عدم تمایل و ترس از ازدواج

  • می‌ترسم ضعفم در انجام امور فنی برای زندگی مشترکم مشکل‌ساز بشه
    • پرسش:

      من پسری 28ساله هستم . مثل هر شخص دیگری نقاط ضعف و قوت شخصیتی مخصوص به خودم را دارم اما در کل قضاوتم نسبت به خودم مثبته و خودم را فردی نسبتا با دید باز به مسائل و قادر به تحلیل مسائل ، اهل مطالعه و به گفته دیگران مهربان هستم اما یک نقطعه ضعف اساسی در خودم شناسایی کردم که به نظر خودم ناشی از شرایطی است که در آن محیط پرورش یافتم که در یک خانواده تقریبا پرجمعیت با اختلاف سنی زیاد فرزند آخر خانواده ای هستم که از نظر روابط اجتماعی تا حدودی ایزوله تربیت شدم  به هرحال آن نقطعه ضعفی که در اینجا میخوام بهش اشاره کنم که شاید این ذهنیت را به ذهن شما متبادر کنه که من فردی فاقد اعتماد به نقس هستم ( که به نظر خودم در سایر موارد اینگونه نیست ) اینه که در امور فنی فوق العاده ضعیف و کم استعداد هستم و اخیرا که بیشتر دقت کردم دیدم این مسئله رو در دوران مدرسه و دوران راهنمایی و دروس فنی حرفه ای هم داشتم که در آن مقطعع به علت اینکه درسم خوب بود به آن توجهی نداشتم اما اخیرا این مسئله ذهنم را مشغول کرده که به عنوان یک مرد اگر بخوام ازدواج کنم این مسئله در امور روزمره زندگی میتونه من رو بسیار شرمنده کنه و در پیش روی همسر آیندم فاقد توانایی های ساده ای که داشتنش برای هر مردی امر بدیهی و ساده است ، نشان دهد ، شاید در دوره حاضر داشتن فکری باز و اهل مطالعه بودن و اخلاق خوب به چشم نیاد اما این نقطعه ضعف خیلی به چشم میاد و میتونه خصوصا برای یک مرد در عرضه زندگی تحقیر کننده باشه ، من حتی بخاطر این مسئله ماشین خودم رو فروختم چون حتی در حد تعویض چرخ ماشین رو هم بلد نیستم انجام بدم بازم اشاره میکنم من در ابزار عقیده اعتماد به نقسم خوبه ولی این نقطعه ضعف نه از عدم اعتماد به نفس که از ضعف تربیتی و محیطی و شخصیتی و یا استعدادی من ناشی میشه

      سوال مشخص من اینه که آیا با چنین نقطعه ضعف عیان و آشکاری آیا ازدواج و تشکیل خانواده کار درستی هست یا خیر  ؟  البته من شرایط اقتصادی مطلوبی هم ندارم و این سوال رو با فرض کسب حداقل امکانات لازم برای ازدواج پرسیدم

      پاسخ:

      دوست بزرگوار تبریک بابت خودآگاهی  نسبت به خودتون و شناخت کامل نسبت به نقاط قوت و ضعف خودتون.اما نکته ای که باید عرض کنم مربوط به بزرگنمایی پیش از حد شما در مورد نداشتن مهارت های فنی هست که اغراق آمیز در موردش صحبت می کنید و مساله رو مهمتر از اون چه که هست ارزیابی می کنی. شما براحتی می تونید این مهارتها رو از طریق شرکت در کلاسها و کارگاهای مختلف کسب کنید. پس مساله لاینحل نیست که مانع ازدواج شما شود. داشتن مهارت های فنی خوب و حسن محسوب می شود اما نداشتنش عیبی یا مانعی نیست براتشکیل خانواده.  سعی کنید در زندگی رو داشتهاتون و نقاط مثبتتون متمرکز شوید. شما مسلما فردی شایسته و دارای ویژگیهای مثبت براحتی می توانید همسر ایده ال و متناسب برای خودتون انتخاب کنید. موفق باشید.

      منبع

  • احساس شرم از رابطه جنسی مانع ازدواجم شده است
    • پرسش:
      آیا ترس از ازدواج و احساس شرم از رابطه جنسی مانع ازدواج است؟ آیا این مشکلی هست که بتوان حل کرد؟
      پاسخ:

      1- تاحدی. بستگی به شدت ترس و شرم دارد.

      2- تقریبا به طور صددرصد قابل حل است.

      منبع
  • پسر مورد علاقم موقع عصبانیت حرف از جدایی میزنه
    • پرسش:

      من دختری 22ساله هستم که با پسری  ساله رابطه دارم چهار سال هست که باهم ارتباط  داریم هردو شدیدا به هم علاقه داریم و بهزندگی مشترک  فکر میکنیم ولی  شغلی ندارد که ما بتوانیم زندگی مشترک خود را شروع کنیم و هردونگران اینده هستیم من خاستگار با موقعیت بهتری هم داشته ام ولی از نظرم هیچ مردی به دلم نمینشیند و به این اندازه تفاهم و علاقه نداریم وقشر های ما فرق میکند پدر مادر من در این مورد یه خورده مخالفت هایی داشته خانواده هردوما از رابطه ما اطلاع دارند من درسم تمام شده  کارشناسی رشته تحصیلی خودم و اینکه اقا پسر با فوق دیپلم رشته تحصیلی خود خوانده و دیگر ادامه ندادند دودلیه من در این رابطه است که  با من در هیچ موردی دردودل نمیکند یا هیچ صحبتی جز پیدا  نکردن کارو ابو هوا صحبت نمیکنن من چون علاقه زیادی به برنامه های روانشناسی دارم دنبال  این مسئله ها هستم وپیگیر هستم و سوال هایی که در مورد ازدواج روان شناس های محترم ذکر میکنن همه انهارا پرسیده ام و خیلی به من در مورد اشنایی  طرف مقابلم کمک میکند و سر صحبت هایی را باز میکنم که ببینم تا چه حد عصبانی میشود و چقد میتواند خود را کنترل کند و پرخاش گری نکند از همه نظر دلسوزو مهربان هست و بعضی اوقات سر لباس پوشیدن یا جشن های خانوادگی که شرکت میکنم با خانواد مخالفت میکرد و من گفتم که من از بچگی اینطور بزرگ شدم خانواده من هم همینطور اس و وقتی میگویی شرکت نکن برای من سخت است نمیشود عروسی دخترخاله یا فامیل های دیگه شر کت نکرد وباتوضیحاتی که دادم قانع شد و کنار امد من ترسم از این است که یه دفه وقتی عصبانی میشود تصمیم به جدایی میگیرد وقتی عصبانی هست سربه سرش نمیزارم  وقتی اروم شد باهم صحبت میکنیم ازین میترسم که تو زندگی مشترکمان هم یه دفه تصمیم جدایی بگیرد  لطفا راهنمایی بفرمایید که چیکار کنم باتشکر
       

      پاسخ:

      اردواج یک امر مهم است و با احساسات و هیجان نمی توان برای آن تصمیم گرفت.

      در امر ازدواج بهترین کار مشاوره پیش از ازدواج است.

      نکته ی مهم این است که غیر از خودتون مسئله ی مهم خانواده می باشد. و بیش از 15 مورد است که باید اول بررسی شود.

      اینکه امروز که تا عصبانی می شود حرف از جدایی می زند. بعد هم خواهد زد. این که امروز به حرف گوش داده و فردا هم حتما به حرف گوش می دهد . را نمی توان ملاک عمل قرار داد.

