشته باشم واگر من نروم او به تنهایی میرود وحتی 1 بار هم جایی که من بخوام نرفتیم حتی رفت وآمد با اقوامم هم به کلی قطع شده. مشکلات ما سر این موضوع روز به روز بیشتر و حادتر میشه. ممنون میشم اگر منو راهنمایی کنیدپاسخ:
-
شوهرم به منزل پدر و مادرم نمی آید
پرسش:
شوهرم به منزل پدر و مادرم نمی آید و رابطه اش را قطع کرده است وقتی او را با زور به آنجا می برم یک گوشه به حالت قهر می نشیند، علت قهر او چیست؟
پاسخ:شاید همسر شما تیپ شخصیتی درون گرا هستند و خیلی دوست ندارند که در جمع قرار بگیرند ، از خلوت خودشان بیشتر لذت می برند، خیلی اهل میهمانی رفتن و میهمانی دادن نیستند . اگرچنین چیزی است ایشان را خیلی تحت فشار قرار ندهید . شما با عطوفت ، مهربانی و کلام نزم می توانید ایشان را از لاک تنهایی دربیاورید تا ارتباط بیشتری با خانواده ی شما برقرار بکنند . اینکه می گویید با حالت قهر می نشینند این امکان را کمتر می کند که ایشان تیپ درون گرا باشند . ممکن است که شما می بیند ایشان با دیگران مشکلی ندارند و فقط با خانواده ی شما این رفتار را می کنند ، شاید ریشه های دیگری داشته باشد. شاید پدر و مادر شما در فرایند خواستگاری یا عقد سختگیری هایی کرده اند و ایشان دارد این جوری انتقام جویی می کند. اگر چنین چیزی است پدر و مادر شما از دلش دربیاورند . ما مورد داشته ایم که آقا با پدر یا برادر خانم شراکت تجاری داشته اند و با مشکل مواجه شده اند و ضرر مالی خورده اند که دراینجا پدر باید آنرا تامین کند . شاید این به خانواده ی شما ربطی نداشته باشد و ایشان از شما دق دلی دارند . شاید حقوق ایشان را رعایت نمی کنید و کارهایی که ایشان می خواستند نکرده اید ، غرور ایشان را جریحه دار کرده اید و به اقتدار ایشان را زیر سوال برده اید . ایشان چون م یدانند که شما دوست دارید با خانواده ی شما ارتباط داشته باشد ، شاید این جوری دق دلی هایشان را خالی می کنند . آقایانی هستند که وقتی رفتار غلطی از خانم می بینند این را پای تربیت غلط خانواده می گذارند بویژه اگر بعد از ملاقات شما با خانواده تان رفتارهایی از شما ببینند . شاید علتش این باشد که شما رازهای زندگی تان را به والدین تان می گویید . مشکلات شوهر شما روی رفتار و لحن کلام آنها اثر می گذارد و ایشان را تحویل نمی گیرند . ممکن است که این کار مقابله به مثل است . یعنی شما وقتی خانه ی والدین شوهرتان می روید با کسی ارتباط نمی گیرید و در گوشه ای می نشینید. ممکن است که همسر شما اختلاف فرهنگی ، اعتقادی و سیاسی با خانواده ی شما دارند . وقتی ایشان به خانواده ی پدر و مادر شما می آیند آنها یک رفتارهایی می کنند یا حرفهایی می زنند که خلاف اعتقادات ایشان است. اگر چنین چیز است به پدرو مادرتان بگویید که ملاحظه ی ایشان را بکنند . دیگر اینکه وقتی همسر شما به خانه ی والدین شما می آیند به حاشیه می روند . مرد شما اقتدار دارد و دوست دارد که برای شما اصل باشد . وقتی شما به خانه ی پدر ومادرتان می روید و همسرتان را در پذیرایی می نشانید و خودتان با مادرتان نیم ساعت در آشپزخانه هستید وایشان را تحویل نمی گیرید . این برای مرد مهم است و فکر می کند که برای خانواده اش تکیه گاه نیست . و حس حسادتی هم برای ایشان ایجاد می شود. البته اینها نمی تواند دلیلی برای قطع ارتباط با خانواده ی خانم باشد. در دوری ها مشکلات حادتر و عمیق تر می شود. بستر خوبی برای شیطان فراهم می شود که دو طرف را وسوسه کند و یک کلاغ چهل کلاغ بکند. راهش قطع ارتباط نیست . اگر این جور مشکلات باشد بهترین راه این است که ملاقات و دیدار باشد و در این دیدارها گفتگو باشد و خیلی اوقات با گفتگو مشکلات حل می شود. گاهی این سوء تفاهم است . این سوء تفاهم با ملاقات و گفتگو حل می شود . در ضمن دیدار محبت می آورد . رسول اکرم می فرمایند : دیدار محبت می رویاند . یعنی شما بذر محبت را می کارید و محبت رشد می کند. این قطع ارتباط برای خانم ها خیلی سخت است . خانم ها دوست دارند که با همسرشان خانه ی والدین شان بروند . ممکن است که آقا منعی برای دیدار خانم شان ایجاد نکرده اند و فقط خودشان نمی آیند . این برای خانم سخت است . قطع ارتباط برای پدر و مادر دختر خانم سخت است و گمان می کنند که دخترشان با شوهرش مشکل دارد و دیگران هم در مورد آقا گمان بد می کنند. ما داشته ایم که آقا با خانواده ی همسرشان مشکل داشته اند و برداشت هایی بدی از آقا شده است ، بعد مشکل این آقا با خانواده ی خانم حل شده است ولی ذهنیت ها از بین نرفته است . در من ایشان از یک سری برکات هم خودشان محروم می کنند . در نامه ی 31 نهج البلاغه امیر المومنین به پسرش می نویسد : فامیل های تو مثل بال و پر تو هستند که با آنها می توانی پرواز کنی . اگر کسی ارتباط خودش را با فامیل قطع می کند یعنی فرصت پرواز را از خودش گرفته است . اقوام خانم سببی هستند و اگر آقا ارتباط را با آنها قطع کند مشکلات بالا پیش می آید . اگر کسی رابطه اش را با فامیل نسبی که محارم او می شوند قطع کند ، قطع رحم انجام داده است و آفات بدی دارد . این یکی از عوامل اختلاف بین زن و شوهر است.
"نصب و پشتیبانی : گروه تبلیغاتی مانو"