دوست داشتن یک طرفه
-
میترسم نتونم پسری رو که قبلا باهاش دوست بودم فراموش کنم
- پرسش:من ۲۹ساله ام دارای تحصیلات ارشد دختری هستم مهرطلب و بدون اعتمادبه نفس خودم رو وقف دیگران میکنم مدت یک ونیم سال با اقای درارتباط بودم اونم از نوع چت البته دوبار ایشون رو دیدم وغیرازارتباط چتی ومکالمه بین ما چیز دیگه ای نبود تنها چیزی که تو ارتباطم برام مهم بود اینکه اون ناراحت نشه اگه خودم ناراحت بشم مهم نیست خلاصه به گفته این اقا به خاطر شکست عشقی قبلی و ازدواج برادران کوچیکتر ایشون رو مجبوربه ازدواج کردن دوماه بعدازعقد باهاشون بودم ولی شرایط روحیم چنان داغون بود به هاطرازدست دادنش که ابان ازش جداشدم پیام خداحافظی فرستادم ولی اون هیچ جوابی نداد بعدازاون موقع دیگه ارتباطمو قطع کردم و فهمیدم که بدترین نوع ارتباط همین ارتباط ها ودلبستگیاست بااین که مدت ها میگذره روزها به ذهنم میاد بااینکه تمام تلاشمو میکنم که بهش فکرنکنم حتی موقع هایکه سرگرم کارم یا یک زن و شوهررو توخیابون میبینم انگار اون جلو چشامه حالم خیلی بدمیشه حس بدی پیدامیکنم مخصوصا وقتی میرم عروسی یا یه دختر پسرجوون رومیبینم باخودم اونو زنش رو مجسم میکنم نسبت به قبل ارومترشدم روزای اول سخت بود ولی همین که بادیدن ادما این حس بهم دست میده کلی انرژیمو میگیرن واحساس ناتوانی میکنم ازیک طرف هم میترسم این خطورکردن گاه وناگاه به ذهنم مانع ازاین بشه که فراموشش کنم لطفا کمکم کنیدپاسخ:
-
به خاطر عدم علاقه به پسر عمم نامزدیمو به هم زدم
- پرسش:من دختری ۲۱ساله هستم فوق دیپلم چند وقتی نامزد کردم با پسر عمم ایشون از یک سال پیش از من خواستگاری میکردند و من جوابم منفی بود چون هیچ حس و علاقه ای بهشون نداشتم تا اینکه امسال ایشون دوباره اومدن خواستگاری من از سر دلسوزی بخاطر التماس هایش و حرف اطرافیانم ک ازهمه نظر عالی هستن و میشه روشون واسه زندگی حساب کرد قبول کردم ولی از همون روز خیلی پشیمون شدم ترس ازاینکه من باید یک عمر باکسی زندگی کنم ک دوستش ندارم افسرده شده بودم و کارم همش گریه بود چون هیچ علاقه ای بهشون نداشتم اصلا محبتاشون رونمیدیدم ابرازعلاقه هاش واسم زجراور بود اصلا دلم نمیخاست باهاش حتی حرف بزنم احساس اسارت میکردم تا اینکه نامزدی رو تموم کردم و خیالم خیلی راحته ولی از طرفی عذاب وجدان دارم واسه ایشون و حرف اطرافیانم خیلی ازارم میده ک ممکنه بعدش پشیمون بشی تو باهاش خوشبخت میشدی ولی یک درصد به من فکر نمیکنن که علاقه ای ندارم بنظرتون من چیکار کنم چون هنوز ایشون امید داره ک من نظرم عوض بشه و ب حرف اطرافیانم گوش کنم ب این امید باشم علاقه بوجود میاد؟؟ هرچند ک بنظر خودم نمیتونم هیچوقت دوسشون داشته باشم ممنون میشم اگه کمک کنیدپاسخ:
-
چه جوری به مردی که بهش علاقمندم بگم دوستش دارم
