دوستی قبل از ازدواج
-
میترسم نتونم پسری رو که قبلا باهاش دوست بودم فراموش کنم
- پرسش:من ۲۹ساله ام دارای تحصیلات ارشد دختری هستم مهرطلب و بدون اعتمادبه نفس خودم رو وقف دیگران میکنم مدت یک ونیم سال با اقای درارتباط بودم اونم از نوع چت البته دوبار ایشون رو دیدم وغیرازارتباط چتی ومکالمه بین ما چیز دیگه ای نبود تنها چیزی که تو ارتباطم برام مهم بود اینکه اون ناراحت نشه اگه خودم ناراحت بشم مهم نیست خلاصه به گفته این اقا به خاطر شکست عشقی قبلی و ازدواج برادران کوچیکتر ایشون رو مجبوربه ازدواج کردن دوماه بعدازعقد باهاشون بودم ولی شرایط روحیم چنان داغون بود به هاطرازدست دادنش که ابان ازش جداشدم پیام خداحافظی فرستادم ولی اون هیچ جوابی نداد بعدازاون موقع دیگه ارتباطمو قطع کردم و فهمیدم که بدترین نوع ارتباط همین ارتباط ها ودلبستگیاست بااین که مدت ها میگذره روزها به ذهنم میاد بااینکه تمام تلاشمو میکنم که بهش فکرنکنم حتی موقع هایکه سرگرم کارم یا یک زن و شوهررو توخیابون میبینم انگار اون جلو چشامه حالم خیلی بدمیشه حس بدی پیدامیکنم مخصوصا وقتی میرم عروسی یا یه دختر پسرجوون رومیبینم باخودم اونو زنش رو مجسم میکنم نسبت به قبل ارومترشدم روزای اول سخت بود ولی همین که بادیدن ادما این حس بهم دست میده کلی انرژیمو میگیرن واحساس ناتوانی میکنم ازیک طرف هم میترسم این خطورکردن گاه وناگاه به ذهنم مانع ازاین بشه که فراموشش کنم لطفا کمکم کنیدپاسخ:
-
دخترم علاقه شدید به جنس مخالف دارد
- پرسش:دختري دارم 22ساله كه علاقه شديد به جنس مخالف دارد ولي متاسفانه مورد سوئ استفاده قرار ميكيرد ومشاور هم رفتند فايده اي ندارد ودراين مدت هم دوستان بسيار ي داشته ولي همه با نيت بد وسوئ استفاده طرح دوستي داشتند لطفا راهنمايي بفرمائيد
پاسخ:
-
پدرم راضی به این ازدواج نیست
- پرسش:دختری هستم 20 ساله دانشجوی روان شناسی هستم حدود سه ساله با مردی دوست هستم که ده سال تفاوت سنی داریم و قبلا طلاق گرفته من اشنایی کامل با خانوادش دارم و میدونم مقصر زنش بوده در طلاق . ولی مشکل اینجاس الان که برای خاستگاری میخواد بیاد پدرم قبول نمیکنه چون طلاق گرفته بوده ولی من علاقه ی شدیدی بهش دارم حتی اینقدر دوسش دارم که اصلا یادم میره زن داشته ولی از یچیزی میترسم اونم سنشه میترسم در اینده به مشکل بخوریم با اینکه 30 سالشه رفتاراش مثل یه پسر 20 ساله میمونه خیلی شاده خیلی شیطونه درصورتی که من اصلا شیطون نیستم ولی بازم ته دلم میترسم توروخدا کمکم کنید نمیدونم چه راهی درسته چه راهی غلط
پدرمو چیکار کنم چجوری راضیش کنم ؟
به نظرتون توی سنش به مشکل میخورم ؟پاسخ:در مورد اختلاف سن بین شما و آقا، اختلاف زیاد نمی باشد و جای نگرانی نیست. در صورتی که از نظر ویژگی های شخصیتی تفاوت های فاحشی وجود نداشته باشد. که برای شناخت بیشتر این ملاک ها می توانید تست کتل را هر دو پر کنید و نتایج را مورد تفسیر قرار دهید یا آزمون نئو که ویژگی های شخصیتی را مشخص می کند.
در جامعه ی ما، خانواده نقش پررنگی دارد و حضور اعضا خانواده و رضایت و ارتباط آنها در فرآیند ازدواج فرزندان امر مهمی به شمار می رود.از اینرو دوستی هایی با قول ازدواج که بدون اطلاع خانواده است در بیشتر موارد با این مشکل مواجه می شوند. تصور کنید پدر و مادری که با زحمت و مهر فراوان فرزندشان را سالها پرورش دادند و حتی خیال بافی آن روزهایی را کرده اند که در انتخاب و مراسم ازدواج فرزندشان سهم داشته باشند و بهترین اتفاق و خوشبختی را برای فرزندشان رقم بززند ..ولی چنین داستانهایی این آرزوها را نقش برآب می کند.مطمئنا پدر محترم شما تجربه گرانقدری دارد، مویی سفید کرده و خطی بر پیشانی انداخته .در سالهای عمرش انسانها و مردان بیشتری از شما را دیده و تجربه ارزشمندی دارد، مخالفت او بی حکمت نیست و چیزی جز خوشبختی برای فرزندش نمی خواهد.شما دو را پیش رو دارید یا تسلیم خواست والدین شوید و به احترام آنان قید این رابطه را بزنید یا اینکه آنها را راضی به پذیرش این ازدواج کنید.ولی اگر والدین شما با زور و اجبار تن به درخواست شما دهند، فردا روزی اگر مشکلی در زندگی مشترکتان پیش آید، این حرف را زیاد خواهید شنید” که خودت اصرار کردی و خودت این انتخاب را کردی”، مهمتر از این اینکه چه خوب است فردی که به عنوان همسر شما و داماد وارد خانواده شما می شود مورد پذیرش و احترام کمال و تمام از طرف خانواده شما باشد نه اینکه به او به عنوان وصله ناجور نگاه کنند. پیشنهاد می کنم مدتی رابطه عاطفی را با این آقا قطع کنید تا به شناخت بهتری در تصمیم گیری برسید و از هیجانات شما کاسته شودو اگر تصمیم به انتخاب گرفتید حتما از مشاوره پیش از ازدواج بهره ببرید.
-
چه جوری به مردی که بهش علاقمندم بگم دوستش دارم
- پرسش:دختری 39 ساله هستم فوق لیسانس ادبیات و کارمندم.هنوز ازدواج نکرده ام .کسانی که به خواستگاری من اومدن رو نتونستم قبول کنم چون مرد ایده الم نبودن و مردهایی رو که میپسندیدم رو اونا من رو بعنوان همسر خود قبول نداشتن بعنوان دوست میخواستن که من حاضر نمیشدم و رابطه رو تموم میکردم. حالا با اقایی ارنباط دارم البته ارتباط ما کاری و علمی است نزذیک یک سال هست با ایشون حرف میزنم ومیبینمشون اماهیچوقت درمپرد احساسات خودمون صحبت نکردیم اما من شدیدا بهشون علاقه من شدم حالا نمیدونم چکار کنم بعضی وقتها میخوام برم و بهش بگم دوستش دارم .در ضمن ایشون دانشجوی دکتری هستن شغل ثابتی هم ندارن سه سال ازمن کوچکتر هستن .اما انسان کاری و باسوادی هستن .لطفا راهنمایی بفرمایید باید چکار کنمپاسخ:
-
پسری که بهش علاقمندم منو متهم به رابطه با دیگران میکنه
- پرسش:من 28 سالمه و حدود چند ماهه با آقایی 33 ساله آشنا شدم که همکاریم . به ایشون خیلی علاقمند شدم وخاطرات خوبی داریم . ولی یکی دو تا نکته هست که گاهی پیش میاد و مثل یه تلنگور یا هشدار هست . این طور هست که گاهی سر مثلا دیر جواب دادن تلفن یهو عکس العمل شدیدی نشون میده و بهم خیره میشه و منو محکوم به رابطه با دیگران میکنه و بعد از مدتی هم البته خودش پشیمون میشه و میاد معذرت میخواد . حس میکنم روز بروز این حالتاش بیشتر میشه . در حالیکه اونم گاهی شده تلفنشو جواب نده یا دیر جواب بده ولی من اصلا این برخورد رو باهاش ندارم چون میدونم برای هر کس ممکنه پیش بیاد یا وقتی مهمونی برم و با دوستام بیرون باشم ،زنگ میزنه و میگه چرا لحنت عوض شده و ..،،. ولی انگار این حالت دست خودش نیست و یهو پیش میاد . واین منو نگران میکنه وبه خودش هم گفتم ولی اون هر بار معذرت می خواد و میگه عاشق منه و عاشق حسود میشه . نمی دونم این موضوع جدی هست یا نه . من به این شخص علاقه زیادی دارم و میترسم این علاقه وافر نذاره که واقعیتارو درست ببینم .
ایشون هیچ تمایلی به مشاوره ندارن . و هر بار من مطرح میکنم ، جوابشون اینه که همه دوستان برای حل مشکل بهدمن مراجعه میکنن حالا من برم پیش یکی دیگه . از اول هدف ازدواج بوده ولی پیشنهاد رسمی و خواستگاری نشده . خانواده ها بصورت محدود در جریانن که پیشنهاد اون بوده ولی درباره من با مادر و خواهرش صحبت کرده . ولی وقتی عکس العمل اونارو ازش پرسیدم ، کمی پیچوند . حس کردم که از اینکه اون با من معاشرت میکنه خیلی کنجکاو و پیگیر نشدن و فقط گفتن که بیشتر وقت بذاره و حتی نپرسیدن من کی هستم .پاسخ:
-
پسر مورد علاقم موقع عصبانیت حرف از جدایی میزنه
پرسش:
من دختری 22ساله هستم که با پسری ساله رابطه دارم چهار سال هست که باهم ارتباط داریم هردو شدیدا به هم علاقه داریم و بهزندگی مشترک فکر میکنیم ولی شغلی ندارد که ما بتوانیم زندگی مشترک خود را شروع کنیم و هردونگران اینده هستیم من خاستگار با موقعیت بهتری هم داشته ام ولی از نظرم هیچ مردی به دلم نمینشیند و به این اندازه تفاهم و علاقه نداریم وقشر های ما فرق میکند پدر مادر من در این مورد یه خورده مخالفت هایی داشته خانواده هردوما از رابطه ما اطلاع دارند من درسم تمام شده کارشناسی رشته تحصیلی خودم و اینکه اقا پسر با فوق دیپلم رشته تحصیلی خود خوانده و دیگر ادامه ندادند دودلیه من در این رابطه است که با من در هیچ موردی دردودل نمیکند یا هیچ صحبتی جز پیدا نکردن کارو ابو هوا صحبت نمیکنن من چون علاقه زیادی به برنامه های روانشناسی دارم دنبال این مسئله ها هستم وپیگیر هستم و سوال هایی که در مورد ازدواج روان شناس های محترم ذکر میکنن همه انهارا پرسیده ام و خیلی به من در مورد اشنایی طرف مقابلم کمک میکند و سر صحبت هایی را باز میکنم که ببینم تا چه حد عصبانی میشود و چقد میتواند خود را کنترل کند و پرخاش گری نکند از همه نظر دلسوزو مهربان هست و بعضی اوقات سر لباس پوشیدن یا جشن های خانوادگی که شرکت میکنم با خانواد مخالفت میکرد و من گفتم که من از بچگی اینطور بزرگ شدم خانواده من هم همینطور اس و وقتی میگویی شرکت نکن برای من سخت است نمیشود عروسی دخترخاله یا فامیل های دیگه شر کت نکرد وباتوضیحاتی که دادم قانع شد و کنار امد من ترسم از این است که یه دفه وقتی عصبانی میشود تصمیم به جدایی میگیرد وقتی عصبانی هست سربه سرش نمیزارم وقتی اروم شد باهم صحبت میکنیم ازین میترسم که تو زندگی مشترکمان هم یه دفه تصمیم جدایی بگیرد لطفا راهنمایی بفرمایید که چیکار کنم باتشکرپاسخ:
-
میترسم بعد از ازدواج با پسر مورد علاقم پشیمون بشم