      همراه شدن شما با متخص بهترین راه است

      منبع
  • می‌ترسم بعد از ازدواج با پسر مورد علاقم پشیمون بشم
    • پرسش:
      من دختری 23 هستم با پسری 25ساله چهار سال هست ارتباط دارم من کارشناسی وایشان در مقطع فوق دیپلم هستنداز نظر اقتصادی هردوخانواده ها یکسان از نظر دینی فرهنگی یکسان فقط قشرهای مان فرق دارد که خادواده من اوایل مخالفت میکردند که به مرور زمان راضی شدند ما هردو به هم علاقه مند هستیم و طی این چند سال سرمسائل اینکه شما جشن های عروسیتان مختلط هست و ما جدا بحث هایی به وجود امد وحتی جدا شدیم ومن به هیچ وجه در این مورد گذشت نکردم چون میدانم در اینده بعد ازدواج سر رفتن یا نرفتن به این میهمانی ها بحث پیش می ایدو من تصمیم به جدایی گرفتم و بعد یکماه فاصله با حرف های ایشان که باشه هرچی شما بگی من در این یک مورد گذشت میکنم در این میهمانی هاشرکت میکنیم ولی من در دل خود خودخوری میکنم خلاصه اینکه هردو بدون هم نمیتوانیم زندگی کنیم ارتباط ما دوباره شکل گرفت و گفتوگورفع شد یا سرمسائل لباس پوشیدن هم همینطور  و ایشان در این مدت چهار سال صحبت خاصی برای زندگی مشترکمان و تصمیمی که دارند صحبت نمیکنند وقتی میگویم چرا صحبت نمیکنی میگویدبه مرور زمان صحبت ها پیش می اید یا اینکه در طول این چهار سال من هیچ شناختی از مادر خواهر پدرشان ندارم میگویم از خصوصیات اخلاقیشان برایم بگو که با اخلاقشان اشناباشم تا بتوانم در اینده همانطوری که دوست دارند باشم حرفی نمیزنند میگویند به مرور زمان خانواده ام را میشناسی در صورتی که من مثله اینه هر چیزی در طول روز درخانه ما اتفاق می افتد میگویم که بلکه شاید یلد بگیرد و مثه من از خانواده اش بگوید و چند ماهی است از سربازی امده ودنبال کار میگردد هیچ سرمایه و پس اندازد هم ندارد میگوید یکی دوسال صبر کن تا من سر کار بروم پس انداز داشته باشم برای خاستگاری اقدام کنم البته این هم بگم که مادر ایشان برای اشنایی با خانواده و دیدن من به منزل ما امدند و خانواده ها در جریان ارتباط ما هستند ولی هیچ صیغه یا عقدیا نشانی نزاشته اند و من خاستگار با مقعیت بهتر هم داشته ام ولی بخاطر دوست داشتنمان رد کردم ولی با اینکه هردو خیلی  همدیگر رو دوس داریم و تو هر مسائلی باهم تفاهم داریم و در اخر از بعضی بحثهایمان به گذشت من یا ایشان خطم میشود باز من از ازدواج با ایشان ترس دارم که نکند ازدواج ناموفقی داشته باشم که جلوی خانواده ام سرخورده شوم و مورد سرکوفت  خانواده و دیگران شوم و همیشه نگران هستم برای اینده ام که این همه گذشت و وایسادن جلوی خانواده ام که ماهمو دوست داریم در اخر به پشیمانی خودم شود ترس دارم لطفا راهنماییم کنید با تشکر.
      پاسخ:

      شما در مرحله ی اول از طریق مشاوره پیش از ازدواج بفهمید که آیا شما برای هم مناسب هستید یا نه ؟

      دوم اینکه گذشت یک طرفه و از دست دادن موقعیت های مناسب تر که با شرایط بیان شده ی شما هیچ همخوانی ندارد. آسیب برای خود و آینده می باشد.

      سوم اینکه نوع عملکرد طرف مقابل شما جای سوال و احتما لا نیاز به بر رسی متخصص بالینی دارد.

      چهارم ازدوج مهمترین مسئله برای آن خانواده قبل از طرفین می باشد. گه بسیار هم مهم می باشد.

      منبع
  • از ازدواج با دختری که 6 ساله عاشقشم می‌ترسم
    • پرسش:
      من پسری ۲۹ساله هستم که ۶ساله عاشق دختری هستم ۲۳ساله.تو ان ۶سالم دعوا یا بحثهایی که باهم کردیم واقعا انگشت شماره.و قراره تیر ماه بروم خواستگاری.ولی از وقتی این دنیای مجازی پیداش شده,یکم ترسیدم.چون همش میخونم که زوجهایی مثل ما معمولا ازدواجی موفق ندارن.برا همین دیگه از اینده میترسم.لذا خواهش دارم منو راهنمایی کنید.با تشکر
      پاسخ:
      بهترین مسیر این است که از دنیا مجازی خارج شوید و زمینی باشید

      نکته ی مهم این است که طرف مقابل و خود شما آسیب شخصیتی و هویتی در شما وجود نداشته باشد. بهترین راه این مسیر است.

      ببینید مهمتر از دونفر در ازدواج اول خانواده است که باید از نظر شجره نامه/ ساختار خانواده/کیفیت و کمیت عاطفه در خانواده/اعتقادات دینی/سیاسی/روابط خانواده با افراد درجه 1و2/ موقعیت اجتماعی/تحصیلات و شغل اعضای خانواده/تفریحات و سرگرمی/ مرحله رشد و تکامل خانواده/وضعیت سلامت و بیماری/ حوادث و اتفاقات در خانواده /و… مهم است که باید بررسی و همخوانی داشته باشد . وبعد بیش از 20 ویژگی فردی طرفین باید بررسی شود و در نهایت نتیجه آزمون ها و در نهایت 4 گروه و نظر در مورد دو نفر طرح می شود ./ 1 ازدواج کاملا مثبت/2 کاملا منفی /3 نسبتا مثبت /4 نسبتا منفی // روند کار مصاحبه بالینی /آزمون /تفسیر آزمون و مصاحبه بالینی و نظر درمورد وضعیت ازدواج.به 4مورد بالا که ذکر کردم.

      منبع
  • خواستگارم از من کوچکتره
    • پرسش:

      دختري ٣٢ ساله هستم و ليسانسه و تك فرزند هستم و از خانواده اي متوسط رو به بالا، ٢ سال با اقايي آشنا شدم كه از نظر ظاهري اجتماعي و خانوادگي هم سطح هستيم و بعد از مدتي از من خواستگاري كرد و خانوادش منو ديدن ولي چون من يكسال از ايشون بزرگترم مخالفت كردن و در نهايت آقا خانواده رو راضي كرد و گفت با خانوادت صحبت كن كه بيايم خواستگاري ولي هر چي ميگذره ايشون ترسش بيشتر ميشه و ميگه همه دوستان و … منفي بافي ميگن و با اينكه خودش هم قبول داره ولي اين ترس روي من هم اثر گذاشته. و ما بدون درنظر گرفتن احساس تا جايي كه ميشد انتخاب كرديم تا اينكه صحبت مهريه و حق طلاق و.. شد و خونواده من گفتن سكه اصلا مهم نيست ولي حق طلاق انتخاب مسكن و سفر و كار رو بايد بده و اين آقا قبول نميكنه چون از اول به من گفت من قبول نميكنم و من فكر كنم اين نظراز طرف خانوادش هست.با اينكه نميتونم و دلم نمياد رو حرف خانوادم حرف بزنم ولي ايشون رو هم نميتونم از دست بدم. لطف كنيد شفاف راهنماييم كنيد كه ترس اين اقا از قبول نكردن حق و حقوق چيست!!؟ و چه جوري ميتونم راضيش كنم؟ چون احساس ميكنم همه خواسته هاي ايشونه و من هيچ كاره. چون مهريه كم حق و حقوق نه و زندگي در واحد بالايي خونه ي پدرش اينا.

       

      پاسخ:

      دوست عزیز ،ترس و نگرانی شما یا خانواده،برای گرفتن این حقوق ازچيست ?شاید پاسخ به این سوال آسانتر باشد چون مرتبط به خود شماست ،و احتمالا وقتی پاسخ این سوال را دريابيد،شاید پاسخ ترس ایشان از قبول کردن این حقوق را بیابید.
      زمان مناسب برای ازدواج زمانی است که فرد به چهار بلوغ ،جنسی،روانی،شناختی و عاطفی برسد،واگر چنین باشد شما به عنوان دو انسان بالغ می توانید مسئولانه  توافق کنید ،تصمیم بگیرید و در این تصمیم متعهد بمانید،در غیر اینصورت افراد دیگر ملاکها و تصمیم گیری را تعیین می کنند و شما یا می پذیرید یا رد می کنید.
      با آرزوی بهترین انتخاب
      منبع
  • خواستگارم پس از چند ماه از ازدواج منصرف شده
    • پرسش:
      دختری سی و چهار ساله هستم، فرزند اول خانواده، مدرکم فوق لیسانس هست و شاغلم. از نظر زیبایی هم معمولا بهم می گن زیبا هستی.
      چند ماه پیش توسط یک واسطه خواستگاری بهم معرفی شد با شرایط زیر:
      چهل و سه ساله، فرزند اول، لیسانس و کارمند و تنها تهران زندگی می کنن. از نظر مالی متوسط و از نظر تیپ و قیافه هم خوبه.
      روز اول فوق العاده مصمم به نظر میرسید و گفت بعد از شش ماه آشنایی اگر به توافق رسیدیم ازدواج کنیم، من هم پذیرفتم.
      در این پنج ماهی که گذشته رابطمون عالی بوده طوری که هردومون از این همه شباهت تعجب کردیم. اختلاف نظرها فوق العاده کم و وقتهایی هم که اختلافی پیش میامد با کمی گفتگو حل میشد.
      این را هم بگم که هردومون کم حرف هستیم و به همین خاطر زیاد تلفنی صحبت نمی کنیم.
      همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه چند روز پیش گفت  علیرغم اینکه رابطمون خیلی خوبه و من تورو خیلی دوست دارم، اما در ازدواج مردد شدم و می ترسم و نیاز به فرصت بیشتری دارم.. ازش پرسیدم به چقدر زمان نیاز داره، گفت نمی دونم..
      حالا نمی دونم چه کنم، از طرفی دختری نیستم که اهل دوستی  باشه، از طرف دیگه نه تنها حسابی بهش دلبسته شدم بلکه از این همه تفاهم حیفم میاد رابطه را منتفی کنم.
      چه کنم؟