- پرسش:دختری 39 ساله هستم فوق لیسانس ادبیات و کارمندم.هنوز ازدواج نکرده ام .کسانی که به خواستگاری من اومدن رو نتونستم قبول کنم چون مرد ایده الم نبودن و مردهایی رو که میپسندیدم رو اونا من رو بعنوان همسر خود قبول نداشتن بعنوان دوست میخواستن که من حاضر نمیشدم و رابطه رو تموم میکردم. حالا با اقایی ارنباط دارم البته ارتباط ما کاری و علمی است نزذیک یک سال هست با ایشون حرف میزنم ومیبینمشون اماهیچوقت درمپرد احساسات خودمون صحبت نکردیم اما من شدیدا بهشون علاقه من شدم حالا نمیدونم چکار کنم بعضی وقتها میخوام برم و بهش بگم دوستش دارم .در ضمن ایشون دانشجوی دکتری هستن شغل ثابتی هم ندارن سه سال ازمن کوچکتر هستن .اما انسان کاری و باسوادی هستن .لطفا راهنمایی بفرمایید باید چکار کنمپاسخ:
-
خواستگارم خوبه ولی من خیلی بهش علاقه ندارم
- پرسش:دختری 26ساله هستم فوق لیسانس و دو ماهه خواستگاری دارم که باهم بیرون رفتیم واسه آشنایی ایشون سی سالشه مدیر یک کارگاه تولیدی هستن تحصیلات لیسانس و خلاصه از لحاظ شرایط مالی اکی هستن. مشکل من اینه که من بعد دوماه هنوز پنجاه پنجاه هستم از نظر احساسی و علاقه حس میکنم اونجور که باید و شاید نیستم و ایشون منو دوست داره محبت هم میکنه همه خانواده من میگن خوبه. ایشون از من جواب قطعی میخواد به نظر شما من اکی بدهم احساسم و علاقم درست و بیشتر میشه؟و مورد دیگه ای که هست اینه که من به قیافه حساسم رو علاقه ام تاثیر داره هم من هم ایشون معمولی هستیم از نظر قیافه
پاسخ:
دوست داشتن بسیار مهم است در ازدواج و اینکه در آینده دوست داشتن پیش میاد یا خیر تضمینی نیست.تردید در انتخاب نتیجه این چیزی که هستم و میخواهم باشم به وجود میاد .در انتخاب واقع بین باشید میفرمایید ظاهر تون معمولیست و ایشون هم ممولی هستند و اگر انتظار دارید همسر آیندتون خیلی زیبا باشند این برا خلاف واقع بین بودن است.یک جدول تهیه کنید و سود و ز یان انتخابتون رو یاد داشت بفرمایید و اگه امتیازات شما بیشتر باشد راحتتر تصمیم خواهید گرفت.
-
از طرف پسری که دوستش داشتم طرد شدم
- پرسش:حدودده سال قبل به پسری علاقمندشدم.سالهابوداون رونمیدیدم ودرخیالاتم خودم رودراینده بااون تصورمیکردم وخوشبخت میدیدم.بعدازچندسال خودم موضوع رودرمیون گذاشتم باایشون.اماعلاقه ای به من نداشت.حس حقارت میکردم.هرروزبهش فکرمیکردم.تابعدچندسال که دیدمش دیگه ازاین فکررهایی پیداکردم ولی همچنان علاقمندهستم.امادیگه فکرم مشغول اون موضوع نیست.درحال حاضرمن اعتمادبنفسم پایینه بنظرتون دلیلش میتونه طردشدنم باشه یادلیل کاهش تمرکزم فکرکردن بیشتربه این اقا.مشکل دیگه ای که دارم اینه که درانجام اهدافم سستم.بنظرتون میشه ریشه اش این باشه که آیندم و واهدافمو رواین فردخلاصه کردم.میخاستم ریشه مشکلم روپیداکنم.