- پرسش:من دختری 23 هستم با پسری 25ساله چهار سال هست ارتباط دارم من کارشناسی وایشان در مقطع فوق دیپلم هستنداز نظر اقتصادی هردوخانواده ها یکسان از نظر دینی فرهنگی یکسان فقط قشرهای مان فرق دارد که خادواده من اوایل مخالفت میکردند که به مرور زمان راضی شدند ما هردو به هم علاقه مند هستیم و طی این چند سال سرمسائل اینکه شما جشن های عروسیتان مختلط هست و ما جدا بحث هایی به وجود امد وحتی جدا شدیم ومن به هیچ وجه در این مورد گذشت نکردم چون میدانم در اینده بعد ازدواج سر رفتن یا نرفتن به این میهمانی ها بحث پیش می ایدو من تصمیم به جدایی گرفتم و بعد یکماه فاصله با حرف های ایشان که باشه هرچی شما بگی من در این یک مورد گذشت میکنم در این میهمانی هاشرکت میکنیم ولی من در دل خود خودخوری میکنم خلاصه اینکه هردو بدون هم نمیتوانیم زندگی کنیم ارتباط ما دوباره شکل گرفت و گفتوگورفع شد یا سرمسائل لباس پوشیدن هم همینطور و ایشان در این مدت چهار سال صحبت خاصی برای زندگی مشترکمان و تصمیمی که دارند صحبت نمیکنند وقتی میگویم چرا صحبت نمیکنی میگویدبه مرور زمان صحبت ها پیش می اید یا اینکه در طول این چهار سال من هیچ شناختی از مادر خواهر پدرشان ندارم میگویم از خصوصیات اخلاقیشان برایم بگو که با اخلاقشان اشناباشم تا بتوانم در اینده همانطوری که دوست دارند باشم حرفی نمیزنند میگویند به مرور زمان خانواده ام را میشناسی در صورتی که من مثله اینه هر چیزی در طول روز درخانه ما اتفاق می افتد میگویم که بلکه شاید یلد بگیرد و مثه من از خانواده اش بگوید و چند ماهی است از سربازی امده ودنبال کار میگردد هیچ سرمایه و پس اندازد هم ندارد میگوید یکی دوسال صبر کن تا من سر کار بروم پس انداز داشته باشم برای خاستگاری اقدام کنم البته این هم بگم که مادر ایشان برای اشنایی با خانواده و دیدن من به منزل ما امدند و خانواده ها در جریان ارتباط ما هستند ولی هیچ صیغه یا عقدیا نشانی نزاشته اند و من خاستگار با مقعیت بهتر هم داشته ام ولی بخاطر دوست داشتنمان رد کردم ولی با اینکه هردو خیلی همدیگر رو دوس داریم و تو هر مسائلی باهم تفاهم داریم و در اخر از بعضی بحثهایمان به گذشت من یا ایشان خطم میشود باز من از ازدواج با ایشان ترس دارم که نکند ازدواج ناموفقی داشته باشم که جلوی خانواده ام سرخورده شوم و مورد سرکوفت خانواده و دیگران شوم و همیشه نگران هستم برای اینده ام که این همه گذشت و وایسادن جلوی خانواده ام که ماهمو دوست داریم در اخر به پشیمانی خودم شود ترس دارم لطفا راهنماییم کنید با تشکر.پاسخ:
-
تفاوتها مرا در انتخابم گیج کرده
- پرسش:دختری22ساله ام 6سال است با پسرخاله ام ک31ساله است رابطه دارم .اولا اختلاف سنی ما زیاد است از طرفی وضعیت درسی وشغلی من نامعلوم است از طرفی رابطه خیلی کش دار شده است .من مایلم ک سریعتر تکلیفم مهلوم شود و تصمیم ی بگیرم اما او بیان میکند ک من معیار های مورد نظره او را ندارم هنوز ان استقلال مالی و استقلال شخصیتی ام را ،چون من رشتهمهندسی معماری میخوانم اما هنوز با ان راحت نیسم ممطمئن نیستم ان رابخواهم با بی میلی درس میخوانم اما حاضر به ترک تحصیل و رهاکردن ان هم نیستم به ناچار وارد این رشته شدم و بی میلم اما از اینکه چه رشته ای راهم دوست دارم اگاه نیستم حقیقتا.بهمین علت او این موضوع را مانعی برای ازدواج وتصمیم گیری اش میداند اما همچنان رابطه برقرار است من نیز بعلت اینک میترسم ادمی بخوبی او بهتر از او برخورد نداشته باشم از خروج از رابطه امتناع میکنم یعنی چند باری تصمیم گرفتم و قطع کردم اما انگار موفق به قطع ارتباط نیسم و وابستگی دارم حالا یکی بحث اختلاف سنی ،یکی بحث مورد خواست او نبودن،از طرفی تفاوت در وضعیت شغلی و تحصیلی ماست والبته کمی تفاوت اقتصادی خانواده ها این عوامل من را گیج کرده لطفا راهنمایی کنیدممنونپاسخ:
-
پسری که دوستش دارم رفتارهاش فرق کرده
- پرسش:من یک نفر رو یک بار شش سال پیش دیدم یعنی وقتی 14 سالم بود و خیلی ازش خوشم اومد ولی دیگه ندیدمشون تا اینکه از طریق شبکه ی مجازی پیداش کردم به مدت یک ماه با هم دوست بودیم ولی نمی دونم چرا اواخرخیلی سرد برخورد می کرد من مدام از دستش شاکی میشدم ولی به علت علاقه ی شدیدی که داشتم بازم بهش پیام می دادم اون یکی دیگه رو دوس داشت اوایل به من داشت خیلی نزدیک میشد ولیکن بعد ها فهمیدم کس دیگه ای رو دوس دارهو منو واسه ی دوستی عادی می خواد حالا چی کار کنم که با خودم کنار بیام که این اون آدم شش سال پیش نیست و خیلی رفتاراش فرق کرده و یکی دیگه رو دوس داره که اون دختر اینو دوس نداره خواهش کمکم کنین چون من الان ماه هاست دارم با خودم کلنجار میرمپاسخ:
-
پسری که قبلا باهاش دوست بودم بعد از 4 سال برگشته و یه فرصت دیگه میخواد
- پرسش:دختری 25 ساله هستم، حدود 5 سال پیش یک رابطه احساسی با آقایی از اقوام که 5 سال از خودم بزرگتر بودن به مدت 7 ماه داشتم. هدف از این ارتباط ازدواج بود و چون هم ایشون امادگی تشکیل خانواده نداشتن و هم من میخواستم خودم اول شناخت پیدا کنم ارتباطمون پنهانی و تلفنی بود. اما چون از اقوام بودن و شناخت کلی داشتیم میدونستم که خانواده ام راضی هستن از این موضوع و میدونستم که ایشون علاقه شدید دارن به من و من هم همینطور..بعد از 7 ماه گفتن که پدرشون راضی نیست و گفتن که دیگه به من فکر نکنن هرچی دلیل خواستم گفتن نمیدونم من هر چی راه حل نشون دادم گفتن فایده نداره پرسیدم واقعا چی میخواد گفت تموم بشه همه چی و تموم شد بعد ایشون 4 ساله که برگشتن و اصرار دارن که یه فرصت دیگه بهشون بدم یک سال بعد از اینکه این رابطه تموم شده بود به من گفتن که یه نفر پشت سر خانواده ات برای مادر پدرم حرف زده بود که باعث شد نظرشون عوض شه..منم گفتم با خانواده ای که با یه حرف نظرشون عوض بشه نمیتونم زندگی کنم و ایشون اصرار دارن که حرفایی که شنیدن نگران کننده بوده ولی الان مطمئن هستن که دروغ بوده و حالا بعد از 5 سال میگن دلیلی که باعث شد اون موقع بتونه تموم کنه رابطه رو این بود که میدید برای من توی اولویت نیست و با اینکه چندبار به من تذکر داده بود که نمیتونه اینجوری ادامه بده من نتونستم اونو اولویت اول زندگیم بذارم. (البته من این حرف رو قبول دارم و واقعا همینطور بود.) و ایشون بعد از من نامزد کردن و من شنیدم که بلافاصله بعد از من یا همزمان با من وارد رابطه شدن و من اعتمادمو نسبت به ایشون از دست دادم ولی ایشون میگن وقتی از من نا امید شدن نامزد کردن سوالی که دارم اینه که الان درست هست که یه شانس دوباره به ایشون بدم یا نه؟پاسخ:
-
کینه خانواده دختری که عاشقشم از خانواده من برام مشکل ساز شده
- پرسش:یه جوان 20 ساله هستم؛چون اهل جنوب هستم بلوغ عقلی و جنسیم طبق گفته های مشاور خانواده که داشتم هم زودتر فرا رسیده.علاقه مند به یه دختر هستم،آشنا هستیم باهم.ایشون هم به من علاقه شدید قلبی دارن،مشکل ما تنها خانواده ی دختر هستن.خونواده ایشون به من گیر میدن که شوهر عمه ی تو باعث مرگ عموی دختر مورد علاقه ام شده.اینا نسبت به فامیلم کینه دارن.اما با من مشکلی ندارن.الان پدر خونوادش مخالف اصلی هست.با دروغ منو دست به سر میکنه.خبر از رابطه ی من و دخترش هم نداره.
راه حلی میخوام واسه روشن کردم این پدر و یا راضی کردنشون.پاسخ:
-
از ازدواج با دختری که 6 ساله عاشقشم میترسم
- پرسش:من پسری ۲۹ساله هستم که ۶ساله عاشق دختری هستم ۲۳ساله.تو ان ۶سالم دعوا یا بحثهایی که باهم کردیم واقعا انگشت شماره.و قراره تیر ماه بروم خواستگاری.ولی از وقتی این دنیای مجازی پیداش شده,یکم ترسیدم.چون همش میخونم که زوجهایی مثل ما معمولا ازدواجی موفق ندارن.برا همین دیگه از اینده میترسم.لذا خواهش دارم منو راهنمایی کنید.با تشکر
-
مادر خواستگارم مدام بد صحبت میکنند و مخالف ازدواجند
- پرسش:دختری ۲۵ ساله هستم که لیسانس دارم. سه سال هست که با پسری که هم دانشگاهیم بود دوست بودم. بعد از اینکه درسمون تموم شد و ایشون رفتن سر کار اومدن خواستگاری، تو مجلس خواستگاری مادر پسر خیلی بد برخورد کردن که باعث نگرانی خانوادم شد. بعد دوماه دوباره تماس گرفتن و مادر پسر خیلی بد صحبت کردن و کاملا مشخص مخالفه. علت مخالفتش هم اینه که پدر من سنی هستن . من از پسره کاملا مطمئنم که ادم دهن بینی نیست و نمیذاره مادرش تو زندگیمون دخالت کنه ولی من خیلی نگران این قضیه هستم که شاید بعدا توزندگی باعث ایجاد مشکل بشه. به نظر شما به احساسم نسبت به پسر اعتماد کنم و حرفای مادرش مهم نباشه؟؟ ما تهران زندگی میکنیم و اونا امل و من برای زندگی باید برم امل. از خانواده پسر هم فقط مادرش ناراضی و پدرش کاملا موافقه. ممنون میشم راهنماییم کنیم
پاسخ:
-
کسی که دوستش دارم منو برای ازدواج نمیخواد
پرسش:
دختری 30 ساله هستم دارای مدرک کارشناسی ارشد از یک خانواده متوسط ،از وقتی دانشجو بودم تا الان هیچ خواستگاری نداشتم فقط در سن 24 سالگی دو مورد خواستگار داشتم که از نظر تحصیلی زیر دیپلم و شغل نامناسب که در خور خانواده و تیپ ما نبودند ، از طریق دوستان ،آشنایان ، محل کار ، زندگی و دانشگاه با آقایون زیادی آشنا شدم اما همه اونا بنده را فقط برای دوستی میخواستند و اینکه در ابتدا چارچوب دوستیشون را میگفتند داشتن رابطه و برآورده کردن نیازهایشون و این که تنها نباشند و…. و من اصلا قبول نکردم و زیر بار نرفتم و دوستانم میگویند رابطه دوستی خیلی عادی شده و هیچ مشکلی نیست، با این که اخلاق منو میدونستند و این که از طریق دیگر دوستان خصوصیات اخلاقی منو فهمیدند اما هیچدومشون خواستگاری نکردند.به تازگی از طریق شوهر خواهرم با دوستش که دانشجوی پزشکی است آشنا شدم و از من خیلی خوشش آمده اما متاسفانه ایشون هم مرا برای دوستی میخواهد و من طی رفت و آمدهایی که با او داشتم به ایشان علاقه مند شدم ،ولی نمیدونم چیکار کنم و به ایشون گفتم اگه میخواهی با من در ارتباط باشی فقط میتونم به ازدواج بهت فکر کنم نه بیشتر و ایشون میگوید که من قصد ازدواج ندارم و تصمیم دارم از ایران برم و بهانه های خودش، رابطه ام با ایشون خیلی رسمی هست ولی ایشون هم منو برای ازدواج نمیخواد و این باعث شده بسیار سرشکسته بشم و واقعا از نظر احساسی قلبم جریحه دار شده که چرا کسی دوستم نداره و این که ایشون با این که میدونه من اهل دوستی و…. نیستم چرا به دید دیگه بهم نگاه نمیکنه؟ از نظر تیپ و ظاهر و قیافه نمیخوام از خودم تعریف کنم در حد نرمال جامعه هستم م ظاهرم مناسب هست جوری که هر پسری که در ابتدا منو میبینه میگه واقعا معلومه دختر خیلی با شخصیت و ایده آلی هستی اما الان دیگه حرفهاشون را باور ندارم و فقط به این دید نگاه میکنم که میخوان ذهنم را درگیر خودشون کنند.
ممنون میشم اگه راهنمایی کنید که من واقعا باید چیکار کنم با این علاقه ایی که منظقی و بعد احساسی به وجود آمده آن هم در این سن باید چطور با خودم و طرف مقابلم برخورد کنم و نمیخوام از دستش بدم.