      پاسخ:

      دوست گرامی مساله ازدواج و انتخاب همسر بعنوان اساسی ترین تصمیم زندگی فرد باید بسیار با دقت و چشم باز صورت پذیرد.موضوع شناخت و آشنایی قبل از ازدواج مساله بسیار مهمی است که بنابر نیاز افراد متفاوت است اما روانشناسان معمولا 6ماه تا یکسال رو کافی می دونن .و این زمان مناسبی است برای شناخت طرف مقابل آگاهی از ملاکها و معیارها و جنبهای اشتراک و تفاهم و تفاوتها…
      دادن زمان بیشتر برای شناخت همدیگر نگران کننده نیست به شرطی که وابستگی صورت نپذیرد.اجازه بدهید طرف مقابل هم  به این اطمینان برسن و در نهایت اگر هر دوی شما موفقیت خوشبختی و آرامش را در بودن در کنار هم  درک کردید دست به انتخاب بزنید.خواهر بزرگوار توصیه می کنم مراجعه حضوری داشته باشین به یکی از همکاران حاذق در این حوزه تا انشاالله بهترین و مناسبترین تصیم رو بگیرید.
      منبع
  • دوست ندارم با هیچ خانمی ارتباط برقرار کنم
    • پرسش:
      26 سالمه و وضعیت شغل و مادیاتم تا حدی قابل قبول هست اما همیشه استرس کار و آیندم رو دارم چی کار می تونم کنم ؟
      از طرفی 1 سالی میشه دوست ندارم با هیچ خانمی ارتباط برقرار کنم چون این استرس کاری و ناراضی بودن از درآمد(بخاطر رکود بازار) نمی تونه من رو به اوج حوصله و شکیبایی برای یک رابطه برسونه
      تقریبا تو خودم خیلی حرص می خورم و زیاد بروز نمی دم نظرتون برای بهبود روابطم چی هست ؟
      فکرم هست برم خارج از ایران وتو اون شرایطه که می تونم از زندگیم راحت باشم در ضمن با تنهایی مشکلی ندارم
      پاسخ:
      استرس موضوعی همیشگیست. لازم نیست برای از بین بردن استرس تلاش کنیم کافیست یادبگیریم با وجود استرس زندگی کنیم و لذت ببریم. به نظر میرسد برخی ویژگی های شخصیت وسواسی را دارید. توصیه می شود پیش از اینکه آدرستان را عوض کنید افکارتان را تغییر دهید.
      منبع
  • دختره اون چیزی که گفته بود نبود
    • پرسش:
      پسری 28ساله ..دارای مدرک تحصیلی لیسانس هستم…تقریبا 4سال پیش با دختر خانمی 5سال از خودم کوچکتر آشنا شدم…رفتاراشو دوست داشتم…و عاشقش شدم…اونم خوب تو این چند سال واقعا منو دوست داشت..اما به مراتب صبور تر و بی اعتناتر بود بطوری که دقیقا بالای هشتاد درصد من دنبال اون بودم…احساس من این بود که اون بیشتر تو خودش میریخت و شایدم دلیل دبگه ای داشت…سرباز بودم…بهش گفتم بیام خاستگاری گفت  بزار سربازیت تموم شه…سربازیم تموم شد گفت کار..کار و جور کردم..اما مادرش از مادر من خواست به منزلشون بره و گفت اگر شرایط مارو میپذیرید بیایید خاستگاری..مادر منم گفت شرایط ما دسته آقایونه …انقدر وقت تلف کردن که بلاخره رفتیم خاستگاری…خاستگاری هم برای خودش داستانی بود ما بهترین چیز هارو گرفتیم اما اونها واقعا ن فرهنگ رفتاریشون درست بود ن پذیراییشون..دقیقا انگار ما مهمان ناخوانده بودیم…پدرشم مشکوک به اعتیاد بود…اون چیزی که از خانوادش گفته بود واقعا اون نبود…مثلا به من میگفت بابام کوه میره…البته خود دختر هم توقعاتی داشت که به نظر ما نامتعارف بود مثلا میگفت من با مادر شوهر زندگی نمیکنم…خونه پایین تر نمیرم…آپارتمان کوچیک باشه اما مستاجر نباشم و از این قبیل حرفا….از خاستگاری الان یکسال گذشته…چند  روز شدید تو فکرش بودم…تا به مادرش زنگ زدم..مادرش بهم گفت شیرینی خوردس…با خودشم حرف زدم گفت عقد نکردم…من نمیخام رابطه کسیو بهم بزنم اما واقعیت داغون شدم…دوسش دارم بخاطر نجابتش هرچی بود هرز نبود…خبا کسی دیگه نمیتونم رابطه برقرار کنم…فقط از عطر رفتار اون خوشم میاد …واقعا صداش بهم آرامش میده …حتی اذیت کردناش…حالا به نظر شما من باید چیکار کنم..؟ البته معلوم نیست قضیه شیرینی خوردنش راست باشه یا اینکه صد در صد باشه..متشکر
       
       
      پاسخ:
      توي اين دنياي بزرگ يه سري مسائلي هست كه از كنترل ما خارجه. مثل جواب مثبت كسي كه ازش خواستگاري كرديم. ما روي نظر ديگران كنترل خيلي كم و يا اصلا كنترل نداريم ما مي توانيم تقاضايمان را بيان كنيم و با صداقت كاري كنيم تا نظر مساعد طرف مقابل راجلب كنيم. ولي در نهايت بايد منتظر جواب اون بمونيم.

      شما به خواستگاري اين دختر رفتيد و موارد اختلاف نظر و يا سليقه وجود داشت. آيا مي توانستيد تمام اين موارد را برآورده كنيد؟ حتي استنباط من ازصحبت هايتان نيز اين است كه در اين رابطه شما مشتاق تر بوده ايد. در صورتيكه يك عشق و زندگي پايدار در صورتي اتفاق مي افتد كه دوجانبه باشد.

      به هر حال اگر ايشان واقعا كس ديگري را انتخاب كرده اند و شما هر چه بيشتر ايشان را دوست داشته ايد  پسنديده است كه بيشتر به انتخاب ايشان احترام بگذاريد هرچند كه مي دانم  انتخابش باب ميل شما نيست.

      فرض كنيد اتفاقي عكس اين مي افتاد و دختري از شما بسيار خوشش مي آمد و مشتاق ازدواج با شما بود ولي شما شرايط بهتري را خواستار بوديد. آيا شما به صرف علاقه  طرف مقابلتان  به او بله مي گفتيد؟ احتمالا  اينطور نيست.

      منبع
  • صمیمیت مورد انتظارم بین من و دختر مورد علاقم نیست
    • پرسش:
      پسر 31 ساله هستم و میزان تحصیلاتم لیسانس می باشد. شغل جدیدی بصورت شخصی روبراه کردم که در حال حاضر به مرحله سود دهی نرسیده اما از انجا که به عقیده من باید ازدواج کنم چنین تصمیمی گرفتم. فرد مورد نظر من دختری 30 ساله و لیسانسه هستند که همشهری نیستیم (من شیراز و ایشان اصفهان). از طرف یکی از دوستان به من معرفی شدند و بجز یک بار ملاقات حضوری باقی صحبت ها تلفنی بوده است.

      مشکل این است که برخی رفتار ایشان برای من خوشایند نیست. من فرد حساسی هستم و به شدت به رفتار متقابل اهمیت میدهم. احساس می کنم صمیمیتی که انتظار داشته ام بین ما نیست چون حرف های ما معمولی شده و علی رغم علاقه ای که در صحبت ایشان هست معمولا من باید دنبال بحثی برای صحبت باشم.

      مورد دیگر اینکه احساس می کنم انقدر که باید برای ایشان اهمیت ندارم. مثلا دیده ام خانم هایی برای صحبت با نامزدشان و چه بسا دوست پسرشان کلی ذوق میکنند در حالی که ایشان بعضا برای رعایت حال اطرافیان تلفن من را پاسخ ندادند.