پاسخ:
-
همسرم مرد سرد و بیروحی است
پرسش:
دختری عقد کرده هستم 29 ساله لیسانس و همسرم 31 ساله کارشناس ارشد و شاغل با درامد خوب، 16 ماه است عقد کردم از ماه 2 ازدواجم فهمیدم همسرم مردی که اصلا محبت نمیکند بسیار سرد و بیروح میباشد حتی با وجودی که بعد 50 روز یک روز مرا می بیند به علت اینکه همسرم در شهرستان شاغل هستند چند بار من با خانواده ام به منزل پدرش رفتم اما بعد از رفتن خانوادام همسرم مرا تنها میگذاشت و با دوستانش به تفریحاتش میرفت، سکوت مطلق وی راهم خانواده اش به وی گوشزد کردند اما وی همگی را مورد تمسخر قرار میداد حتی برادرانش که محبت نسبت به همسرانشان دارند را مورد دعوا قرار میداد که نباید به زن محبت کرد، سعی کردم از راه گفتگوی دوستانه، مشاوره، محبت کردن وارد شوم اما فایده نداشت، بارها وقتی به وی پیامک میزدم و اعیاد یا تولد و سالگرد ازدواجمان را تبریک گفتم مرا به شدت تحقیر کرد، دیگر خسته شده ام لطفا مرا راهنمایی کنید که چگونه وی را متوجه کنم مشکلم صرفا تفریحاتش نیست من هم حق دارم بعد 50 روز ندیدم زمانی هم برایم بگذارد چگونه بگویم مشملاتم بیشتر از تفریحاتش است نه صرفا تفریحش؟ در ضمن همسرم مرد بسیار بهانه گیری است و مثل کودکان هر چیز کوچکی را بهانه میکند
من با همسرم هنوز عقد هستم، ایشان با رغبت و اراده خود مرا به عنوان همسر خود،انتخاب کردند و بنا بر اظهار خود و خانواده شان اجباری در کار نبود، همسرم با ازدوجش فقط متاهل شدند نه متعهد حتی بارها این را به من گفتند که من وظیفه ایی در مقابلت ندارم هر نیازی داری به بابات بگو رفعش کنه خانواده ام در تمام مدت همسرم را به دید فرزند خود نگاه میکردند و احترام زیادی برایش قایل بودند
پاسخ:
1/ 50 روز را که از شما دور هستند چگونه می گذرانند
2 / آیا ایشان در این مدت برای این ازدواج که هنوز در کنار هم و در زیر یک سقف قرار نگرفته اید ( اگر درست دریافت کرده باشم . عقد کرد ؟) ارزش و جایگاهی دارند ؟ ایا با علاقه قدم برداشته اند / آیا خواسته ی خودشون بوده ؟ و… دیگر که نیاز هست روشن شود
به طور کل رفتار و احساس و یا مجموع عملکرد مهم است . که یک به وجود آورنده و منبع تغذیه دارد که باید آن را شناسایی کنید . 1/ افکار 2/ خاطرات 3/ عوامل بیرونی 4/ عوامل درونی و خروجی آن که نوع شکل آن است به نیاز بستگی دارد که اگر بر آورده شود . به عنوان مثال بغل می کند / دعوت می کند و… اگر برآورده نشود . قهر می کند / فحش می دهد / داد می زند / قطع رابطه می کند و…
پس تا مراجعه به متخصص شما شناسایی ها و بررسی دقیق را انجام دهید و در صورت پاسخ به سوالات بالا در خدمتتون هستم
کلام آخر شما می توانید فقط در خود تغییر ایجاد کنید نه در کس دیگر آن هم اگر بخواهید . اگر شرایط به همین ترتیب که عنوان کردید آسیب جدی حال و آینده را دارید . / دچار خطای عملکردی که حالا عروسی کنیم درست می شود / حالا بچه بیاید درست می شود و… وجود ندارد بلکه نه بهبود نمی بخشد بلکه آسیب را جدی تر و شدید تر خواهد کرد.
یک نکته بسیار ظریف و مهم را شما بیان کردید . که ایشان با شما متاهل شده اند و نه متعهد . خیلی خیلی خیلی عالی دیدید و مواظب باشید از آن قافل نشوید . ازدواج بر خلاف فرهنگ و نظر عموم جامعه ی ما یک تعهد است تعهد تعهد نا یک تاهل . تاهل یک مسئله ی جانبی آن است که به طور ذاتی در بتن این تعهد نهفته است . و خطای ماها این است که اصل را اصلا نمی بینیم . و تمام دعوا را بر سر چیزی انجام می دهیم که در هوا معلق است . همان تاهل بدون تعهد مثل یک حباب پراکنده در آسمان است که هر لحظه می ترکد و حذف می شود و بزرگترین آسیبش این است که دیگر نمی تواند معلق شود . که این باز در بتن تعهد نهفته است.