پاسخ:
شما با اینکه قصد ازدواج دارید و ،ولی در جلسه اول فورا با قطعیت بله نمی گویید نیاز به زمان و شناخت بیشتر دارید،اما طبق چهارچوب خودتان،این امر در مورد آقایان هم صادق است اما طبق چهارچوب خودشان،یک مرد یا تصمیم گرفته ازدواج کند یا نه،زمانی که مردی هنوز تصمیم ازدواج نگرفته ،هرگز و هرگز در ابتدای آشنایی به شما عنوان یک کیس ازدواج نگاه نمی کند. مردی هم که تصمیم ازدواج دارد ،پیش خود نمی گوید که خب حالا که می خواهم ازدواج کنم پس از امروز با دختری آشنا میشوم!!!بلکه عموما ترجیح میدهد ابتدا نسبت به افرادی اقدام کند که نسبت به آنها شناخت بیشتری دارد ،یا افرادی که به آنها معرفی می شوند.در نتیجه بهتر است شما ابتدا جهت خود را تعیین کنید ،یا می خواهم بصورت سنتی و از طریق معرفی ازدواج کنم،یا نه از طریق دوستی??چیزی بین این دو امکان پذیر نیست.اما توجه داشته باشید ،در ه انتخاب،
باید به تمام جنبه های آن واقع بینانه نگاه کنيد و ریسک آن را بپذیرید.
-
چطوری میتونم 9 سال هدر رفته از زندگیمو درست کنم
- پرسش:دختری هستم 30ساله،لیسانس مدیریت دارم و 7 سال پیش فارغ التحصیل شدم.زمانی که دانشجوی شهر شیراز بودم یعنی 9 سال پیش با پسری آشنا شدم و دوستی ما به طور جدی تا سال پیش ادامه داشت .بعد از 5 سال اول بالاخره ایشون به من پیشنهاد ازدواج میده و میگه زمانی که خواهرش از خارج از کشور برگشت به طور رسمی میان تهران خواستگاری.من با تمام شرایطی که برام گذاشت قبول کردم و حتی حاضر شدم برم شهرستان محل زندگی ایشون زندگی کنم و از خانوادم دور بمونم و کار خیلی خوبی که در تهران داشتمو از دست بدم.(ایشون در شیراز زندگی میکردن و من درتهران).ولی هر بار یک بازی درمیاورد و میگفت بهار میان،پاییز میان و…
تااینکه بالاخره بعد از3 سال از ماجرای خواستگاری به خاطر فشاری که از طرف من روش بود (به قول خودش) به من گفت که دیگه نمیتونم با تو ادامه بدم.به همین راحتی 8 سال به پاش نشستم.الان مدت یکسال که کاملا با من کات کرده ولی من هیچوقت نتونستم فراموشش کنم و هنوزم به همون شدت عاشقش هستم .هر روز و هر ثانیه جلو چشمم.من سوالم اینه که چطوری میتونم این عشقو فراموش کنم ؟؟و دیگه هرگز بهش فکر نکنم .؟؟چطوری میتونم این 9 سال هدر رفته زندگیمو درست کنم؟؟؟ من دیگگه نمیتونم به یه رابطه جدید فک کنم و اصلا به هیچ کس دیگه به جز این آقا نمیتونم فک کنم.لطفا منو راهنمایی کنید احساس میکنم دارم افسردگی میگیرم .
پاسخ:
-
به پسری علاقهمند شدم اما نمیدونم چه جوری بهش ابراز کنم
- پرسش:دختری ۲۰ ساله هستم چند وقتی میشه که به یک نفر علاقه مند شدم اما نمیدونم چجوری بهش ابراز کنم ،اون فرد هم یکی از فامیلامون هست ،نمیدونم من رو میخواد یا نه ولی وقتی که با من حرف میزنه حس عجیبی بهم دست میده خودم حس میکنم که بهم علاقه داره ،نمیدونم به خاطر این علاقه یک طرفه من هست که این احساس رو دارم یا نه
ایشون قصد ازدواج دارن ولی با چه کسی رو نمیدونم
لطفا کمکم کنید ،آیا باد فراموشش کنم؟؟؟پاسخ:
-
روزو شب به پسری که باهاش قبلا دوست بودم فکر میکنم…
پرسش:
دختری ۲۸ساله هستم که دوسال پیش با اقای ازطریق نت اشنا شدم ارتباط ما پیامی و تلفنی بود سه چهاردفعه همو دیدیم ایشوت قبلن دچار یه شکست عشقی بودن کم کم بهم علاقه مند شدیم وکل روز رو پیام میدادیم تواین مدت خانوادش خیلی پافشازی کردن به ازدواجش واو ازازدواج فراری بودوهردفعه به یک بهانه ای ماجرای ازدواج رو بهم میزد تااینکه خانوادش اقدام کردن و مجبورش کردن اون به همسرش گفته بود اجباره ولی اون خانم جواب مثبت داد رابطه ما دوماه بعد عقد بود میگفت فقط اسمش توشناسناممه ام خلاصه مایه ماه ازهم جداشدیم تو این مدت سعی کردم که بهش فکرنکنم ولی نمیشه دیگه هیچ چیز نه شادم میکنه نه غمگینم انگارفقط دارم به اجبارزندگی میکنم چون اون جواب خداحافظیمو نداد هنوزمنتظرم حتی وقتی تو جمع هستم به اون فکرمیکنم شب وروزم شده فکرکردن که الان چطوره بازنش خوبه ؟منو فراموش کرده یانه ؟ شماره و عکساشو پاک کردم ولی چندوقت پیش عکس پروفایلشو دیدم همون بود که من فرستادم حس خوبی داشتم خیلی سعی کردم ذهنمومتوقف کنم اما نمیشه ممکنه همینجوری روزام رو باخاطراتش بگذرونم ؟ خیلی می ترسم الان به جای زندگی تو حال تو گذشته ام حتی جمع های خانوادگی یا شوخی ها باعث خندم نمیشه حتی حوصله حرف زدن ندارم وبیشتروقتا ساکتم
پاسخ:
دوست عزیز،یک رابطه عاطفی که مدتی درگیر آن بوده اید و با آن زندگی کرده اید تمام شده ،اما پذیرش این تمام شدن برای شما و ذهنتان سخت است،البته اگر نگاهی به اطراف خود بیاندازید و یا حداقل تعدادی از پرسش و پاسخ های همین سایت را مطالعه کنید متوجه می شوید که این پذیرش تنها برای شما سخت نیست !!!حال چه باید کرد??ماندن در گذشته و دست و پا زدن برای دوباره رسیدن ،یا اینکه پذیرش و کنترل افکار و تلاش برای آینده ای بهتر?
ذهن شما در شبانه روز می تواند میلیونها فکر تولید کند ،شاید تولید این افکار دست شما نباشد،اما مدیریت و کنترل اون دست شماست،پس به افکار تولید شده در مورد گذشته خیلی شاخ و برگ ندهید و آنها را قدرتمندتر نکنید.
-
مردی که دوستش داشتم ازدواج کرد
- پرسش:28سالمه مدت یک سال ونیم بااقای دوست بودم که بنا به شرایطی ایشون به اجبار ازدواج کردن رابطه ما بعداز ازدواج ایشون به شکل پیامکی بودمن تو این مدت خیلی بی خواب شدم و غصه میخوردم ایشونم متوجه حال من شده بودن وخودشونو مسبب حال من میدونستن یه روزکه دراین مورد حرف میزدیم پیام دادنشونو کم کردن دلیلشو پرسیدم جواب واضح ندادن نمیدونم مشکلی پیش اومده بود یانه چون با شناختی که من داشتم فکرنکنم بی دلیل باشه منم ناراحت شدم و پیام خداحافظی دادم ایشون هم هیچ جوابی حتی خداحافظی ندادن الان ده روز میشه نه من پیام دادم نه ایشون خیلی سردرگمم ازیک طرف دلیل کارشو نمیدونم و یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم که شاید من زود تصمیم گرفتم ازیک طرف هم وابستگی که به ایشون دارم باعث دلتنگیم شده از طرف دیگه هم چون خداحافظی نکرده منتظرشم ایا درسته که به ایشون پیام بدم بعدازاین چندروز ؟ تورو خدا کمکم کنیدپاسخ:
-
نمیدونم چطوری پسری رو که دوست دارم از احساسم با خبر کنم
- پرسش:دختری 28ساله هستم و مهندسی معماری خوندم والان هم به طور پاره وقت جایی مشغول به کارم.مشکل من اینه گه نمیتونم به جنس مخالف ابراز احساسات کنم من مدتی هست از ی پسری خوشم میاد چهارسال از من بزرگتره خیلی دوستش دارم از شخصیتش خوشم میاد چندین بار در رابطه با کار با هم ملاقات های کوتاهی داشتیم ولی نمیدونم جطور از این احساسم باخبرش کنم….میخوام بدونم ایا اون هم به من چنین احساسی داره یانه….خیلی باهم نمیتونیم ارتباط صمیمی داشته باشیم وبا هم باشیم چون شرایطش فراهم نمیشه….از طرفی من لکنت زبان دارم البته زیاد شدید نیست به خاطر همین نمیتونم زیاد باهاش تلفنی صحبت کنم چون دوستش دارم دچار استرس میشم و این لکنتم رو شدید میکنه البته توی این ملاقات هایی که با هم داشتیم ایشون .متوجه لکنتم نشده….حالا سوال من اینه که اگه از طریق پیام بهش بگم دوستش دارم خیلی بد میشه ؟؟؟؟یا از طریق ی واسطه این کار رو انجام بدم ؟؟؟؟این واسطه خانم باشه یا اقا؟یا به طریقی به یکی از اعضای خونواده اش بگم تا بهش بگه؟تو رو خدا منو راهنمایی کنید شهرستان هستم دسترسی به مشاور خوب ندارم….ممنونم…لطفا در این مورد بیشتر راهنمایی کنید که خواستکاری یا پیشنهاد ازدواج دختر به پسر خوبه یا بد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
-
خانوادم به خاطر اینکه من و خواستگارم مذهبمون یکی نیست مخالفت میکنند
- پرسش:دختری 23ساله هستم وقتی که 19ساله بودم با به پسری اشنا شدم و ایشان خانوادشو به خواستگاری من فرستاد اما پدرم بخاطر اینکه اون شیعه بود وما سنی هستیم مخالفت شدید کرد.ما گفتیم که اگه صبر کنیم شاید بابام نظرش عوض بشه.یه سال ازین ماجرا گذشت اما وابستگی بیش ازحد ما بهم باعث شد که طی رابطه جنسی پرده من ازبین بره.وقتی این موضوع پیش اومد دوباره خانواده پسر پیش بابام اومدن و ازش خواهش کردن که نظرشو عوض کنه و رضایت بده اما پدرم بدتر مخالفت کرد.حدود چهار بار اومدن و بابام همش گفته نه.من ب مادرم گفتم که بابام حرف بزنه و راضیش کنه ولی قضیه رابطه جنسی رو بهش نگفتم چون میدونم اگه بفهمن سرمو میبرن.الان چهارسال ازاشناییمون میگذره مدتی پیش خواستگار برام اومد فامیلمون بود اما من گفتم قصد ازدواج ندارم اما خونوادم حتی فامیل سرزنشم کردن و یه عالمه حرف بهم زدن حتی داداشم کتکم زد و تحقیرم کردن.ولی من رو حرفم وایسادم وگفتم که من باکسی که دوسش داشته باشم ازدواج میکنم.و قتی این موضوع را با پسر هم درمیاان گذاشتم باز پیش برادرم رفتن و ازش خواهش کردن که رضایت بدن که دوباره بیان خواستگاری اما داداشم مخالفت کرد و به من گفت کاری نکن که خونی بیفته راه و اعدامم کنن.حالا من وعشقم واقعا نمیدونیم باید چیکار کنیم.خیلی ناراحتیم توروخدااگه میتونید بهمون کمک کنید چون درشرایط خیلی بدی به سر میبریم.طوریکه من ازشدت ناامیدی حتی به مرگ هم فکر میکنم.ممنونم منتظر جوابتون هستیم.پاسخ:
-
پدرم میگه کارش که مشخص شد بیاد خواستگاری
- پرسش:دختری 25 ساله هستم،از 18 19 سالگی که وارد دانشگاه شدم با پسری آشنا شدم و تا همین لحظه هم در ارتباط هستیم باهم خیلی کم همدیگه رو میبینیم بیشتر اس ام اسی در ارتباطیم،خوانواده ها هم در جریانن،یک بار به خواستگاریم اومده وخوانواده و پدرم زیاد راضی نبودن و پدرم بهش گفت که بهتره موقعی که کارت مشخص شد بیای!و من همچنان بلا تکلیفم،ما قصد ازدواج داریم باهم،اما خوانواده ی من زیاد راضی نیستن،چون نه هنوز کارش معلومه نه درامدی داره،تک فرزنده،ولی خوانوادش نمی تونن زیاد حمایتش کنن،برای من خواستگارای زیادی اومده که موقعیت های بهتری داشتن از نظر تحصیل و درامد..واقعا نمی دونم چیکار کنم،چون سخته 5 6 سال خاطراتو فراموش کرد..نظر شما چیه؟این رو هم بگم ما عاشق هم بودیم،اما فکر کنم به دلیل مشکلات و طولانی شدن رابطه و دور بودن از هم داره اون ابراز احساسات فکر کنم کمتر میشه!پاسخ:
-
یا باید خانوادمو انتخاب کنم با پسر مورد علاقمو
- پرسش:دختری هستم 22 ساله و دانشجوی سال آخر کارشناسی…فرزند دوم و آخر خانواده(یک خواهر 30 ساله دارم)
من 3 ساله که با کسی در ارتباطم… سن این آقا 30 سال است…از اقوام دور ما هستند… ارتباط ما خیلی خیلی خوب و پر از عشق ..از هر نظر و در هر زمینه با هم هم نظریم…خیلی هم دیگرو دوست داریم
متاسفانه خانواده ی من مخالف ازدواج با این آقا هستن…دلایل مخالفتشون : “اختلاف سنی….طلاق پدر مادر این آقا….سطح خانواده ها هم از نظر مالی هم کم و بیش فرهنگی به هم نمیخوره…”
در کل خانواده ی پراکنده ای هستن…این آقا با مادرشون زندگی میکنن…اما با پدرشون هم در ارتباطن…خانواده ی اونا خیلی خیلی من رو دوست دارن و محبت دارن… اما وقتی این قضیه مطرح شد خانواده ی من به شدت مخالفت کردن..به حدی گفتن یا ما یا اون شخص!!!! به هیچ عنوان هم راضی نمیشن
من نمیدونم چیکار کنم..خانوادم رو دوست دارم و نمیخوام از دستشون بدم..اما واقعا این آقا رو دوست دارم و با توجه به شناختی که دارم میدونم میتونم باهاش خوشبخت شم….حالا خانوادم منو مجبور کردن که ارتباطم رو قطع کنم…شما نظرتون چیه؟ چجوری راضیشون کنم؟ آیا ادامه ی رابطه بدون اطلاع اونا درسته؟پاسخ:
-
برای برقراری ارتباط با جنس مخالف مشکل دارم
- پرسش:پسری هستم 20ساله.دانشجو.مشکل اساسی من اینه که با جنس مخالفم نمیتونم ارتباط خوبی برقرار کنم و دچار استرس میشم .میترسم برم جلو.حتی اگه از یه نفر هم خوشم بیاد پیش خودم میگم نکنه بهش بگم و اون یه جوابی بده که به قول خودمون ضایع بشم.پیش خودم میگم پس ولش میکنم.ولی بعدش عذاب میکشم که چرا نتونستم.الان بیشتر از دو ساله که با این موضوع درگیرم.پاسخ:
-
ازدواج با دختری که بزرگتر از خودمه درسته؟
- پرسش:24ساله هستم.حدود 5 ماهه که با دختری 1 سال و 9 ماه بزرگتر از خودم دوستم.ارتباط کما بیش خوب و مناسبی داریم .