      در مورد رفتار و اخلاقم یکی دوبار سوال کردم که اگر رفتار ناپسندی دارم بگویند

      مورد بعدی اینکه به نظر می رسد موفقیت یا عدم موفقیت در ازدواج یا اهمیتی برای ایشان ندارد یا شاید احساس می کند ازدواج ما موفق خواهد بود. چون تقریبا سوال خواصی در مورد ازدواج از من نپرسیده اند.

      نکته بعد اینکه من زمانی که چنین رفتاری می بینم  هیچ تمایلی به صحبت با ایشان ندارم . با اینکه ایشان زیبا رو با اندام متناسب هستند دل زده میشوم اما بعد از یک روز تقریبا با این مسائل کنار میایم. البته مطمئنم در صورد ادامه این روند قطعا به مشکل می خوریم.

      ایا به طور کلی ازدواج ما به لحاظ سنی مشکلی ندارد؟

      در مورد بچه دار شدن با توجه به اینکه فرایند ازدواج تقریبا 7-8 ماه طول خواهد کشید و احتمالا بچه دار شدن در سن 32-33 سالگی ایشان خواهد بود مشکلی ایجاد خواهد شد؟

       دوری محل سکونت در روند شناخت تا چه حد مشکل ساز است؟ البته به لحاظ فرهنگی و همچنین محل زندگی بعد از ازدواج تفاهم داریم.

      در باره موارد اخلاقی که در ابتدا توضیح دادم از آنجا که من به عنوان مرد با غرور مردانگی چطور در مورد رفتار ایشان صحبت کنم. چون معمولا این خانم ها هستند که طالب مهر و محبت  و مهم بودن هستند .

      ایا راه رسیدن به تفاهم وجود دارد چون برای من خیلی مهم است که من نفر اول برای همسرم باشم و ایشان نفر اول برای من؟

      پاسخ:
      دوست عزیز ،از اینکه در ابتدای این امر مهم ،تصمیم به مشاوره گرفتید و سوالات مهم خود را مطرح نمودید ،به شما تبریک می گویم .
      در پاسخ به سوالات شما به ترتیب باید بگویم:
      -خیر ،به طور کلی ازدواج شما بلحاظ سنی مشکلی ندارد(اما ترجیحا حدود 3الی 7سال اختلاف سن بهتر می باشد.)

      -همه انسانها بالقوه خودشان را بارور فرض می کنند و در اکثر موارد چنین است که در این صورت اگر هردو سالم و بارور باشید بعد از تصمیم برای بچه دار شدن. نهایتا تا یکسال احتمال باروری وجود دارد که هیچ مسله ای در سن زیر 35 سالگی نیست،اما اگر خدای ناکرده ،با مشکل باروری روبه رو شوید ،به هرحال به زمان بیشتری نیاز دارید و باید سریعا روشهای درمان ناباروری را پیش بگیرید چون این روشها هم بین سنین 30تا35الی 38نتایج بهتری دارند.
      -زمانی که می خواهیم از طرف مقابل خود شناخت به دست بیاوریم ،روابط نزدیک بسیار مهم است.هرچه بیشتر با او و اطرافیانش در ارتباط و نزدیکتر باشید شناخت شما قویتر خواهد بود .مثل اینکه مثلا یک روز از صبح تا شب ،دسته جمعی به پیک نیک بروید.بررسی رفتارطرف مقابل به مدت طولانی در یک جمع،بسیار به شناخت شما کمک می کند.
      -صمیمیت دو نفر ،یکی از ارکان بسیار بسیار مهم در امر ازدواج می باشد.و یکی از نشانه های ان ،خودمان بودن است،یعنی ان چیزی که نشان می دهیم. در واقع ان چیزی است که هستیم ،از بودن در کنار هم از صحبت کردن باهم لذت میبریم و…..پیشنهاد می کنم در این زمینه حتما جلساتی را بامشاور داشته باشید.
      -اینکه دوست دارید نفر اول برای همسرتان باشید و بالعکس،خیلی عالی و خوب است چون این مسله ،یکی از مهمترین مسایل در یک زندگی مشترک رضایتمند است.پیشنهاد می کنم با یک مشاور پیش از ازدواج برای حداقل چند جلسه در ارتباط باشید .

      منبع
  • به خاطر عدم رضایت از رفتار خانوادم تصمیم گرفتم ازدواج نکنم
    • پرسش:

      تک پسر هستم 32 سال دارم و فرزند سوم هستم از شش بچه  و دیپلم دارم

      در خانواده به من توجهی نمیشه  و کوچکترین کاری که بخواهم انجام دهم از کودکی تا به امروزپدرم میگه تو عرزه این کار را نداری 

      من هم در جواب خشمگین میشم و همین باعث شده که من دیگر در خانه دست به هیچ کاری نزنم  گفتگویی نکنم مخصوصا با پدرم چون من هرچی بگم دقیقا پدرم نظرش برعکس است که این مشکل در شغل من و غیره خیلی اثر گذاشته اعتماد به نفس رو از من گرفته

      الان بهم میگویند برو زن بگیر ولی مادرم خودش انتخاب کرده پدرم هم خودش انتخاب کرده 

      من هم از لج نمیخواهم ازدواج کنم مخصوصا کسی که انها معرفی کنند تا بفهمند که بچه رو باید درست بزرگ کرد 

      من اسیب بی اهمیتی و بی توجهی و تمسخر خورده ام و همچنین مثال زدن دیگران برای من

      خلاصه با این وضعیت میدانم باید ازدواج کنم ودر مسیر طبیعی زندگی قرار بگیرم  ولی احساس میکنم از چاله به چاه میافتم و هر روز که سن بالاتر بره بدتر میشود 

      به خودم میگم من که در خانه چیزی نشدم چگونه مسولیت قبول کنم مسولیتی که روز به روز سنگین تر خواهد شد

      ترجیح میدم در موقیت بد بمانم، حالا من ازدواج نکنم درست است یا نه و چه اثری در دراز مدت بر زندگی من خواهد داشت

      پاسخ:

      متاسفانه طرز برخورد نامناسب والدین با فرزندان را در بسیاری از خانواده ها شاهد هستیم.و نبود استقلال کافی و سرکوفت زندگی و تصمیم گیری را برای تو سخت کرده ولی از شما انتظار می رود در این سن به خود شناسی رسیده باشی.یعنی من به واسطه تربیت ناصحیح یا محیط بد این کمبودها را دارم ولی از وقتی خودم را شناختم شروع به اصلاح و تقویت خودم کردم.شما باید انتظارات و خواسته های خودت را بشناسی و در جهت بهبود خودت محکم تر حرکت کنی.همه چیزها را نمی شود به خانواده نسبت دادتلاش خودت چقدر بوده؟به خودت بگو یا باید در این شرایط بمانم و بپوسم یا رشد کنم و بالا بروم.

      اما جدال با والدین فایده ایی ندارد و حال خودت و آنها را می گیری.تو کودک نیستی که لج کنی.باید عاقلانه تصمیم بگیری و زندگیت را بسازی.هوشمندانه و با دقت.در اختلاف سلیقه ها و تفاوت ها به والدین احترام بگذار.اینگونه حال خوبتری هم خودت داری و آرامش نصیب خانواده می شود.اهدافت را جدی در زندگی،حال و آینده ات مشخص کن.در مورد ازدواج مطالعه کن و معیارهای همسر آینده ات را مشخص کن. اتفاقا مورد های انتخابی خانواده برای خواستگاری را برو، شاید مورد مناسب را پیدا کردی اینگونه هم حمایت و احترام خانواده را داری هم خودت خوشحالی که انتخاب کردی. ولی از منظر دیدگاه و معیارهای خودت فرد را بسنج.معیارهایت را به خانواده بگو.بگذار بدانند فرد جدی ،مصمم،محکم و با برنامه ایی هست.اگر تو حرف نزنی و تصمیم نگیری خوب معلم است سایرین به جای تو حرف می زنند و تصمیم می گیرند.ان شالله با چشمان باز و مشورت و دقت انتخاب درستی داشته باشی.ازدواج و استقلال زندگی مشترک فرصت های خوبی را برای تو فراهم می آورد که رشد و بالندگی بیشتری دست پیدا کنید