من پیشنهاد می کنم تامل کنید و چشم ها را باز کنید و در صورت عدم تعهد ادامه ندهید. یعنی مطمئن باشید با این شرایط شما حباب شما می ترکد حالا بعد از عروسی و یا با بچه و پارامتر های دیگر ایجاد شده است . شما بدانید دارید ازدواج نمی کنید و این آسیب است . در زندگی های اطراف خود نگاه کنیم کاملا خواهید دید . در نزدیکان . پدر مادر دایی خاله عمو عمه دختر دایی و…
این را هم بدانید تعهد چیزی نیست که شما بتوانید در دیگری ایجاد کنید . و فکر می کنم دانش های بیشتری را باید بدست بی آورید.
-
هیچ علاقه و دلبستگی به نامزدم ندارم
- پرسش:دختری 26ساله هستم که حدود 8ماه است نامزدکردم البته بدون عقد ،بلافاصله بعداز ترک کسی که باهاش رابطه داشتم به یکی ازخاستگاران جواب مثبت دادم فقط بدلیل ضربه عاطفیم این کار روانجام دادم دراین مدت خاطرات خوش زیادی نداشتیم ایرادات اون رومیبینم تاخوبی هایش را،گاهی فکرمیکردم بخاطروجود سم خاطره انگیز نفرقبلی ومقایسه با اون نمیتوانم نامزدم رادوس داشته باشم به خودم فرصت دادم که وی رابه عنوان مردزندگیم بپذیرم اما تلاشم بی فایده بود هیچ حس دلتنگی یا علاقه ودلشوره به نامزدم ندارم حتی به آدمی که درگذشته باعث آسیب روحی من شد این مدت فقط 1تیکه سنگ شدم و نمیتوانم به وی ابرازعلاقه کنم اما او عجله برای ازدواج دارد0وبرخلاف من0تصور میکند وقتی به خانه بخت رفتیم اوضاع بهتر میشود امامن نمیتوانم چنین ریسکی را انجام بدهم خواهشمندم راهنمایی که آیاواقعا ادامه این نامزدی بنفع من میباشدیاخیر؟
پاسخ:
-
من به پسری که قبلا باهاش دوست بودم علاقه نشون میدم ولی اون بی تفاوته
- پرسش:دختر 33ساله هستم.دکترا دارم.3سال پیش با یه نفر دوست شدم و رابطه خیلی نزدیک داشتیم.بعد از یک سال بی دلیل رابطه تموم شد.دوسال هیچ اطلاعی ازش نداشتم.ولی نتونستم فراموشش کنم.چند ماه هست دوباره اتفاقی ارتباط برقرارکردیم ولی حس عمیق من با اون فرق داره.نمیتونم این رابطه رو تموم کنم.خیلی بهش وابسته هستم.واقعا عاشقشم.ولی اون منو جدی نمیخواد.چه کار کنم؟پاسخ:
-
به استاد زبانم علاقمند شدم ولی از علاقه اون اطلاعی ندارم…
- پرسش:دختري 20ساله هستم مدتي هست که به کلاس زبان ميرم.از همون روزاي اول به استاد زبانم که 25سالشه علاقه مند شدم…راستش من دختر مذهبي اي هستم.چادري و مقيد.اما خوب رفتارم ضد اجتماعي نيست.با آدمايي که باهاشون در تعاملم هستم رفتار دوستانه اي دارم…هيچوقت تصميم ندارم به استادم علاقمو ابراز کنم…من دانشجو ام…15ساله شعر ميگم…آدم احساسي-عقلاني اي هستم…اماخيلي نگرانم…فکرم همش مشغوله…اصلا از علاقه داشتن يا نداشتن طرف مقابلم مطمئن نيستم…همش تو فکرم…
راهنماييم کنيد.پاسخ:
-
نمیدونم پسری که بهش علاقمند شدم منو دوست داره یا نه
- پرسش:راستش من به پسری علاقه مند شدم ولی نمی دونم ایشون هم به من علاقه دارن یا نه. من و ایشون باهم دوست نیستم راستش توی موقعیت کاریشون با هم آشنا شدیم. بعضی وقتها انقدر هوامو داره ولی بعضی وقتها انگار خنثی رفتار میکنه. نمی دونم چیکار باید بکنم، شایدم به خاطر موقعیت شغلی که داره این طوری رفتار میکنه ولی باز من سردرگمم نمی دونم چیکار کنم .لطفاً کمکم کنید.