میخواستم ببینم آیا ارتباط و ازدواج در آینده.با دختری که بزرگتر از خودم باشه،فی النفسه مشکل داره یا خیر ؟پاسخ:
-
چه کنم پسری رو که ازش خوشم میاومده فراموش کنم؟
پرسش:
دختری 24 ساله هستم و در دانشگا از پسری خوشم میومد..شماره اش را پیدا کرده بودم ولی خودم را بهش معرفی نکرده بودم که بعد مدتی ازدواج کرد با یه دانشجوی دیگه..بعد یکسال بهم پیام داد خودتو معرفی کن تا باهم دوستای عادی بشیم…بعد از اصرار های فراوان خودم را بهش معرفی کردم و همدیگرو دیدیم…چون هنوزم تو یه دانشگاهیم هر سه تامون..بالاخره بعد چن بار گفت وگو ازم خواست برم خونش و سینما و …..که منم رد کردم و قطع رابطه…ولی همش میاد تو ذهنم و وسوسه میشم…به زور تونسته بودم یکسال فراموشش کنم و با ازدواجش کنار بیام…ولی الان باز همه اون عواطف و احساسات داره برام زنده میشه..چیکار کنم از ذهنم بیرونش کنم؟فعالیت های مختلفی انجام میدم سر کار میرم کلاس زبان میرم و…..ولی باز تو ذهنم هست…میترسم کاری کنم که نباید بکنم…کمکم کنید
پاسخ:
دوست عزیز،مطمنا در شرایط سختی قرار گرفتی ،اما فراموش نکنید که وسوسه شدن خاصیت انسانهاست،واحساس رضایت شما از خودتون و زندگیتون در طولانی مدت،به نحوه برخود شما با این وسوسه ها بر می گردد.از خودتون انتظار نداشته باشید که از امشب من به این ادم فکر نمی کنم،بلکه به خودتون بگید این ادم ممکنه خیلی وقتها بیاد به ذهنم و خیلی وقتها وسوسه بشم که درخواستش رو بپذیرم ،اما به خاطر اینکه انسان ارزشمندی هستم ،هرگز دست به عملی نمیزنم و سعی می کنم به مرور بر این احساس غالب شم ،تا احساسات ارزشمندتری را تجربه کنم.
-
دلتنگی خیلی اذیتم میکنه
- پرسش:من حدود ۳ سال پيش با يك فرد آشنا شدم كه در خارج از كشور سكونت داشت از بستگان دور بود در عرض اين سه سال ما خيلي باهم درگيري داشتيم تا اينكه بارها بارها كات كرديم يا اون شروع كرد يا من ، ولي من ۶ پيش تصميم گرفتم كات نهايي كنم البته اونم اولش ناسازگاري نشون داد ولي بعد تمايل براي قطع ارتباط ، حالا هر كاري كردم نمي تونم فراموشش كنم هر روز گريه مي كنم سعي ميكنم اصلا بهش فكر نكنم تمام چيزهايي كه باعث ميشه من باهاش ارتباط برقرار كنم از سر راهم برداشتم ولي دلتنگي منو خيلي اذيت ميكنه خواهشا بگيد من چيكار كنم ، حتي سعي كردم افراد ديگري رو وارد زندگي خودم كنم بازم نشده نتونستم اونو فراموش كنم با اينكه اين فرد خيلي ايده ال باشه نيست حتي خيلي عادتهاي بد ازقبيل بد دلي و …. دارد ولي بازم نتونستم فراموشش كنم هر روزم پر از اشك شده و از زندگي عقب افتادم خواهشا كمك كنيد.
پاسخ:
-
در انتخاب همسر با مشکل مواجه میشوم
- پرسش:من نمیدانم چرا نمیتوانم یک انتخاب خوب داشته باشم و هر کسی را که برای اشنایی انتخاب میکنم در اخر دچار مشکل با او میشوم .
یا همان اول از شخص مورد نظر بیزار میشوم. و برای جلو رفتن معمولا در ابتدا بد بین هستم شدیدا … به هر چیزی رفتار گفتار..افکار شخص مقابل.
و گاهی هم این شک من یقین میشود و بزور خودم را گول میزنم که اینگونه نیست بلکه رزنه ای برای امید به زندگی زناشویی وارد زندگی من شود.
من 25 سال دارم و یکبار طلاق گرفتته ام و دوبار شکست عشقی بعد از طلاق داشته ام .
پاسخ:
-
مردی که باهاش ارتباط دارم مدام بهم دروغ میگه
- پرسش:لطفا راهنمایی بفرمایید چطور متوجه بشم مردی که باهاش ارتباط دارم راستگو هست یا نه حس میکنم دروغگو هست الان چند ماهه میگه یه پرونده مثلا با موضوع نفقه و طلاق هست یه پرونده ملاقات با فرزند هست و این ها که باید وکالتش و به عهده بگیری یا مثلا برات فلان هدیه ر و خریدم فلان سوغات و آوردم یادم میره بهت بدم یا مثلا میگه فلان منطقه هم دفتر داریم ولی من هنوز هیچ کدوم اینا رو ندیدم نمیدونم بهانه میاره که مثلا وقت ندارم ذهنم مشفول پرونده هست که خودم درگیرش هستم(ایشون متهم به تحصیل مال نامشروع هست و دادگاه در حال رسیدگی هست و اگه محکوم بشه حبس در انتظارش هست و پروانه وکالتش هم حداقل برای مدتی لغو میشه)یا واقعا کارهاش به هم ریخته و هنوزنتونسته به چیزهایی که گفته عمل بکنه البته من برای این که از این آدم چیزی عایدم بشه به این ارتباط ادامه ندادم اما از این که من و احمق فرض کرده باشه بدم میادپاسخ:
-
نمیخوام وقتمو برای رابطه و آدمی که سرانجامی نداره صرف کنم
- پرسش:دختر 28 ساله هستم و با آقایی از طریق معرفی آشنا شدم ، ایشون آدم خوبی هستن . آدم خیری هستن . در مواقع لازم برای من هدایای خوبی می خرن . مرتب ابراز علاقه می کنن و تا از کار فراغت پیدا می کنن به من زنگ می زنن . از آشنا کردن من با خانواده و برنامه ریزی آینده صحبت می کنن . اعتقاد دارن زن و شوهر نباید بینشون فاصله باشه . من شاغل هستم و ایشون دوست ندارن زیاد کار کنم و من قبول کردم که متناسب کار کنم . میگن هر وقت پول لازم داشتی بهم بگو و آدم بخاطر خانوادش کار و تلاش می کنه . اهل تجملات نیستن و من هم قبول کردم که ساده ازدواج کنیم . من ایشونو دوست دارم ، فقط یکی دو تا موضوع که مرتب تکرار میشه منو به نتایج ازدواجمون نگران کرده ، ایشون خیلی حساسن ، من که با همکار یا خانواده بیرون میرم و زنگ میزنن ، قبول نمی کنه که من با اونا هستم . من دختر ساده ای هستم و خودشم می دونه که اهل هیچی نیستم ولی ناخودآگاه همچین رفتاری بروز میده و باید بهش توضیح بدم که آروم بشه . وقتی سر کارم و اگه صدای گوشیو نشنوم و دیر جواب بدم هم همین عکس العملو داره و یک بار که ازش خواستم جدا بشیم ، ازم عذر خواهی کرد و گفت خیلی بی ادبی کرده و نذاشت که به رابطه خاتمه بدیم ولی مدتی بعد باز این کارو در جنبه دیگری تکرار کرد . خودش هم گاهی میشد که تلفن جواب نده و بعد تماس بگیره که مثلا کار داشتم و من همچین برخوردی باهاش ندارم . زنگ که می زنه می پرسه امروز بیرون رفتی و بعد باز جویی شروع مبشه و من همش استرس دارم و دوست دارم صحبتمون خوب پیش بره ولی باز سر یه موضوع عادی مشکل پیش میاد . خودش میگه همه اینا از علاقه هستش و فکر نکن من در گذشته کاری کردم که الان درباره تو همچین برداشتی دارم و من تورو دوست دارم . من بارها بخاطر رفتارش گریه کردم . رار بیرون رفتن که می ذاریم یهمو برای یه کار غیر ضروری قرارو کنسل می کنه ولی وقتی من کار دارم ناراحت میشه و هر وقت اون بخواد من باید همه کارامو کنسل کنم . خونواده مرد سالاری داره و خیانت و طلا ق تو خانوادشون زیاده . برای هرچی از ابراز نظر مادر و خواهش ابراز نگرانی می کنه . ازدواج برادرش با علاقه بوده و مادر و خواهرش از روز خواستگاری شروع به ایراد گیری کردن و میونه خوبی ندارن . اینم که یه بار قرار گذاشتیم ازدواجشو با خونواده مطرح کنه و با مادرش صحبت کرد ، هر چی پرسیدم مادرت چی گفت ، بهم گفت که مادرم گفت عجله نکن و زندگی برادرتو ببین و بعد اون حس می کنم ازم کمی فاصله می گرفت . ماه قبل با خونوادم سفر رفتم که مرتب می گفت نرو و اگه بری نمی تونم قبول کنم و رابطه ما خراب میشه ، از وقتی که برگشتم بی دلیل به من زنگ نمی زنه . کل سفر ما 5 روز بود و قبل سفر هم مشکلی نداشتیم . ازش می پرسم ، نیگه بهت گفته بودم که رابطه ما بعد سفر تموم میشه ، میگه اونجا بهت زنگ زدم از سالن صدای خنده مرد میومد . از اونجا که اون بعد مدتی برمی گرده و معذرت می خواد و گوشه ای از مشکلات که گفتم ، به نظرتون ادامه ارتباط ما و ازدواج منطقی هست یا این بار قاطعانه باید خاتمه بدم ؟ من اون آدمو دوست دارم ولی نمی خوام وقتمو برای رابطه و آدمی که سرانجامی نداره صرف کنم . خواهش می کنم منو راهنمایی کنید .