      منبع
  • آقایی که باهاشون در ارتباطم زیر بار ازدواج نمیره
    • پرسش:
      خانومی هستم 32 ساله که در سن 20 سالگی یک ازدواج ناموفق داشتم که 2ماه بیشتر طول نکشید و از هم جدا شدیم تا سن 27سالگی هم از همه ی مردا متنفر بودم با این که خیلی خواستگار داشتم ،،ولی یه دفعه از یک پسری که تقریبا نسبت دوری هم باهم داریم و 7سال ازمن بزرگتره ،،خیلی خوشم اومد وشرایط رفت و امدمون طوری نبود که بخوام با رفتارم بهش بفهمونم که دوستش دارم خلاصه با هزار بدبختی و زیر پا گذاشتن غرورم باهاش تماس گرفتم و بهش گفتم که دوستش دارم اونم خیلی خوشحال شد و استقبال گرمی ازم کرد طوری که انگار اونم منتظر بود با من رابطه بر قرار کنه هر دومون واقعا همدیگرو دوست داریم تازه گاهی اوقات احساس میکنم اون حسش نسبت به من بیشتره ودوستیمون هم در حد صحبت کردن و چند بار بیرون رفتن بوده ولی الان 4سالی هست که طول کشیده،،، البته گاهی هست و گاهی نیست یه موقع 1ماه هرروز باهم در ارتباطیم یه موقع 5ماه هم پیداش نیست من خیلی بهش وابسته هستم و فقط به اون برا ازدواج فکر میکنم ولی اون زیر بار ازدواج نمیره ،،یه دفعه میگه فراموشم کن من مرد زندگی نیستم ولی باز خودش سرو کلش پیدا میشه میگه دوست دارم و نمیتونم فراموشت کنم لطفا من و راهنمایی کنید به این رایطه امیدی هست یا نه هر کاری میکنم فراموشش کنم وبه یکی خواستگارم جواب مثبتبدم نمیتونم میترسم دوست داشتنش بشه کابوس زندگیم ونتونم هیچ وقت فراموشش کنم لطفا من و راهنمایی کنید !!!!!

      پاسخ:

      موضع و هدف شما از این آشنایی و رابطه تا 90درصد ازدواج و زندگی دایم بوده و به احتمال خیلی زیاد هدف این آقا یک رابطه دوستی موقت و گذرا چرا که ایشون در صحبتهاش گفته من مرد زندگی نیستم ولی باید گفت منظورش این بوده که (من مرد زندگی برای تو نیستم). عزیزم واقع بین باش و آگاه به اینکه وقتی فردی این حرف رو بزنه و گاهی باشه و گاهی نباشه زمانی ابراز علاقه کنه و زمانی بره و برای مدتی ازش خبری نباشه رو حرف و قولش به عنوان مرد و شریک زندگی دایم حسابی حداقل برای شخص خودت باز نکن. شما میتونی بین افرادی که تمایلی به ازدواج باهات دارند فردی که سنخیتی از نظر ویژگی های مختلف باهات داشته باشه انتخاب کنی و زندگی موفقی رو داشته باشی و از این دودلی و بلاتکلیفی در تصمیم بیرون بیای. موفق و سربلند باشی.

      منبع

  • به خاطر شکست در دوستی برای ازدواج تردید دارم
    • پرسش:
      27سالمه و کارمند هستم راستش من برای ازدواج کاملا تردید دارم یعنی دچار یه جور وسواس توی این قضیه شدم
       بعد از اینکه سال گذشته با کسی که خیلی دوستش داشتم کات کردم دیگه نمی تونم با شخص جدیدی  ارتباط درستی برقرار کنم .یعنی بهتره بگم که نمی تونم ارتباط درستی برقرار کنم همه فقط تا چند هفته جذابن بعدش ازشون کم کم بدم میاد
      من احساس می کنم که بخاطره اینه که هر چی مورد برای ازدواج داشتم رو با دوستی شکست خوردم مقایسه می کنم که این برام خیلی بده ولی چه جوری باید تمومش کنم ؟
      احساس می کنم بخاطره سنم و شغلم الان موقعیت های خوبی دارم ولی هیچکدومشون در حدی نیستند که دلمو به دست بیارن زندگی ام از نظر عاطفی پر از تردید و دو دلی شده و این نگرانم کرده
      ممنون می شم اگه بتونید راهنماییم کنید که برای حل مشکلم باید از کجا شروع کنم

      پاسخ:

      بهتر بود از خانواده و دوران کودکیت برام میگفتی تا بهتر میدونستم برای ریشه یابی این سردرگمی ذهنت کمکت کنم. به هر حال توصیه ام به شما این هست که در حال حاضر برای رهایی از این سردرگمی در تصمیم گیری بهترین کار این هست که با توجه به شرایط شما اصلا وارد هیچ گونه رابطه دوستی حتی کوتاه مدت و اجتماعی نشی تا پیامدهای وابستگی بعد دلزدگی پس از این جریان رو برات در پی نداشته باشه و در ضمن برای تصمیم‌گیری ازدواج و انتخاب همسر هم باید با یک مشاور که بتونه شما رو در رفع تضاد های فکری و دودلی در انتخاب کمکت کنه مشورت کنی. شاد و موفق باشی.
      منبع
  • میخوام رابطه‌مو تمومش کنم چون قصد ازدواج نداره
    • پرسش:
      میخواستم بپرسم چطور میتونم یه رابطه دوستی ساده رو که سه ماهه آغاز شده بهم بزنم و فراموش کنم,چون اصلا نمیتونم با ابن آقا ادامه بدم ولی هیچ مشکلیم باهم نداریم که بخوام بهانه کنم و هردو همو دوست داریم,ولی ایشون قصد ازدواج نداره منم نمیتونم یه دوست یا یه زن صیغه ای بودن رو قبول کنم.میشه راهنماییم کنید که چطور از این رابطه بیام بیرون که هیچ کدوم آسیب نبینیم? ممنونم.

      پاسخ:

      این راهکارها  را در همین سایت مطرح نموده بودم ممکن است تکراری باشد اما شما را در راستای خاتمه دان به این نوع روابط کمک خواهد کرد.

      1 – مسئولیت کامل شروع روند قطع رابطه را برعهده بگیرید
      اگر احساسات یا نیازهایتان تغییر کرده است، اگر رویاهاتان دیگر به هم شباهتی ندارد یا زندگی تان در مسیرهایی متفاوت است، شجاع باشید و این را صریح اعلام کنید، نه اینکه طوری با نامزدتان برخورد کنید تا مجبور شود اینها را به زبان بیاورد.
      وقتی احساس می کنید یک رابطه باید تمام شود نباید مسئولیت گریز شوید و کاری کنید که طرف مقابل خودش به زبان بیاید و بگوید که دیگر نمی تواند ادامه دهد. این باعث نابودی عزت نفس شما می شود، این خاطره هیچ وقت از ذهنتان پاک نمی شود و هیچ وقت فراموش نمی کنید که شجاعانه عمل نکردید.
      2 – قطع رابطه را رو در رو انجام دهید
      در یک قطع رابطه عاطفی رو در رو ممکن است اشاره های غیرکلامی را حس کنیم که به ما اطمینان می دهند که همچنان قابل دوست داشتن هستیم. هر چیزی جز قطع رو در روی رابطه عاطفی، این پیام اضطراب آور را در خودش دارد: «تو اهمیت نداری».
      عده ای ممکن است فکر کنند با ایمیل زدن، پیامک فرستادن می توانند از تلخی اعلام قطع رابطه کم کنند اما این روش های از راه دور به شخصی که خبر قطع رابطه عاطفی را دریافت کرده چنان ضربه ای وارد می کند که در رابطه های بعدی اثراتش را خواهیم دید.
      وقتی شما هیچ توضیحی درباره دلیل قطع رابطه نمی دهید، طرف مقابل زمانی خیلی طولانی را صرف این مسئله می کند که چه مشکلی داشته و چه اشتباهی کرده است. این آدم بعد از شما به سختی وارد رابطه عاطفی دیگری می شود. بدون یک پایان قطعی، وارد فکرهای بی پایانی می شویم که در اکثر اوقات به افسردگی منجر می شود.
      جالب است وقتی ما از راه دور قطع رابطه عاطفی می کنیم دیر یا زود دچار عذاب وجدان می شویم چون بالاخره می فهمیم که چطور به طرف ضربه زدیم و چقدر کم نگرانش بودیم. ممکن است پنج سال بگذرد و بالاخره از کار خودتان خجالت بکشید. این احساس گناه و خجالت بر روابط بعدی شما هم تاثیر می گذارد.
      3 – با وقار رفتار کنید
      از آنجا که قطع رابطه عاطفی یک سناریوی بالقوه انفجاری هست سعی کنید پیش از انجام آن به تک تک توهین هایی که خواهید شنید و تک تک فحش هایی که احتمالا خواهید داد فکر کنید. اینجوری موقع دعوا معقول تر حرف می زنید. محترم شمردن طرف مقابل باعث می شود او هم با احترام بیشتری با شما حرف بزند.
      4 – صادق باشید
      اگر مثلا از نحوه حرف زدن طرف مقابل نفرت پیدا کردید و تا دهنش را باز می کند حالتان به هم می خورد بهتر است این را در دلتان نگه دارید. مهمترین وظیفه شما این است که مراقب اعتماد به نفس طرف مقابل باشید. طوری بلا سرش نیاورید که نتواند هیچ رابطه عاطفی موفق دیگری داشته باشد. نمک روی زخمش نپاشید. این شکنجه است. شما قصد دارید یک پیام را به طرف مقابل برسانید « تو آن کسی که من می خواهم نیستی ». همین. پس نباید او را به این نتیجه برسانید که مشکل بزرگی دارد و پر از کمبود است.5 – بی خیال کلیشه هایی مثل « مشکل تو نیستی، منم » شوید
      این جمله های تکراری و بی ربط فقط طرف مقابل را به این نتیجه می رساند که ذره ای احترام برایش قائل نیستید و با دم دستی ترین تکه های فیلم ها و سریال ها با آن برخورد کرده اید. شما به طرف مقابل یک توضیح درست (حتی مختصر) بدهکارید. باید به او توضیح دهید که چرا رابطه عاطفی تان  آنطور که می خواستید پیش نرفته است، ضمنا نیاز نیست طرف مقابل را وادار کنید که دلایلتان را بپذیرد، به خصوص که چنین بحث هایی عموما به خشونت منجر می شود.