شاید توجه این آقا ( هوامو داره ) علاقه و قسمت عاطفی تصمیم گیری شما در رابطه با خودشو تقویت کرده. لذا هیچ ابزاری برای به یقین رسیدن شما جزء بیان خود ایشون به شما فعلا نیست. اگر تصمیمتون جدی هست و در انتخابتون تا حدی مطمئن هستید چه اشکالی داره شما هم پا پیش بگذارین.
-
به خاطر عدم علاقه به پسر عمم نامزدیمو با ایشون به هم زدم
- پرسش:من دختری ۲۱ساله هستم فوق دیپلم چند وقتی نامزد کردم با پسر عمم ایشون از یک سال پیش از من خواستگاری میکردند و من جوابم منفی بود چون هیچ حس و علاقه ای بهشون نداشتم تا اینکه امسال ایشون دوباره اومدن خواستگاری من از سر دلسوزی بخاطر التماس هاش و حرف اطرافیانم ک ازهمه نظر عالی هستن و میشه روشون واسه زندگی حساب کرد قبول کردم ولی از همون روز خیلی پشیمون شدم ترس ازاینکه من باید یک عمر باکسی زندگی کنم ک دوستش ندارم افسرده شده بودم و کارم همش گریه بود چون هیچ علاقه ای بهشون نداشتم اصلا محبتاشون رونمیدیدم ابرازعلاقه هاش واسم زجراور بود اصلا دلم نمیخاست باهاش حتی حرف بزنم احساس اسارت میکردم تا اینکه نامزدی رو تموم کردم و خیالم خیلی راحته ولی از طرفی عذاب وجدان دارم واسه ایشون و حرف اطرافیانم خیلی ازارم میده ک ممکنه بعدش پشیمون بشی تو باهاش خوشبخت میشدی ولی یک درصد ب من فکر نمیکنن ک علاقه ای ندارم بنظرتون من چیکار کنم چون هنوز ایشون امیدداره ک من نظرم عوض بشه و ب حرف اطرافیانم گوش کنم ب این امید باشم علاقه بوجود میاد؟؟ هرچند ک بنظر خودم نمیتونم هیچوقت دوسشون داشته باشم ممنون میشم اگه کمک کنیدپاسخ:
-
علاقهای بهش ندارم ولی همه میگن بعد از عقد علاقه ایجاد میشه
پرسش:
اینکه میگن بعداز عقد علاقه بوجود میاد واقعیت داره من نامزد داشتم اصلا هیچ علاقه بهش نداشتم با اینکه ایشون خیلی ب من علاقه منده عشقش اتیشنه نامزدی رو بهم زدم چون هروز پشیمون تر میشدم احساس اسارت میکردم اصلا علاقه ای بهشون نداشتم و هیچکدوم از محبت ها و ابرازعلاقه هاشو نمیدیدم دوباره اصرار دارن ک برگردم و اینکه بعداز عقد علاقه بوجود میاد با یه مشاور صحبت کردم گفتن اشتباهه و زندگی بدون علاقه بدرد نمیخوره تورخدا کمکم کنید خانوادم خیلی اصرار دارن ک قبول کنم چون پسر خیلی خوبی هستن از همه نظر البته منم چیزی ازاون کم ندارم و خواستگار هم زیاد داشتم ولی الان نمیدونم چیکار کنم امیدوار باشم ک بعداز عقد بوجود میاد یا قبول نکنم هرچند که خودم اصلا راضی نیستم و دوست ندارم که قبول کنم
من واقعا علاقه ای بهشون ندارم هرچند ک ایشون شرایط مطلوبی دارند ولی من هیچکدوم از خوبی ها و شرایطی ک دارند رو نمبینم چون هیچ علاقه ای ندارم بهشون اطرافیانم میگن درست میشه ولی من واقعا ترس ازاین دارم ک بعدازعقد هم چیزی درست نشه چون خودم این حس رو دارم اونوقت دیگه جبران کردنش سخت تره هرچند ک ایشون خیلی ب من علاقه منده و اصرار داره حتی اگه ب ضررم هست قبول کنم همه ایشون رو میبینن ک منو دوست داره ولی هیچکس ب من ک علاقه ای ندارم اصلا توجهی نمیکنه همش میگن درست میشه حتی اصرار دیگران باعث تنفر من از این اقا هم شده اطرافیانم میگن ممکنه دیگه کسی پیدا نشه ک ب این اندازه ب من علاقه مند باشه.