پاسخ:
-
سختگیری و شکاکیت دوستم رابطه ما رو خراب کرد
پرسش:
36سالمه ومدت 3 سال قبل با آقایی آشنا شدم و بهم علاقمند شدیم ولی بعد مدتی معاشرت متوجه سختگیری و شکاک بودن ایشان شدم . ایشون اگه به تلفن دیر جواب میدادم فورا رفتارش تغییر میکرد و بدون هیچ مدرکی منو محکوم به رابطه با کس دیگه و خیانت می کرد . اگه با کسی بیرون می رفتم قبول نمی کرد . مهمونیهای خانوادگی هم همینطور . وقتی زنگ میزد بعد احوالپرسی می پرسید کجا رفتی و با کی رفتی و برای یه موضوع ساده اوقات تلخی پیش میومد . فکر می کنم بیشتر مدت آشنایی به توضیح دادن مسایل عادی و مسخره می گذشت که گاهی یک هفته طول می کشید که متقاعد بشه . ولی وقتهایی هم بود که خودش تلفن جواب نده و بعد زنگ میزد و من حساسیتی نشون نمیدادم ، چون ممکنه یه وقتهایی آدم صدای زنگو نشنوه یا کاری داشته باشه و نتونه صحبت کنه و بعد تماس بگیره و یه موضوع عادیه . راضی نمیشد من با خانواده مسافرت برم ولی خودش از مسافرت به تایلند و رفتن به walking street که مرکز فساده و استریپتیز شو و رستورانی که بخارات مواد مخدر بوده صحبت می کرد . لی من و خونوادم وقتی سفر میریم اصلا تمایلی به رفتن به این مناطق فساد نداریم و به فکرمم نمیرسه که اینجاها برم و مدت محدود سفرو با این جاها پر کنم . از اینترنت یه نقاشی پیدا میکرد و اصرار می کرد این تو هستی . در حالیکه خونواده ما کاملا شناخته شده هستن . کم کم من از معاشرت و توضیح خسته شدم و صحبت باهاش برا م باعث استرس میشد . با دوستام بیرون نمی رفتم و معاشرت نمی کردم . ولی هر بار باز یه موضوعی پیدا میشد . ماه اول بهش گفتم بیا تموم کنیم ولی معذرت خواست و گفت همه از علاقه هستش و عذر خواهی کرد ،بیرون می رفتیم جایی می نشست که از آینه مسلط باشه و از درگیری با آقایون وقتی با خواهرش بیرون می رفت صحبت می کرد . من هم تو بیرون از خونه مواظب بودم سرم پایین باشه و جلب توجه نکنم چون ما تو شهر کوچیکی زندگی می کردیم و من از بیرون رفتن مقید بودم چه برسه که این با کسیم دعوا کنه . خلاصه رابطه ما به همین دلایل خراب شد و گذاشت و رفت ولی معاشرت با اون روی روحیه من تاثیر بدی گذاشت ، الان 2 ساله دپرسم و روی امورات کاری و درسیم اثر گذاشته و پیشرفتی ندارم و نمی تونم خودمو از این حالت نجات بدم . از طرفی هم احساس تنهایی شدید دارم . خواهش می کنم به من کمک کنید .
پاسخ:
اين قابل درك است كه شما در اين سن و سال بعد از قطع اون رابطه و جدايي احساس فقدان كرده و علايم افسردگي را بروز دهيد.
تا چه حد اين قاعده اي را كه براي خودتون گذاشته ايد درست مي دانيد؟ اينكه در خانواده شما دو نفر كه با هم آشنا مي شوند تا آخرش بايد پاي هم بايستند. البته اين را در مورد يك ازدواج و اگر آگاهانه و منطقي صورت گرفته باشه مي شه درك كرد ولي شما دو نفر كه ازدواج نكرده بوديد. پس به نظر نمي رسه كه پاي تعهد زياد در ميان باشه و بيشتر مسئله به احساس تنهايي و تنها موندن شما و پيدا نشدن خواستگاري ديگر و عدم ازدواج تا پايان عمر برمي گرددو اين است كه شما را به ازدواج به هر قيمتي و با هر شرايطي سوق مي ده. چرا كه با اين ويژگي هايي كه از اون آقا فرموديد هر كسي ببينه و بشنوه ميگه كه شما نجات پيدا كرده ايد. چرا كه زندگي با افراد شكاك اولا دوامي نخواهد داشت و دوماً در صورت ادامه از اون كيفيتي كه بايسته و شايسته است برخوردار نخواهد بود.
هدف شما ازدواج است پس بايد خود را در اون مسير نگه داريد اون را در ذهنتون مرور كرده و راه هاي رسيدن به آن را بررسي كنيد.
البته اگر در حاليكه دچار افسردگي هستيد بخواهيد براي آن كاري بكنيد احتمالا دچار شكست خواهيد شد چرا كه افسردگي روي ديد گاه شما، افكار و اعمال شما و نحوه تصميم گيري شما سايه انداخته و مانع رسيدن به هدفتان مي شود. پس توصيه مي شود ابتدا براي برطرف كردن افسردگي خود اقدام كنيد.
-
دوستم نمیتونه با رابطه قبلی من کنار بیاد
- پرسش:دختری 27 ساله هستم به مدت 4 سال با پسری اشنا شدم که از هم دانشکده ای هام هستن. هم از نظر تحصیلات هم فرهنگی و اقتصادی مشابه هم هستیم و همدیگرو خیلی دوست داریم. شناخت کامل نسبت بهم داریم و خونواده هامونم در جریان هستن. تنها مشکل این هستش که این اقا اوایل اشنایمون متوجه شدن که من قبلا با پسری صبحت میکردم در صورتی که خودشم کلی کنکاش کرد و متوجه شدن که مدت دوستی ما زیاد نبوده فقط در حد اس ام اس و زنگ بوده ولی همش میگه نه نمیتونه با این موضوع کنار بیاد چون خیلی تعصبی هستش در صورتی که من این مدت 4 سال بهش گفتم اگه نمیتونی فراموش کنی بهتره رابطمون تموم بشه ولی میگه نمیتونه و دوستم داره. از شما مشاوره عزیز درخواست دارم راهنماییم کنید ایا به صلاح هست با ایشون ازدواج کنم یا اینکه با مشاوره رفتن میتونه با این موضوع کنار بیاد یا نه؟
-
دختره اون چیزی که گفته بود نبود
- پرسش:پسری 28ساله ..دارای مدرک تحصیلی لیسانس هستم…تقریبا 4سال پیش با دختر خانمی 5سال از خودم کوچکتر آشنا شدم…رفتاراشو دوست داشتم…و عاشقش شدم…اونم خوب تو این چند سال واقعا منو دوست داشت..اما به مراتب صبور تر و بی اعتناتر بود بطوری که دقیقا بالای هشتاد درصد من دنبال اون بودم…احساس من این بود که اون بیشتر تو خودش میریخت و شایدم دلیل دبگه ای داشت…سرباز بودم…بهش گفتم بیام خاستگاری گفت بزار سربازیت تموم شه…سربازیم تموم شد گفت کار..کار و جور کردم..اما مادرش از مادر من خواست به منزلشون بره و گفت اگر شرایط مارو میپذیرید بیایید خاستگاری..مادر منم گفت شرایط ما دسته آقایونه …انقدر وقت تلف کردن که بلاخره رفتیم خاستگاری…خاستگاری هم برای خودش داستانی بود ما بهترین چیز هارو گرفتیم اما اونها واقعا ن فرهنگ رفتاریشون درست بود ن پذیراییشون..دقیقا انگار ما مهمان ناخوانده بودیم…پدرشم مشکوک به اعتیاد بود…اون چیزی که از خانوادش گفته بود واقعا اون نبود…مثلا به من میگفت بابام کوه میره…البته خود دختر هم توقعاتی داشت که به نظر ما نامتعارف بود مثلا میگفت من با مادر شوهر زندگی نمیکنم…خونه پایین تر نمیرم…آپارتمان کوچیک باشه اما مستاجر نباشم و از این قبیل حرفا….از خاستگاری الان یکسال گذشته…چند روز شدید تو فکرش بودم…تا به مادرش زنگ زدم..مادرش بهم گفت شیرینی خوردس…با خودشم حرف زدم گفت عقد نکردم…من نمیخام رابطه کسیو بهم بزنم اما واقعیت داغون شدم…دوسش دارم بخاطر نجابتش هرچی بود هرز نبود…خبا کسی دیگه نمیتونم رابطه برقرار کنم…فقط از عطر رفتار اون خوشم میاد …واقعا صداش بهم آرامش میده …حتی اذیت کردناش…حالا به نظر شما من باید چیکار کنم..؟ البته معلوم نیست قضیه شیرینی خوردنش راست باشه یا اینکه صد در صد باشه..متشکرپاسخ:توي اين دنياي بزرگ يه سري مسائلي هست كه از كنترل ما خارجه. مثل جواب مثبت كسي كه ازش خواستگاري كرديم. ما روي نظر ديگران كنترل خيلي كم و يا اصلا كنترل نداريم ما مي توانيم تقاضايمان را بيان كنيم و با صداقت كاري كنيم تا نظر مساعد طرف مقابل راجلب كنيم. ولي در نهايت بايد منتظر جواب اون بمونيم.
-
ارتباطم با دختری که دوستش داشتم روی من تأثیر زیادی گذاشته
- پرسش:پسری ۲۷ ساله هستم حدود سه سال با یک خانم در ارتباط بودم از ابتدا ارتباط با قصد ازدواج شروع شد اما بین ماها اختلاف فرهنگی هم از نظر مذهبی هم از لحاظ زبان وجود داشت و این مسائل باعث شد که ماها متاسفانه تصمیم به قطع رابطه بگیریم البته یک بار قرار بود در خانوده ها مطرح بشه که قرار بود بعد قبولی من در مقطع دکترا باشه که حداقل بتونم حداقل از لحاظ مالی مستقل باشم اما متاسفانه من رد شدم در مرحله مصاحبه و بعد از این من از ایشون خواستم که بهتره تکلیفمون مشخص کنیم اما ایشون گفتن یک سال دیگم صبر خواهد کرد تا من دوباره امتحان بدم اما هرچی جلوتر میرفتیم رابطه به مشکلات میخورد و نهایتش درست موقع شروع دوباره درس خواندن من ایشون تصمیم به ازدواج گرفتن و من هم مخالفتی نکردم چون نمی خواستم باعث عدم ازدواج من باشم بعد قطع رابطه من فکرم درگیر شده رو درس خوندنم تاثیر گذاشته هرچند تلاش میکنم حوادث رها کنم اما سخته حتی رو غذا خوردنم و شادابی تاثیر گذار بوده احساس می کنم به همه چی پشت کرده لطفا راهنمایی کنید
-
پسری که دوستش دارم مدام خواستگاری رو عقب میندازه
- پرسش:دختر 26 ساله دارای مدرک کارشناسی هستم حدود 6 ماه پیش با آقایی حدودا 30 ساله ک ایشون هم مدرک کارشناسی دارند وارد رابطه شدم رابطه سکس نداشتیم تا به حال اوایل من ایشونو جدی نمیگرفتم یعنی رابطه برام جدی نبود حد سه ماهی میشه ک احساس می کنم میخوام با این آقا وارد رابطه جدی بشم …وقتی بحثشو پیش کشیدم ایشون طفره رفتن مجدد بعد گذشت چند وقت این بحث و مطرح کردم دوباره طرفه رفتند دیگه پی قضیه رو نگرفتم تا همین یک ماه پیش ک گفتن یه فرصت شش ماهه میخوان برا شناخت بیشتر و ازدواج منم قبول نکردمو گفتم چهار ماه ایشون پذیرفتن قبل ماه رمضون دوباره خودشون این موضوعو مطرح کردند ک میخوان موضوعو با مامانشون در میون بذارند و بعد بیان خواستگاری ولی از اون موقع تا الان ک حرفی نزدند سوال من اینه آیا باید اعتماد کنم و رابطه رو ادامه بدم الان فکر جدایی از ایشونم می کنم سخته ولی خب نمیخوام به بهونه ازدواج سواستفاده ای ازم بشه؟؟پاسخ:تردید این آقا و مدام عقب انداختن برای پیش قدم شدن میتونه نشانه خوبی باشه از اینکه یا اون علاقه اولیه لازم برای ازدواج با شما رو نداره یا اینکه فرد محکمی در تصمیمگیریهاش نیست که در هر دو حالت نمیتونه گزینه مناسبی برای انتخاب همسر باشه پس شما هم حداکثر تا یک ماه آینده از طرف ایشون رغبتی برای خواستگاری رسمی ندیدی سعی کن فراموشش کن که همانطور که خودت گفتی خدای نکرده مورد سواستفاده عاطفی و جنسی قرار نگیری. شاد و موفق باشی.