      6 – شروع نکنید به تحلیل جزء به جزء ماجرا
      این ایده خوبی نیست چون امکان ندارد به توافق برسید. شما می گویید ماجرا اینگونه رخ داده است و طرف مقابل می گوید نه! نه! ماجرا را اشتباه دیدی … جور دیگری بود. این رفت و برگشت های مداوم اکثر اوقات به دعوا یا بدتر از آن منجر می شود. بدتر از دعوا این است که شما در بحث ببازید و طرف مقابل شما را وادار به بازگشت کند، آن هم بازگشت به رابطه ای ناکارآمد که خودتان به دنبال پایان دادنش بودید.

      7 – کامل قطع کنید
      برای اینکه جلوی ضربه را بگیرید نگویید که بیا از این به بعد دیدارهای دوستانه داشته باشیم. اینکه به طرف بگویید بیا از حالا به بعد مثل خواهر و برادر باشیم ممکن است احساس گناه شما را از قطع رابطه عاطفی کم کند اما برای طرف مقابل چیز خوبی نیست. این ممکن است باعث شود او به اشتباه به آینده و بازگشت شما امیدوار شود و این امیدواری جلوی حرکت دو طرف به سمت زندگی بهتر را می گیرد.

      8 – موقع خداحافظی قدرشناس باشید
      خیلی خوب است که هنگام خداحافظی دوران خوب مشترک را مورد قدردانی قرار دهید و این خوب است که حس ناراحتی تان را ( از اینکه امیدهای مشترکتان به رابطه به ناامیدی تبدیل شد ) بروز دهید. چنین کارهایی به طرف مقابل ثابت می کند که شخص ارزشمندی بوده است.

      9 – به تصمیم طرف مقابل اعتراض نکنید
      اگر به طور ناگهانی یک ایمیل از طرف مقابل به شما برسد ناگهان به او تمایل پیدا می کنید و دلتان می خواهد رابطه عاطفی دوباره آغاز شود. بنابراین هرگونه ارتباط با شخصی که با شما به هم زده را قطع کنید. نامه ها و کارت پستال هایش را دور بریزید. به او زنگ نزنید و بیخود تلاش نکنید که ردی از او در زندگی تان احساس شود.
      – فکر نکنید که بزرگترین عشق روی زمین را از دست دادید
      به خودتان نگویید کلا یک آدم برای شما روی زمین وجود داشته است و حالا او را از دست دادید. عشق باعث می شود که فکر کنید فقط همین آدم است که با شما هماهنگ است. در فیلم ها و کتاب ها هم به این اسطوره دامن می زنند اما مسئله اینجاست هیچ چیز جادویی در مورد یک شخص خاص وود ندارد. در واقع در روی زمین تعداد زیادی آدم وجود دارند که می توانیم با آنها رابطه عاطفی خوبی داشته باشیم. البته درست بعد از به پایان رسیدن یک رابطه عاطفی، نمی توانیم اینجور فکر کنیم اما باید بپذیرید که به احتمال خیلی خیلی زیاد شما کس دیگری را پیدا می کنید و کمی بعد فکر می کنید که او هم تنها کسی روی زمین هست که به شما می آید.

      منبع
  • نسبت به ارتباط با جنس مرد بی انگیزه‌ام
    • پرسش:
      دختر ی41 ساله و وکیل دادگستری هستم به خاطر مسائلی که بر من گذشته چه شغلی چه عاطفی نسبت به کارم و ارتباط با جنس مرد بی انگیزه شده بودم و افکار منفی هم هر روز ذهنم و بیشتر اشغال میکردن اما به خودم اومدم تصمیم گرفتم شغلم و با جدیت دنبال کنم و به افکار منفی هم اجازه جولان ندم وقدمهایی هم در این خصوص برداشتم اما مردی رو که به تازگی با هم آشنا شده بودیم با قضاوت کردن و تکرار یه سری جملات اذیت کردم به نظر شما اگر قید این ارتباط و بزنم کار درستی میکنم؟؟این که تصویر بدی از من تو دهنش بمونه آزارم میده و فکر میکنم بعدها حتما به رخم میکشه
       
      پاسخ:

      بسیار خبر خوشحال کننده ایست که برای زندگی خود قدمهای مثبتی برداشته اید .برای رابطه خودنیز بازبینی  دوباره انجام دهید درصورت داشتن علاقه ونقاط مشترک چرا با عذرخواهی وپذیرش سهم مان دراشتباهات گذشته به اصلاح رابطه کمک نکنیم؟؟؟موفق باشید.
      منبع
  • کمتر از کسی خوشم میاد…
    • پرسش:
      دختری سی و یک ساله,فوق لیسانس و حدود 9 سال است که شاغلم. مشکل من این است که کمتر از کسی خوشم میاید.دیگر احساسی آنچنان ندارم. بسیار جزیی نگر شدم.ارمانگرام و بهترین فرد را میخواهم.در رابطه با آشنایی با جنس مخالف هم  نمیتونم زمان زیادی بگذارم چون کم صبرم.راهنمایی بفرمایید
       
      پاسخ:
      شما اضطراب زندگی ،سن و سال و… را در ارتباط یا زدواج می خواهید کاهش دهید.به نظر من نیاز دارید مدتی نگرانی ها را پشت در بگذارید، به خودآگاهی برسید ،تصور خوبی نسبت به خود پیدا کنید در رابطه با ویژگی های رفتاری خود ،کمالگرایی خود با یک روانشناس صحبت کنید ،در مواردی دیدگاه های شما لازم است تغییر کند تا به آرامش برسید…وقتی از خود رضایت خاطر پیدا کردید ،مطمئنا رابطه های زیباتری با افراد برقرار خواهید کرد.
      منبع
  • نگرانی زیادی برای ازدواج دارم
    • پرسش:
      پسری 35 ساله هستم.دانشجوی کارشناسی زبان و شاغل هستم،ولی هنوز نمیتونم برای ازدواج تصمیم قطعی بگیرم نگرانی زیادی از ازدواج دارم . و به دخترها سخت اعتماد میکنم.چون تجربه ارتباط با جنس مخالف رو داشتم.چطور میتونم به این نتیجه برسم که ازدواج برای من خوبه یا نه؟

      پاسخ:

      از این نگرانی به عنوان یک انگیزه استفاده کنید و در جهت پیشرفت خود گام بر دارید،زمانی که می خواهید امتحانی بدهید و نگران نتیجه اش هستید چه می کنید?? از نگرانی زیاد بی خیال امتحان می شوید،یا به دلیل اینکه نگران هستید ،بیشتر تلاش می کنید تا نتیجه بهتری بگیرید??