پاسخ:
دوست بزرگوار بنظر بنده بهتر که به خودتون فرصت بدین و در یک شرایط بهتر و با آرامش بیشتر یکبار دیگر معیارها و ملاکها و شرایط طرف مقابل رو بسنجید و اینکه انتخاب همسر بعنوان مهمترین تصمیم زندگی هر شخص بهتر است از عجله پرهیز کنید. مسلما دوست داشتن و علاقه داشتن نسبت به طرف مقابل مساله مهمی است برای شروع و پایداری و ثبات زندگی. بنابراین اگر واقعا علاقه ای به طرف مقابلتون ندارید و صرف توصیه خانواده و اطرافیان می خواین وارد زندگی شوید بهتر در تصمیم خودتون صرف نظر کنید.
عقد صیغیه عربی ایست که برای محرمیت خونده می شود.اگر علاقه نباشد چطور این چند کلمه می خواد علاقه و دوست داشتن رو ایجاد کند. خواهر عزیز دوست داشتن یک طرفه ایشون فایده ای ندارد. معمولا قدیمیا همچین طرز تفکری داشتند که بعد عقد مهرش به دلت می شینه. این در حالی که شما نه تنها علاقه ای ندارید بلکه حس تنفر بهتون دست می دهد. لطفا با دقت بیشتر و به دور از فشارهای اطرافیان تصمیم بگیرید.
-
حدودا دوماهه که از من متنفر شده ولی علاقه من به اون شدیدتر شده
پرسش:
من 22 سالمه یه سالی میشه که از دختر محلمون که 16 سالشه خوشم اومده که البته فامیلمونم هست که خیلی دختر باحجاب و متین و پاکیه و اینو هم بگم ملاک اول من برای ازدواج همین خصوصیاته … خب من از یه سال پیش برای اولین بار وقتی واسه مهمونی اومده بودن خونه ما دیدمش که اون موقع یادمه یه شوخی کردم و اون هم خندید و من یه دل نه صد دل عاشق شدم و از اون موقع تا الان زندگیم کمی عوض شده بعنوان مثال من خیلی ادم سربه هوایی بودم و نماز هم خیلی کم میخوندم که الان خیلی خوب شدم… خلاصه این یه سال من داغون شدم چون خیلی میخامش و شبا خواب ندارم وهر کار میکنم بخاطر اونه ولی یه چیز بگم که من واسه اینکه عشقمو ابراز کنم با یه واسطه(یکی از دخترای فامیل) بهش رسوندم که خاطرخواشم و اونم از شنیدن این خیلی عصبانی شده بود و کلا رابطشو با خانواده ما قطع کرد و بعد یه هفته از اون قضیه ماجرا رو به خانواده گفتم و خواهرمو فرستادم تا باهاش صحبت کنه ولی اون قبول نکرده بود والان حدودا دوماهه که از من متنفر شده ولی علاقه من به اون شدید تر شده و حتی خواهد شد … الان میخام بدونم باید چیکار کنم یعنی دوباره به اتفاق مادرم برم خواستگاری یا دیگه ادامه ندم البته نمیتونم بهش فکر نکنم. کمکم کنید
پاسخ:
دوست عزیز،همانطور که فرمودید شما توسط واسطه ،علاقه خود را به گوش،ایشان رسانده اید،اما ایشان عصبانی شدند ،بعد هم خواهرتون رو فرستادید که باز هم قبول نکردند ،پس بهتر نیست فعلا به خواست او احترام بگذارید و هیچ اقدامی نکنید در عوض تلاش کنید تا به موفقیتهای شغلی ،تحصیلی،مالی و….برسید و بار سوم دست پرتر ،پا پیش بگذارید .هردو از لحاظ سنی هنوز خیلی فرصت دارید پس لطفا عجله نکنید.
"نصب و پشتیبانی : گروه تبلیغاتی مانو"