-
چه جوری برادرمو متوجهش کنیم که داره اشتباه میکنه؟
- پرسش:ما سه خواهر و یک برادر هستیم.خانواده متدینی دارم و دامادها هم همگی متدین و پایبند به اصول اخلاقی هستن.او فقط برادرم خیلی متدین نیست.برادرم اخرین فرزند و بیست و هفت ساله لیسانسه.پدر من چند سال هست که ورشکست شده و به سختی کسب درامد میکنه و برادرم یک سال هست سرکار میره و حداقل حقوق وزارت کار رو دریافت میکنه.از حدود بیست سالگی به گفته خودش به دلیل نیاز شدید جنسی اصرار به ازدواج داره.البته خودش با دیدن فیلمهای نا مناسب در تشدید این حس مقصر هست.و وقتی ما بهش میگیم این رفتار زشت رو کنار بزاره قبول نمیکنه.الان هم حدود دوسال هست به ازدواج با یه دختر شهرستانی اصرار داره.و وقتی ما عدم توانایی مالی رو عنوان میکنیم اون دختر میگه من هیچ چیز نمیخوام.نه خرید عروسی نه مهریه نه جشن هیچ چیز.برادر من از نظر کاری و اخلاقی و عقیدتی و مالی و حتا زیبایی و تیپ ظاهری اصلا در شرایطی نیست که یه دختر برای رسیدن بهش بخواد هر کاری بکنه.و وقتی من اینو به دختر گفتم اون گفت عاشق برادرم شده.ظاهرا خانواده دختر هم خیلی تمکن مالی ندارن و اینطور که از ظاهر پیداست این حرفها ظاهرن فریبنده است.پارسال که ما با ازدواج اونها مخالف کردیم برادرم خیلی راحت دل برید ازش و با دختری که مادرم معرفی کرد و بسیار دختر موجهی بود عقد کرد.ولی اون دختر با دلایل مختلف و ترفندهای شیطانی ارتباطش رو با برادرم من ازسر گرفت و مسجهای عاشقانه و تحریک کننده میفرستاد.من جمله اینکه ایا همسرت میتونه مسل من نوازشت کنه و احساساتت رو برانگیزه.و اونقدر به یاداوری خاطراتشون ادامه داد طوری که نگاه برادرم به خانمش عوض شد و همسر برادرم پی به اون رابطه برد و با بخشیدن تمام حقوقش طلاق گرفت.و حالا برادرم به شدت اصرار به ازدواج داره طوری که با داد و بیداد و خود زنی و تهدید سعی داره رضایت پدر و مادرم رو جلب کنه.این رو هم اضافه کنم پارسال که مادر من مسافرت بود برادرم اون خانم رو به خونه اورده بود و در رضعیت بدی ازش عکس گرفته بود.البته اولش گفت اون خانم نیست و کس دیگه ای بود.ولی من از دختر پرسیدم و اون گفت بله اومده بود خونمون.وقتی من به برادرم گفتم خوب این که درست نیست یه دختر با اون وضع با تو تنها بوده از کجا معلوم قبلا هم چنین رابطه ای نداشته برادرم قبول نکرد و گفت اولین بارش بوده و گفت هر چی بینمون بوده از روی عشق و علاقه بوده.و حتا گفت پس ببینید که چقدر من رو دوست که به خاطر من این خواسته من رو قبول کرد و خلاصه توجیهات غیر عقلانی اورد که کارشون رو توجیه کنه.حالا ما به شدت مستاصل هستیم که چه کاری انجام بدیم و ایا با این وضع اسلا ازدواج اونها صلاح هست یا خیر.البته این رو هم اضافه کنم که برادرم اخلاق بدی که داره این هست که پای اشتباهاتش نمیمونه و الان اگه ما راضی بشیم و خدای نکرده در اینده مشکل پیدا کنن ما رو مقصر میدونه که جلو من رو نگرفتید من بچه بودم.و در ازدواج قبلیش هم با اینکه بعد از مخالفت ما خودش رابطشو با اون خانم قطع کرد و از مادرم خواست که خودش یه دختر پیدا کنه و خودش به ازدواج رضایت داد ولی بعد از طلاق ما رو مقصر میدونه که چرا مخالفت کردیم و میگه به خاطر لجبازی ازدواج کرد.و زیر بار نمیره که خودش بله گفت کسی مجبورش نکرد.هر چقدر هم ازش میخواهیم به مشاور مراجعه کنه میگه من انتخابم رو کردم و نیاز به مشاور ندارم.پاسخ:
-
با خواستگارم 19 سال اختلاف سنی داریم
پرسش:
دختری هستم 24 ساله ،نوازنده و دانشجوی رشته برق … مدت سه سال هست با مردی آشنا شدم که بسیار از لحاظ روحی با من مطابق هستند. و یک سال هست که با قصد آشنایی برای ازدواج با هم دوست هستیم. ایشون مرد بسیار خوش اخلاق و فهمیده و درستکاری هستند… اما نوزده سال از من بزرگترن. یک ازدواج ناموفق داشتن و فرزند ندارن. مردد هستم ! از طرفی من تا به حال نتونستم با کسی دوست باشم و با اینکه پسرهایی که سر راهم بودن آدمهای خوبی بودن اما من سخت گیر هستم و روحیات خاصی رو از طرف مقابلم توقع دارم ، که این آقا توقعات من رو تا حد خیلی خوبی برآورده میکنن و حرف دل من رو میفهمن… تفاهم ما باعث علاقه مندی ی ما به همدیگه شده.. اما همه من رو ازین اختلاف سنی میترسونن! اختلاف سنی که هیچ خللی تا به حال در رابطه ما ایجاد نکرده… با توجه به اینکه ایشون بسیار منعطف هستن و به اصطلاح دلشون هم جوونه.
پاسخ:
رعایت فاصلة سنی مناسب در ازدواج از دو نظر دارای اهمیت است یکی از نظر روانی و دیگری از نظر فیزیولوژیکی.
از نظر روانی، فرضاً ازدواج یک مرد میانسال با یک دختر جوان بهدلیل تفاوت فاز روانی ممکنه اون خوشحالی لازم رو نداشته باشند. چراکه انسانها از نظر روانی در سنین مختلف دارای ویژگیهای متفاوتی هستند و اگر این فاصلة سنی در انتخاب همسر رعایت نشود دیر یا زود بهعلت عدم ارضای نیازهای روانی، زن و مرد دچار اختلاف شده، از سوی دیگر مرد میانسال برای ارضای نیازهای همسر جوانش مجبور به تظاهر جوانی و رفتارهای نامناسب با سن خود میشود که نتیجهاش انحراف از مسیر طبیعی زندگی است.طرفین در دو دنیای متفاوت جوانی و میانسالی هستند، علاوه بر جنبههای روانی و عاطفی، ارضای غریزة جنسی نیز مسئلة مهمی است. بنابراین، زن و شوهر از نظر عقلی، فیزیکی، تجربی، جنسی و هیجانات روانی و حتی در بیشتر رفتارهای اجتماعی و اخلاقی باید نزدیک و هماهنگ باشند تا اختلافات فکری، بهوجود نیایند.
باید بین سن زوجین تناسب منطقی و قابل توجیهی وجود داشته باشد و این فاصلة با درنظرگرفتن موقعیت جغرافیایی، عوامل فرهنگی و اجتماعی متفاوت خواهد بود
در مجموع به نظر من دوست عزیز , چون این اختلاف بالای ده سال است، می تواند سبب بروز بعضی مشکلات شود، چرا که شما در دو دوران متفاوت از رشد سنی و روانشناسیک قرار داشته و بالطبع خواسته ها و انتظاراتتان می تواند متفاوت باشد.
-
میخواهم به دوستی اینترنتی پایان بدهم
- پرسش:دختری 16 ساله هستم و از نظر حصیلی موفق.اما نزدیک به سه سال است که غرق روابط اینترنتی شده ام متاسفانه یه رابطه هشت ماه به شکل اینترنتی برقرار شده است شخص مقابل با من متفاوت است و حتی از لحاظ فرهنگی نیز از طبقات متفاوتی هتسیم.باورم براین است که نتیجه ای ندارد و این هم تمام میشود و تنها آسیبش به من میرسد.من طرفدار یک سبک موسیقی هستم و او سبکی دیگر.درگیر اعتیاد گیم است و من نیز دچار این اعتیاد بودم که الان خداروشکر این مشکل را حل کردم.جدیدا من را توبیخ میکند و حس میکنم خیلی ضعیفم که نمیتوانم چنین رابطه غیر عقلانی را کنترل کنم و دورش را خط بکشم.میخواهم حداقل کمکی کنم یا کاملا این رابطه قطع شود چون دختری نیستم که حتی بیرون از خانه درگیر نگاهی شوم یا حتی چهره جنس مخالف را تحلیل کنم ولی وقتی وارد دنیای مجازی میشوم شخصیتم عوض میشود.نمیخواهم اینگونه عمل کنم. میخوام از شر این رابطه خلاص بشم و درگیر نباشم.میخوام کمترین آسیب رو ببینم چنین چیزی ممکنه؟جدیدا عذاب وجدان هم دارم و میترسم در آینده بابت این روابط اینترنتی توی زندگیمم این عذاب وجدان همراهم باشه.حس خیانت میکنم.این ها آزارم میده با اینکه شدید نیست و توی رفتارم تغییری ایجاد نکرده ولی برای خودم آزار دهنده شده.پاسخ:
-
توی چند سال دوستیمون با همدیگه چندین بار با دیگران رابطه داشته
پرسش:
18سالم بود با یکی از بستگان دورمون اشنا شدم 16 سالش بود وارد رابطه شدم
بعد یک سال با اصرار من رابطه جنسیمون اغاز شد نه به طور کامل همه چی خوب بود جز پوشش این دختر من یه ادم متعصب بودم و اون فرهنگشون باز بود دعواهامون شروع شد به اصرار من پذیرفت چادر بپوشه یا مانتو بلند ولی بمن دروغ میگفت راجعبه پوششش و هیچوقت من نفهمیدم
بعد 6 سال وقتی از هم سر یه دعوا دور شده بودیم یه اس ام اس اشتباه اومد و من فهمیدم کسی تو زندگیشه پیگیری گردم و به دروغ گفتم منم باکسای مختلف بودم تو این سالها بیا همه چیو بهم بگو من میبخشمت اومدو نصفه و نیمه گفت رابطه اولش سال اول دوستیمون بود با یه پسر تو کلاس زبانش باهم بیرون هم رفتن به مدت 6 ماه باهم بودن و بعدش باهاش تموم میکنه باهاش سکس نداشته این موردو اورد باهام روبه رو کرد با پسره حرف زدم
رابطه دومش سال پنجم دوستیمون بود نفر بعدی دوست پسر سابق دختر خالش بوده به یه بهونه ای وارد میشه و سه ماه باهاش بوده اون بیشتر جنبه دردو دل و یه دوست بوده نه دوست پسر
رابطه بعدیش سال ششم دوستیمون بود با پسرخالش که سه هفته باهاش بوده درخواست ازدواج کرده ازش بهش گفته تو مثل برادرمی ولی اون خواهش کرده، بعد سه هفته وقتی اس ام اس اشتباه فرستاد به گوشیه من
خیلی مشاوره رفتیم حنی تست شخصیت دادیم از لحاظ اخلاقی باهم جور بودیم
دوسال از ماجرای فهمیدن من میگذره تو این دوسال ترکم نکرد خطایی هم نکرد انگار فهمید اشتباهشو
اما من مردد هستم همش فکرای اون ادما میاد تو ذهنم قلبا دوست دارم برگردم ادامه بدم یه وقتایی حالم خوبه باهاش و حسم خوبه اما یه وقتایی حالم بد میشه و میرم تو فکر اینکه کاش خیانت نمیکرد
از نظر خودش دوتا رابطه اخری اصلا خیانت نبوده اما رابطه اولشو میپذیره خیلی تلاش کرد درست شه اما هنوز تصمیمی نتونستم بگیرم بنطرتون چیکار باید بکنم؟ راه صحیح چیه؟
پاسخ:
سلام برادر محترم. در زندگی واقع بینی و پذیرش حقایق به ما کمک میکنه تا بتونیم تصمیمات درست و منطقی برای آینده خودمون بگیریم در شرح جریانات پیش آمده و وقایع اتفاق افتاده بین شما و این خانم به وضوح روشن هست که وقتی هنوز رابطه ای بین شما به نام نامزدی و یا ازدواج شکل نگرفته ولی ایشون در داخل رابطه های مختلف چه با وجود صمیمیت و عمق رابطه چه سطحی و گذرا قرار ميگرفتند پس بستر و زمینه گرایش و تمایل به این تعدد ارتباط در این خانم محترم با درصد بالایی در زندگی مشترک هم وجود خواهد داشت بهتره شما با واقع بینی در تصمیمگیری برای ازدواج با ایشون صرف نظر داشته باشید تا دچار این ابهامات فکری بعد از تشکیل خانواده نشوید.
-
مادر خواستگارم راضی به ازدواجمون نیست
پرسش:
دختري 23ساله هستم ليسانس نرم افزار دارم ،خانوادم همدان هستن،خودم تهران کار ميکنم و خوابگاه دانشجويي زندکي ميکنم،يکسالي هست با اقايي اشنا شدم،ايشون 26سالشونه و ارشد حسابداري هستن،زماني که اشنا شديم خانوواده هامونو در جريان کذاشتيم،6ماه از اشناييمون که کذشت تصميم کرفتيم همه چيزو رسمي کنيم،منتها مادر ايشون مخالفت کرد،تا اينکه با کلي خواهش و التماس اومدن منزل ما براي خاستکاري،منتها بدليل اينکه ما ازهم دور هستيم ومادرشون با بودن من در خوابگاه مخالف بودن بي نتيجه موند!من و اين اقا اصلن باهم مشکلي نداشتيم تو اين مدت خيلي هم دوس داريم که قضيه مون رو رسمي کنيم،الان مشکل ما اين هستش که مادر ايشون راضي نميشن وازمون قدمي بردارن ميکن که راه من دور هستش و انجام تحقيقات براشون سخته و ازين صحبتا،حالا ايشون ميکن که من با مادرشون صحبت کنم شايد راضي شن،نميدونم کدوم راه درسته و جيکار کنم.واقعيت اينه که ما اينقدر بهم عشق و علاقه داريم و همديگرو درک ميکنيم که نميتونيم بيخيال اين رابطه بشيم….