      حال اگر فرض کنیم از این نگرانی به نفع خود می خواهید استفاده کنید ،یک پبشنهاد اساسی برای شما دارم :حداقل 6ماه زمان برای خوداگاهی و خودشناسی خود بگذارید و بعد تصمیم بگیرید.وقتی مراجعینم ،سوال می کنند که درمورد چه چیزهایی در جلسات اشنایی از طرف مقابلشان سوال کنند. ،وقتی دسته سوالات را مطرح می کنم ،تازه متوجه می شوند جواب بعضی از سوالات را حتی در مورد خودشان هم نمی دانند !!”درنتیجه هرچه خود را بیشتر بشناسید ،طرف مقابلتان را بیشتر خواهید شناخت و انتخاب مناسب تری خواهید داشت .
      مطلب بسیار جالبی از نیچه خواندم که حیفم امد با شما شریک نشوم.
      جوانی و ارزوی همسر و فرزند داری ،ازتو می پرسم :ایا چنان مردی هستی که ارزوی فرزند را سزاوار باشد?
      ایا پیروزمند،فاتح خویش ،فرمانروای حواس ،و سرور فضیلت هایت هستی?از تو چنین می پرسم.
      یا انچه از نهفت ارزویت زبان می گشاید حیوات است و نیاز?یا تنهایی?یا ناسازگاری باخویش?
      می باید برتر و فراتر از خویش بنا کنی .اما نخست خود می باید بنا کرده شوی، با تن و روانی سزاوار.
      نه تنها چون خودی را ،که برتر از خودی را می باید فرا اوری ،باغ زناشویی در این کار ،تو را یار باد.
      من خواست دو تنی را زناشویی می خوانم که کسی را می افرینند ،از افرینندگان خود بیش .انچه من زناشویی می خوانم احترام این دو تن است به یکدیگر.مقدس باد چنین خواست و چنین زناشویی.
      منبع
  • با وجود تجربه تلخ گذشته چه جوری میتونم بهش اعتماد کنم
    • پرسش:
      وقت به خیر.من دختری هستم 41 ساله و وکیل دادگستری حدود دو ماه هست که با مردی که ایشون هم وکیل دادگستری هست آشنا شدم یه ارتباط ساده بین ما بود اما این  ارتباط کم کم بیشتر شد  و ایشون خواست بدونه مردی تو زندگی من هست به مردی تعهد دارم یا نه وقتی گفتم مردی تو زندگی من نیست گفت که به زودی از تنهایی درمیای جدی نمیگرفتم تا این که پرسید  تا حالا به ارتباطمون فکر کردم یا نه و این که میخواد ارتباطمون بیشتر بشه ضمن این که ایشون خیلی تمایل داره کمک کنه خصوصیات بد اخلاقی من تفییر کنه و یه وکیل موفق باشم اما چون یه تجربه تلخی دارم  برام سخته که بهش اعتماد کنم به نظر شما که کارشناس هستید ایشون تعهدی به ازدواج داره یا نه.
      پاسخ:

      با توجه به شرح حال شما, به نظر مییرسد ذهن شما درگیر روابط ناخوشایند گذشته است, و در این مورد دچار افکار منفی شده اید و همین موضوع منجر به عدم اعتماد شما در رابطه فعلیتان شده است, در رابطه با سوالی که مطرح فرمودین موضوع تعهد مولفه ایست که نیاز به بررسی های بیشتری دارد, همچنین  پیشنهاد میکنم در رابطه با تجربه تلخی که در افکار شما تاثیر گذاشته است  قبل از ورود به رابطه حتما از کمک روانشناسان بهره ببرید.
      منبع
  • پسره بعد از یکسال میگه انگیزه ازدواج نداره
    • پرسش:
      من دختری 23ساله هستم. که در سال گذشته مردی که 33 سال داشت به خواستگاری من آمد. با رفت و آمدهای خانوادگی که با هم داشتیم  بهم علاقه مند شدیم و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم. ولی اون آقا پسر به خاطر اختلافات خانوادگی که مادرشون با پدرشون داشتند گفتند که من صبر کنم تا مشکلات خانواده شون حل بشه و بعد بهم محرم بشیم. چون میگفتند تمام فکرشون به مادرشون معطوف هستش و نمیتونند اون طوری که شایسته من هستش به من توجه کنند اگر با هم ازدواج کنیم  ممکن هستش سوء تفاهم به وجود بیاد. به همین خاطر خانواده من و خود من قبول کردیم و صبر کردیم. ولی الان که مشکل خانواده شون حل شده  بعد از یک سال میگه انگیزه ازدواج نداره دیگه. ولی میدونم این حرف را از ته دلش نمیگه و دوست داره که ازدواج کنه. این را از حرف هایی که میزنه برآورد کردم. چون میگه بهش زمان بدم تا خودش کارها را ردیف کنه. من چکار کنم که دوباره ایشون انگیزه ازدواج پیدا کنند. چون خیلی بهم علاقه داریم.
       
       پاسخ:
      دوست عزیز انگیزه های افراد برای ازدواج کاملا متفاوت است و اگر افراد انگیزه های سالم و کافی جهت امادگی ازدواج را نداشته باشند و یا انگیزه های ناهمخوانی با واقعیتهای زندگی داشته باشند در ارتباط با همسر خود دچار بسیاری از مشکلات میشوند, با توجه به شرح حالی که فرمودین و جمله ای که نوشتین “به دلیل مشکلات ….. تمام فکرشان معطوف به مادرشان است “گویا در ارتباط با خانواده وابستگی دیده میشود که منجر به ایجاد اختلال انگیزشی در ایشان شده است و همچنین به دلیل عدم مهارت های ارتباطی و مدیریتی قادر به حل این مشکلات نشده اند و در ازدواج دچار مشکل انگیزشی شده اند. به دلیل اهمیت فراوان انگیزه در ازدواج و نقش ان در بروز مشکلات و زمینه های اختلاف, تعارض و ناکامی پیشنهاد من به شما  عزیز اینست که دقت و بررسی های بیشتر و کاملتری درباره فرد موردنظر و خانواده شان انجام دهید و تنها به دنبال ایجاد انگیزه نباشید.
      منبع
  • آیا ضعفم در امور فنی مانعی برای ازدواجم هست یا نه؟
    • پرسش:

      من پسری 28ساله هستم . مثل هر شخص دیگری نقاط ضعف و قوت شخصیتی مخصوص به خودم را دارم اما در کل قضاوتم نسبت به خودم مثبته و خودم را فردی نسبتا با دید باز به مسائل و قادر به تحلیل مسائل ، اهل مطالعه و به گفته دیگران مهربان هستم اما یک نقطعه ضعف اساسی در خودم شناسایی کردم که به نظر خودم ناشی از شرایطی است که در آن محیط پرورش یافتم که در یک خانواده تقریبا پرجمعیت با اختلاف سنی زیاد فرزند آخر خانواده ای هستم که از نظر روابط اجتماعی تا حدودی ایزوله تربیت شدم  به هرحال آن نقطعه ضعفی که در اینجا میخوام بهش اشاره کنم که شاید این ذهنیت را به ذهن شما متبادر کنه که من فردی فاقد اعتماد به نقس هستم ( که به نظر خودم در سایر موارد اینگونه نیست ) اینه که در امور فنی فوق العاده ضعیف و کم استعداد هستم و اخیرا که بیشتر دقت کردم دیدم این مسئله رو در دوران مدرسه و دوران راهنمایی و دروس فنی حرفه ای هم داشتم که در آن مقطعع به علت اینکه درسم خوب بود به آن توجهی نداشتم اما اخیرا این مسئله ذهنم را مشغول کرده که به عنوان یک مرد اگر بخوام ازدواج کنم این مسئله در امور روزمره زندگی میتونه من رو بسیار شرمنده کنه و در پیش روی همسر آیندم فاقد توانایی های ساده ای که داشتنش برای هر مردی امر بدیهی و ساده است ، نشان دهد ، شاید در دوره حاضر داشتن فکری باز و اهل مطالعه بودن و اخلاق خوب به چشم نیاد اما این نقطعه ضعف خیلی به چشم میاد و میتونه خصوصا برای یک مرد در عرضه زندگی تحقیر کننده باشه ، من حتی بخاطر این مسئله ماشین خودم رو فروختم چون حتی در حد تعویض چرخ ماشین رو هم بلد نیستم انجام بدم بازم اشاره میکنم من در ابزار عقیده اعتماد به نقسم خوبه ولی این نقطعه ضعف نه از عدم اعتماد به نفس که از ضعف تربیتی و محیطی و شخصیتی و یا استعدادی من ناشی میشه. سوال مشخص من اینه که آیا با چنین نقطعه ضعف عیان و آشکاری آیا ازدواج و تشکیل خانواده کار درستی هست یا خیر؟  البته من شرایط اقتصادی مطلوبی هم ندارم و این سوال رو با فرض کسب حداقل امکانات لازم برای ازدواج پرسیدم

      ممنون میشم اگر در این زمینه بنده رو راهنمایی بفرمایید

       

      پاسخ:

      دوست بزرگوار تبریک بابت خودآگاهی  نسبت به خودتون و شناخت کامل نسبت به نقاط قوت و ضعف خودتون.اما نکته ای که باید عرض کنم مربوط به بزرگنمایی پیش از حد شما در مورد نداشتن مهارت های فنی هست که اغراق آمیز در موردش صحبت می کنید و مساله رو مهمتر از اون چه که هست ارزیابی می کنی. شما براحتی می تونید این مهارتها رو از طریق شرکت در کلاسها و کارگاهای مختلف کسب کنید. پس مساله لاینحل نیست که مانع ازدواج شما شود. داشتن مهارت های فنی خوب و حسن محسوب می شود اما نداشتنش عیبی یا مانعی نیست براتشکیل خانواده.  سعی کنید در زندگی رو داشتهاتون و نقاط مثبتتون متمرکز شوید. شما مسلما فردی شایسته و دارای ویژگیهای مثبت براحتی می توانید همسر ایده ال و متناسب برای خودتون انتخاب کنید.