پاسخ:
در انتخاب همسر می گوییم کفویت(تناسب) داشته باشید که یکی از آنها کفویت فرهنگی است که این مورد در انتخاب شما رعایت نشده اشکالی ندارد ولی از پیامدهای آن باید آگاه باشید.مادر پسرها معمولا دوست دارند در فرآیند انتخاب همسر برای پسرشان دخیل باشند و این مادر که خود را خارج از این فرآیند می بیند و در عمل انجام گرفته قرار دارد اینگونه بهانه جویی می کند البته بخشی هم در وابستگی او به فرزندش است که در ناخودآگاهش قرار دارد.امروز می گوید راه دور است فردا که ازدواج کردید در مقابل رسوم و یا انتظارات خانوادگی شما ممکن است مقاوت نشان دهند و حاشیه هایی بوجو د بیاید که باید با حوصله بیشتری رفتار کنید.اول اینکه عاقلانه و با حساب جلو رفته اید و از ابتدای رابطه خانواده تان را در جریان قرار داده اید به شما تبریک می گوییم و اگر در انتخاب خود مطمِئن هستید که باید پیشامدهای آینده را از همین الان قبول کنید و اگر نه که می توانید رابطه را قطع کنید.بهرحال آن آقا اگر حمایت خانواده اش را نداشته باشد با مشکلاتی مواجه می شوید.
اگر مطمئن به پیشبرد این رابطه هستید، می تواند پسر از بزرگترها و ریش سفیدهای فامیال شان و کسانی که مادرش قبول دارد کمک بگیرد تا با مادر صحبت کنند و البته صحبت و جلب رضایت گرفتن خود پسر از مادرش مهم تر است.در این رابطه پسر باید تلاش کند.
-
رابطه جنسی قبل از ازدواج میتونه روی زندگی مشترکمون تأثیر بزاره؟
- پرسش:دختر 24 ساله هستم .مهندسی عمران خوندم و فرزند آخر خانواده 5 نفره هستم. با آقا پسری آشنا شدم 25 ساله کارشناسی ارشد و فرزند اول خانواده ی 2 نفره هستن. ایشون در ابتدای آشنایی گفتن که در دوره ی راهنمایی و اواخر دبیرستان با یکی از همکلاسیاشون رابطه ی جنسی سطحی داشتن به مدت دو ماه یا کمتر ولی رابطه شون تموم شده. دلیلش رو خودشون نادانی جنسی و اشتباهات نوجوانی می دونن.و بعد از اون هرگز رابطه ای با همجنس نداشتن. در دوران ابتدایی توسط یکی از آشناهاشون در یه محیط خلوت مورد تجاوز قرار گرفته. در واقع کاملا سطحی و فقط شامل لمس از روی لباس بوده و برای چند لحظه اما ایشون حس بدی داشتن. می خواستم ببینم در ازدواجمون این موضوع دخیل هست؟ و اهمیت داره یا خیر؟
-
به خاطر شکست در دوستی برای ازدواج تردید دارم
- پرسش:27سالمه و کارمند هستم راستش من برای ازدواج کاملا تردید دارم یعنی دچار یه جور وسواس توی این قضیه شدم
بعد از اینکه سال گذشته با کسی که خیلی دوستش داشتم کات کردم دیگه نمی تونم با شخص جدیدی ارتباط درستی برقرار کنم .یعنی بهتره بگم که نمی تونم ارتباط درستی برقرار کنم همه فقط تا چند هفته جذابن بعدش ازشون کم کم بدم میاد
من احساس می کنم که بخاطره اینه که هر چی مورد برای ازدواج داشتم رو با دوستی شکست خوردم مقایسه می کنم که این برام خیلی بده ولی چه جوری باید تمومش کنم ؟
احساس می کنم بخاطره سنم و شغلم الان موقعیت های خوبی دارم ولی هیچکدومشون در حدی نیستند که دلمو به دست بیارن زندگی ام از نظر عاطفی پر از تردید و دو دلی شده و این نگرانم کرده
ممنون می شم اگه بتونید راهنماییم کنید که برای حل مشکلم باید از کجا شروع کنمپاسخ:
-
آیا امیدی به ارتباط با همکارم داشته باشم ؟
- پرسش:من از یکی از همکارام خوشم امده بود وبه شکل غیر مستقیم به ایشان توجه می کردم و او هم با رفتارش نشان میداد تا اینکه بعد از یکسال ارتباط و رد و بدل شدن پیام های کاری وکمی عاطفی تصمیم گرفتم یک پیام عاطفی بدهم که او بعد از چند ساعتی جواب داد که تو مثل خواهرم هستی و به خاطر همکار بودن مان نمیخام سوء برداشتی بشه . من هم ازاین پیامش احساس خیلی بدی پیدا کردم و فهمیدم هدفی ندارد و تصمیم گرفتم که دیگه بهش پیام ندم در حالیکه همجنان او را دوس داشتم تااینکه بعد از دو هفته خودش یک پیام ادبی داد و من جوابی ندادم. و بعد یک ماه برای کاری به او پیام دادم . وارتباط ما شروع شد و به من گفت متاهل است ولی کارشان به دادگاه و پرداخت مهریه کشیده شده است ولی با این حال از زنشو میخاد و از من ارتباط دوستی و عاطفی میخاست که من قبول نکردم و دوباره ارتباط مان را قطع کردیم ولی هردو همچنان تمایل داشتیم و او بعد از دو ماه پیام میداد و میخاست که با من حضوری صحبت کند ولی موضوع صحبتش را نمی گفت ومن به او ااگفتم هدفت سو ء استفاده است که ناراحت شد و ارتباطش را نزدیک به یک سال است که قطع کرد و پیام داد که به دلیل پیچیدگی های زندگی هست ایا امیدی به این ارتباط هست یانه؟
پاسخ:
-
از اول دوستیمون برای اومدن به خواستگاری بهانه میگرفت
- پرسش:دختری 21ساله هستم چهارسال پیش باپسری از طریق اس ام اس اشنا شدم که مال یک استان دیگه بود کم کم باهم اشنا شدیم اوت دوسه باراومد شهرمن وبهم علاقه مندشدیم قول وقرار ازدواج گذاشتیم حتی باخواهرشونم مطرح کردن که اونم گفت کنکور پزشکی بده بعدمیریم خواستگاریش البته پسره لیسانس صنايع داره ومیگه درامدم خوب نیست بایدکنکور بدم اینده شغلیم تضمین بشه.من ازموقع ای که ایشون ترم دو بودم تا الان که درسشون تموم شدوسربازی رفتن باهاشون بودم تا پارسال که گفته من کنکور بدم همه چی حل میشه خانوادم قبول میکنن اینده شغلي دارم و ازاین حرفا تااینکه از ابان پارسال گوشیشو خاموش کرده تا الان و دیگه کنکورشو هم داده وهمچنان خبری ازش نیست من نگران خودمم نمیدونم چیکارکنم البته منم دوسه سال کنکور دادم رشته که میخاستم قبول نشداینم بگم پسره دوسال ازمن بزرگترهپاسخ:
-
چه طوری میتونم جدا شدن از پسری رو که باهاش دوست بودم تحمل کنم؟
- پرسش:دختری 24 ساله هستم که به مدت یک سال با پسری 2سال کوچیکتر از خودم دوست شدم.از اول هم قصدمون از دوستی ازدواج نبود ولی چون هردو تنها بودیم تصمیم به دوستی گرفتیم.ولی در طول این مدت به هم وابسته شدیم.البته اینجور میشه گفت که من به وجود دوستم عادت کردم و دوستم هم رفته رفته به من علاقه مند شده.الان واسم خواستگار اومده و من بهش گفتم که می خوام دوستیمونو تموم کنیم.واسم خلیلی سخته که بخوام ترکش کنم و همچنین می دونم واسه اون خلیلی سخت تره چون همان طور که گفتم اون منو دوست داره ولی من فقط به وجودش عادت کردم.الان واسه جدایی باید چی کار کنم که جفتمون صدمه ی کمتری ببیینیم.مخصوصا بیشتر نگرانیم واسه دوستمه که اون چطور می خواد فراموش کنه
پاسخ:
-
چه طوری دوستمو نسبت به خودم جذب و گرم کنم؟
- پرسش:دختری هستم 25ساله ک مدت 10سال است با پسری 29 ساله در ارتباطم و خانواده ها هم در جریان هستن. تصمیم ب ازدواج داریم ک تا الان ب دلایلی دوطرفه نشده.1ساله ک من وابستگی شدید پیدا کردم ولی اون برعکس هفته ای یبار یا 10 روز یبار میاد واسه دیدن من و همیشه سر این مسیله باهم بحث میکنیم اون دلیلاش منطقیه ک کار داره ولی از طرفی میبینم ک برای دوستاش وقت میذاره میگه چون تودعوا میکنی مدام قهرمیکنی واسه بیرون رفتن اصرار میکنی منم میلی به اومدن ندارم. همیشه ترس از دست دادنشو دارم و فک میکنم داره بهم خیانت میکنه همه افکارم منفی شده .ولی هرکاری میکنم ک نسبت بهش بی تفاوت باشم همیشه در دسترسش نباشم نمیتونم. چطور میتونم اونو نسبت ب خودم جذب و گرم کنم و برعکس خودم یکم بی تفاوت باشم نسبت ب زنگ و دیدار یا بودنش؟؟؟
پاسخ:
-
نمیدونم به دوستی با پسری که بهم خیانت کرده ادامه بدم یا نه ؟
- پرسش:دختری 20 ساله هستم 4 سال پیش با پسری دوست شدم و ایشون از اقوام دورمون بودن و همون اول گفتن که هدفشون ازدواجه منم قبول کردم..خیلی باهم خوب بودیم و همه چی عالی بود ولی من باهاش بیرون نمیرفتم و ارتباط جنسی هم نداشتیم تا اینکه فهمیدم با 3 نفر دیگه جز من رابطه داشته …ابراز پشیمانی کرد ولی من تو اون لحظه نبخشیدم و اون دوباره با همون دختر رابطشو شروع کرد و چند هفته بعد رابطشون تموم شد…از اون موقع تا الان چند بار گفته برگردم پیشش ولی عرورم اجازه نداده.اما هنوز دوسش دارم و شب و روز تو فکرمه.چکار کنم؟برگردم پیشش اشتباهه؟
پاسخ:
-
پسری که باهاش دوست شدم دنبال بهانه برای قطع رابطه میگردد
پرسش:
من مدتی است که از شوهرم جدا شدم و کلا نسبت به مردهابدبین شده بودم,تااینکه بعد از یک سال و نیم که دیگه واقعا خیلی احساس تنهایی میکردم به طور اتفاقی با یک پسر اشنا شدم,ایشان از خانواده خیلی خوبی هستن و تحصیلکرده میباشند.ایشان بسیار ادم راستگویی هستند,البته در تهران زندگی میکنن,که من در شهرستان هستم.اوایل اشناییمون خوشحال بودم که در دو شهر مختلف هستیم,چون دوست نداشتم رابطه جنسی با ایشان داشته باشم ,اما کم کم علاقه من به ایشان سبب شد که به شهر ما بیاید و رابطه جنسی هم داشته باشیم,الان حدود شش ماه میباشد که با هم هستیم و سه بار ,و هر بار یکی دو روزی با هم بودیم.الان سر یک موضوع ایشان از من ناراحت هستن و اصلا هم توضیحات من برای ایشان مهم نیست و بهانه گیر شده است و با من درست صحبت نمیکند با توجه به اینکه بسیار بسیار دوستش دارم نمیدانم واقعا قصدشان از اینکار چیست؟ایا دیگه از من خسته شده و دنبال بهانه برای قطع رابطه میگردد؟لطفا مرا راهنمایی کنید,ممنون
پاسخ:
خدمتتون عرض میکنم که هدف شما از شروع این رابطه پر کردن تنهایی تون و حتی شکل گیری یک زندگی جدید با این آقا بوده ولی ایشون با توجه به شرایط مجرد بودن و صرفا نیاز جنسی به سمت شما گرایش پیدا کرده و بعد از 6ماه از طرف شما وابستگی و ایجاد علاقه و ایشون عادی شدن و کمرنگی جذابیت اولیه پیش اومده که به بهانه های مختلف ازتون دوری میکنه سعی کنید این واقعیت رو بپذیرید و از نظر احساسی بر عواطف خودتون غلبه کنید و به این آقا برای ادامه رابطه اصراری نکنید تا بیشتر از این ضرر کرده در این زمینه نشید موفق و پیروز باشید.
-
با پسری که دوست بودم رابطمو قطع کردم ولی نمیتونم تحمل کنم
پرسش:
من مدت ٨-٩ ماه با پسري دوست بودم به قصد اشنايي كه خوب بنا به دلايلي به هم زدم. با گذشت دو ماه با تمام تلاشم ولي نتونستم كنار بيام. ايشون دوباره درخواست دادن كه با هم باشيم البته در حد دوستي عادي. نميدونم چي كار كنم از طرفي ميدونم كار خربي نيست از طرفي زماني كه با ايشون هستم خيلي ارامش دارم حتي اگر چند هفته يكبار هم رو ببينينيم يعني همين كه وجود داره باعث ميشه بتونم موقع كار تمركز داشته باشم. چون تنهايي رو ديگه نميتونم تحمل كنم. با تمام تلاشهام( ورزش و سفر و …)
دوست ندارم حس اينكه ازم سواستفاده ميشه رو داشته باشم همه ي اينهارو ميدونم ولي خب عقلم ميگه نه ولي حس و دل و افكار و روحيه ام ميگه اره.