       

      منبع

  • براي انتخاب همسر، به هيچ كس اعتماد ندارم؟
    • پرسش:

      برای انتخاب همسر به هیچکس اعتماد ندارم چه کنم؟

      پاسخ:

      پیدا كردن فرد امین و مورد اطمینان چه در روابط نزدیك و چه در روابط دور یا رسمی، كار ساده ای به نظر نمی رسد. انسانها دوست دارند دوستان قابل اعتمادی داشته باشند. دوستانی كه بتوانند در روزهای سخت زندگی به آنها تكیه كنند. وقتی به فردی اعتماد می كنید و حرف دلتان را می زنید و سپس آن را از دهان دیگری می شنوید ؟ چه احساسی به شما دست می دهد؟ مطمئناً احساس خوشایندی نیست.
      اعتماد افراد خانواده به هم، یكی از اركان بهداشت روانی است. وقتی نوجوان یا جوان در خانواده خود فرد مطمئنی پیدا نمی كند تا با او روابط نزدیك و صمیمی داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بیگانگان كشیده می شود و در این میان اگر به تور افراد ناباب بخورد آسیب های جبران ناپذیری خواهد دید. اما فردی كه با افراد خانواده اش روابط دوستانه دارد و حمایت عاطفی می شود از آسیب های اجتماعی در امان می ماند.

      “آبراهام مَزلو” علل مختلفی را برای دوری فرد از دیگران و عدم اعتماد به آنها بر می شمرد:
      ۱- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه دیگران نبودن
      ۲- احساس تنهایی
      ۳- احساس این كه دائماً در معرض خطر قرار دارد
      ۴- ادراك دنیا به عنوان مكانی تاریك، خصمانه و خطرناك
      ۵- دیدن دیگران به عنوان افرادی بد، شیطانی و خودخواه
      ۶- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل
      ۷- بدبینی
      ۸- گرایش به ناخشنودی و نارضایتی از خود و محیط
      ۹- احساس تنش، فشار و كشمكش درونی توأم با خستگی و بی حوصلگی، ناراحتی، كابوس و بی ارادگی
      ۱۰- گرایش به عیب جویی زیاد نسبت به خود
      ۱۱- احساس گناه و شرمندگی
      ۱۲- اختلال در پذیرش خود، نیاز به قدرت و مقام اجتماعی، جاه طلبی، پیشرفت و پرخاشگری یا بالعكس احساس خودآزاری، وابستگی به دیگران، احساس بیچارگی و درماندگی و تسلیم در برابر ناملایمات
      ۱۳- میل دائمی و شدید برای یافتن امنیت به صورت هدف های مكرر و متغیر و كاذب
      ۱۴- خودخواهی، خودمداری و فردگرایی و اشتغالات ذهنی شدید و مستمر.
      اگر کسی در خانواده ای بزرگ شده باشد که پدر و مادر به خاطر مسائل اعتمادی از هم طلاق گرفته باشند، او نیز اتوماتیک وار از اعتماد کردن به دیگران می ترسد. همچنین ممکن است بعضی ها وقتی می بینند که دوستشان در این مورد مشکلی دارد، از اعتماد به افراد واهمه پیدا می کند. مهم نیست که به خودش خیانت شده باشد یا عذابی که یکی از خیانت می کشد را دیده باشد، در هر دو مورد، ذهن ناخودآگاه او هنوز اعتماد کردن را به دیگران خطرناک می داند.
      بعضی از والدین عادت دارند ذهن بچه ها را با افکار خیلی بدی در مورد اعتماد کردن به دیگران پر کنند، این والدین فقط چیزهایی که برای خودشان اتفاق افتاده را برای آنها تعریف می کنند و فکر میکنند که این اتفاقات برای همه مردم می افتد. و به همین صورت بچه با مشکلاتی در اعتماد کردن به دیگران بزرگ می شود.

      با این توضحيات راه حل هاي ذيل پیشنهاد مي‌شود:
      الف- هر وقت در اعتماد کردن به دیگران مشکل داشتید از خودتان این سوالها را بپرسید: اگر کسی قابل اعتماد نبوده است به آن معنا است که به همه دنیا نمی توان اعتماد کرد؟ اگر یک روز با ماشین تصادف کردم آیا به آن معنا است که دیگر هیچوقت نباید از خیابان رد شوم؟ هرچه بیشتر از خودتان بپرسید بیشتر با افکار اشتباهتان وارد مبارزه می شوید و بیشتر به دیگران اعتماد خواهید کرد.
      ب- هر زمان که متوجه شدید درمورد کسی پیش داوری می کنید، به خودتان یادآور شوید که ذهن ناخودآگاهتان می تواند این فکر را به شما ثابت کند حتی اگر حقیقت نداشته باشد. تنها راه پیدا کردن حقیقت درمورد دیگران این است که از هرگونه تعصب خودداری کنید، فقط آنموقع است که خواهید فهمید که چه کسی واقعاً قابل اعتماد است و چه کسی نیست.
      ج- اگر متوجه شدید که کسی قابل اعتماد نیست بدانید که آن فرد نشان دهنده همه جهان نیست، او فقط یک نفر است.
      د- با صداقتتان به دیگران اجازه دهید به شما اعتماد کنند. افرادی که به دیگران خیانت می کنند و آنهایی که مداوم دروغ می گویند معمولاً خودشان هم در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارند چون فکر می کنند که بقیه هم مثل خودشان هستند.

      منبع

  • برادرم هیچ میل و احساس نیازی به ازدواج ندارد
    • پرسش:

      برادری ۲۵ ساله دارم که سن ازدواجش رسیده و شرایط ازدواج را هم دارد ولی بگفته خودش هیچ میل و احساس نيازي به جنس مخالف بخصوص نیاز عاطفی ندارد، در حالی که تا چند سال پیش اينگونه نبود.

      پاسخ:

      نیاز به ازدواج و زندگی با جنس مخالف خود امری فطری و طبیعی است و از دوران بلوغ گرایش به جنس مخالف شروع می شود در واقع رشد و پیشرفت یک انسان در روی کره زمین با ازدواج امکان پذیر می شود و هر گونه تغییر در این تمایل یک برگشت محسوب می شود
      همانطور که زن و شوهر برای تکامل زندگی نیازمند فرزند داشتن هستند. و اگر به طور مثال بعضی از فرزندان دوست نداشته باشند ازدواج کنند و زندگی با پدر و مادر را به هر دلیلی به زندگی زناشویی ترجیج بدهند رشد متوقف می شود. با این توضیح باید علت این احساس را و توقف رشدی در مسیر زندگی را مشخص کرد؛ ممکن است علت های زیر در عدم تمایل به جنس مخالف باشد:
      ۱- افت احساس و افسردگی باعث بی انگیزه شدن و متوقف شدن تمایلات فیزیکی و روانی فرد می شود.
      ۲- سرکوب نیازها و تمایلات گذشته نسبت به جنس مخالف.
      ۳- نداشتن حق انتخاب و دفاع در برابر انتخاب خانواده و نوعی واکنش منفی.
      ۴- وجود تجربه های منفی مانند عدم امنیت اجتماعی برای خانم ها.
      ۵- مشکلاتی مانند مسایل اقتصادی.
      ۶- وجود افکار بدبینانه نسبت به دختر خانم ها و دیدن اختلاف های زناشویی حتی در روابط پدر و مادر.
      ۷- تردید نسبت به انتخاب صحیح باعث شده که برای مدتی اصلا این موضوع را در ذهن نیاورد و یک نوع سرکوب نسبت به تمایلات به جنس مخالف داشته باشد.
      بنابراین باید ریشه این مشکل توسط یک روان درمانگر کشف شده و باورها و ساخت های ذهنی معیوب که برادرتان داشته و مانع ازدوجش شده است با کمک مشاور اصلاح شده و رشد انسانی و طبیعی ایشان در مسیر طبیعی قرار گیرد.

      منبع

InstagramTelegrammaghalat