پاسخ:
احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن احساس زیبایی است و از نیازهای بنیادین هر فردی است.اما گاهی اوقات انچه ما احساس می کنیم واقعا ان چیزی نیست که وجود دارد،در نتیجه وقتی شناختمان بیشتر میشود و پرده های ابهام کنار می رود ،احساس متفاوتی پیدا می کنیم!!! ونکته دیگر اینکه برخی.از چیزهایی که صرفا با احساسات ما درگیر هستند و در کوتاه مدت حالمان راخوب می کند و به ما ارامش می دهد ،دقیقا همان ها در بلند مدت ایجاد درد و مشکل می کنند!!!
قرار نیست شما تنها باشید ،شما انسان ارزشمندی هستید فقط کافیست کمی خودتان را باور داشته باشید .
شاد و سلامت باشید.
-
پسری که خیلی به اون علاقمندم داره رابطشو با من کم میکنه
- پرسش:مدتيه با پسرى دوستم خيلى بهش وابسته شدم الان نميدونم چيكار كنم اون هر روز داره حرف زدنشو با من كمتر ميكنه انگار ميخاد بره حتى گفت تو فكر ازدواجه الان من خيلى حالم بده اخه دوسش داشتم چيكار كنم در ضمن من يه بار ازدواج كردمپاسخ:
-
پسری که باهم قرار ازدواج داریم از من میخواد همه جا نیازهاشو برآورده کنم
- پرسش:
دختري هستم ٢٩ ساله. دوستي دارم كه دوره اشناييت را ميگذرونيم تا اگر قسمت بود ازدواج كنيم. اما دوست من در اصطلاح خيلي گرم هست. و وقتي كه ما با همهستيم ٩٠٪ زمانمان را در مورد مسايل زناشويي صحبت ميكنه. گاهي اوقات در خيابان و در ماشين هم ازم ميخاد كه نياز هاشو بر اورده كنم.
لطفا راهنماييم كنيد كه اولا ايشون مشكلي دارن؟ دوما ايا صلاح هست كه من ادامه بدم. هر دو كارشناس ارشد هستيم. ممنونم
پاسخ:
-
در رابطه بینمان دوست دارد که مدام من پیگیر وضعیت او باشم…
پرسش:
دختری 28 هستم که حدودا هفت ماه است که با پسری که 2 سال از خودم بزرگتر است آشنا شده ام و در این مدت احساس میکنم به ایشون دلبسته شدم ایشون هم همینطورند وخیلی زیاد ابراز عشق میکنن ولی مشکلی که هست اینه که اگر من از ایشون خبری نگیرم و اس ام اس یا زنگ نزنم ممکنه از صبح تا شب هم ایشون خبری نگیرن و هربار که بهشون میگم کار خیلی زیاد و مشغله هاشون رو بهانه میکنن و مدام میگن که این زن هست که باید رابطه رو حفظ کنه . میگن بعدها که با هم ازدواج کنیم و شکل کارشون تغییر نکنه و من هم بخوام کل روز بیخیالشون باشم نمیشه . و مدام تاکید میکنه که من یه آدمی میخوام که پیگیرم باشه . چندین بار تصمیم گرفتم که این رابطه رو تموم کنم ولی به ایشون علاقه دارم و با وجود اینکه خیلی برای تماس نگرفتن خودمو کنترل کردم ، در نهایت شکست خوردم و اس ام اس دادم . البته میدونم که در مورد مشغله هاشون دروغ نمیگن ولی تحمل این وضعیت رو هم ندارم .
پاسخ:
دوست عزیز،همین وضعیت را چند درجه هم بدتر ،در طولانی مدت تصور کنید ،حالا ببینید تا چه اندازه برایتان قابل پذیرش است!!!
او دوست دارد طرف مقابلش پیگیرش باشد ،شما دوست دارید طرف مقابلتان پیگیرتان باشد ،در نتیجه برای ادامه رابطه باید یکی از طرفین بر خلاف خواسته اش عمل کند ،که این در طولانی مدت فشارروانی ایجاد می کند و حتی علاقه هم برای مقابله با این فشار روانی کافی نیست.حال تصمیم با شماست.
-
آیا دوستم اختلالات جنسی دارند؟
- پرسش:
پسری 28 ساله هستم که در شهر قزوین و در خانواده ای کارگری و نسبتا معتقد به روابط سالم بین مرد و زن بزرگ شده ام. به صورت خلاصه پسر با ادبی هستم و در زندگیم از شوخی های معمول بین جوانان و استفاده از کلمات رکیک پرهیز کرده ام به صورتی که حتی بعضی از دوستان صمیمی ام را با ضمیر شما صدا میزنم. در طول زندگیم تنها به مدت 6 ماه با یکی از دخترهای دانشگاه محل تحصیلم (دانشگاه دولتی ) دوست بوده ام. دو علت اصلی دوست نشدنم با دخترها کم رویی ام و تمایل خودم به ازدواج و تشکیل خانواده بوده است.
در حال حاضر از طریق یکی از اشنایان با یه خانم ( که دختر عمو ان اشنای ما است) در شهر تهران اشنا شده ام. خانمی از طبقه اجتماعی خودم، با تحصیلات همسان خودم (و هم رشته) و از لحاظ فیزیکی مناسب ( جفتمان قد بلند هستیم).
طی رفت و امد هایی که طی این دو ماه و نیم با هم داشته ایم (تقریبا هر هفته به مدت 4 تا 5 ساعت همدیگر را میبینیم و روزانه یک ساعت با هم تلفنی صحبت میکنیم) بنده ایشان را فرد مناسبی برای ازدواج دیده ام. ساده، کم توقع، زیبا و خوش اندام، هم طبقه اجتماعی و اقتصادی و شناخت خانواده ها از هم.
اتفاقی که طی دو هفته اخیر برای بنده افتاده و باعث شده از شما برای ادامه این رابطه راهنمایی بطلبم این است که دو هفته پیش برای اولین بار بعد از دوماه رابطه، ما دست های همدیگر را گرفتیم و هفته پیش هنگامی که من با این خانم در پارک بودم و مشغول صحبت، این خانم دست من را بوسیدند و من هم به خاطر تحریک شدنم ابتدا پیشانی و سپس گونه ایشان را بوس کردم. این هفته نیز در حین صحبت از طریق نرم افزار وایبر با همدیگر هنگامی که صحبت از نوع ارتباط جنسی بینمان در زندگی زناشویی پیش امد این خانم به صورت واضح ( البته در ابتداء با کمی شرم و حیاء) به تعریف کار هایی که در هنگام سکس با من انجام می دهد پرداخت و در همچنین از من میخواست که یک سری رفتار برای افزایش جذابیت سکس بینمون بر روی ایشان انجام بدهم (که مطرح کردن این صحبت ها برای من خیلی تعجب بر انگیز بود) و در نهایت هم به درخواست من چند عکس از خودشان با لباس های راحت برایم فرستادند.
حالا از شما میخواستم راهنمایی بگیرم که ایا این خانم دجار اختلالات جنسی و رفتاری هستند و یا اینکه به دلیل بزرگ شدن من در یک محیط کوچک و نسبتا پاستوریزه بودنم، این رفتار ها برای من عجیب است و در حقیقت این خانم دارد برای من دلبری می کند.
لازم به ذکر میدانم بگم که بنده از لحاظ جنسی بسیار طبع گرم و فعالی دارم و از لحاظ اندام و تیپ، خوشتیپ و خوش اندام هستم.
پاسخ:
شما قبل از کنار هم قرار گرفتن باید بیش از 40 مورد را به توافق برسید و بعد در کنار هم قرار بگیرید و یکسر از موارد درست همین مواردی است که دختر خانم از شما خواهش کرده است می باشد و برای اینکه بر اساس نیاز پاسخ ندهید باید شما اول خود را خوب بشناسید . از نظر جسم خودتون جسم بر اساس خانواده ؟ اجتماع ؟ محیط ؟ فرهنگ ؟ مذهب ؟ نیاز ها و…شناخت خودتون اگر صحیح و با نظر متخصص بر صحت آن باشد . به شما کمک خواهد کرد طرف مقابل خود را خوب بشناسید . مشاوره ی قبل از ازدواج در همین ابتدا قبل از اینکه دلبستگی جسمی و روانی ایجاد شود بسیار مفید و کمک خواهد کرد. خیلی مطالب است که می توان در یک پرسش و پاسخ دوجانبه به خوبی انتقال داد.باید چشمان هردو کاملا باز باز باز باشد قبل از ازدواج تا آسیب های احتمالی به صفر برسد و اگر هم ایجاد شود بنیاد را برهم نزند و بتوان از آن گذر کرد.
-
هیچ علاقه و دلبستگی به نامزدم ندارم
- پرسش:دختری 26ساله هستم که حدود 8ماه است نامزدکردم البته بدون عقد ،بلافاصله بعداز ترک کسی که باهاش رابطه داشتم به یکی ازخاستگاران جواب مثبت دادم فقط بدلیل ضربه عاطفیم این کار روانجام دادم دراین مدت خاطرات خوش زیادی نداشتیم ایرادات اون رومیبینم تاخوبی هایش را،گاهی فکرمیکردم بخاطروجود سم خاطره انگیز نفرقبلی ومقایسه با اون نمیتوانم نامزدم رادوس داشته باشم به خودم فرصت دادم که وی رابه عنوان مردزندگیم بپذیرم اما تلاشم بی فایده بود هیچ حس دلتنگی یا علاقه ودلشوره به نامزدم ندارم حتی به آدمی که درگذشته باعث آسیب روحی من شد این مدت فقط 1تیکه سنگ شدم و نمیتوانم به وی ابرازعلاقه کنم اما او عجله برای ازدواج دارد0وبرخلاف من0تصور میکند وقتی به خانه بخت رفتیم اوضاع بهتر میشود امامن نمیتوانم چنین ریسکی را انجام بدهم خواهشمندم راهنمایی که آیاواقعا ادامه این نامزدی بنفع من میباشدیاخیر؟
پاسخ:
-
نمیتونم از دوستی با خواستگارم به خانوادم چیزی بگم
- پرسش:
دخترى هستم که دو سال است عاشق يک نفر هستم که نسبت به من موقعيت خوبى نداشت ولى در حال حاضر به خاطرم خيلى تلاش کرده و الان مشکل کار براى جلو اومدن براى خواستگارى دارد,از ان طرف من هم خواستگارانى دارم که از سمت خانواده تو فشارم و رد کردن خواستگارام عقلانى نيست چون از درونم خبر ندارن,ن مى تونم به خانوادم از حسم بگم ن اين که مى تونم به کسه ديگه فکر کنم وقتى کسى به جز دوست داشتنى که من دارم حاضر بوده به خاطرم هر کارى کنه.اگه خانوادم بخوان با اون اقا پسر اشنا شن مطمئنم خوششون مياد ولى مسئله اينه که نمى تونم بگم در ارتباطيم.
پاسخ:
-
بدون داشتن هیچ نقطه مشترکی میخواهم با کسی که دوستش دارم ازدواج کنم
- پرسش:من 36سالمه مهندس برق,از بيست سالگى عاشق دخترى شدم که 7سال از من کوچکتر بود,بعد از 5سال ازدواج کرد,و من خيلى بهم ريختم,بعد از اينکه سرکار رفتم تا حدودى فراموشش کردم اما متاسفانه بعد از 3سال با ى بچه طلاق گرفت و مجددا رابطه ما شکل گرفت,هيچ نقطه مشترکى باهم نداريم,بدون اون هم من نميتونم با کس ديگه اى ازدواج کنم,چند وقته قرار ازدواج گذاشتيم اما ذهنم بدجور درگيره,بنظر شما ازدواج ما درسته,البته من بچه را هم قبول کردم که الان 9سالشه,ممنون ميشم راهنماييم کنيدپاسخ:
-
اخلاق بدم باعث تنهاییم شد
- پرسش:بنده 29 سالمه و مدیر یک شرکت تولیدی کوچک هستم قبل از یک سال گدشته همه کارها خوب پیش میرفت ولی در همین حال با دختری اشنا شدم و بعد از اشنایمون من دیابت گرفتم تو همین هین کارمو به شدت تنزل پیدا کرد و اعصاب و روانمو به کلی عوض کرد من ادم شاد و کمی خوش گدرون بودم ولی بعد از این حوادث بسیار پرخاش گر و فحاش شدم ولی این دختر با بنده بود تا زمانی که من با ایشان هم بد رفتاری می کردم و بعد از یک سال اندی دوستی ایشان مرا ترک و ازدواج کرد حالا بنده نه میتوانم با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم و نه با دوستان قدیمی دوستی قدیمی داشته باشم و من الان یک انسان تقریبا تنها شدم و صمنا به کارهای شرکتی خودم هم نمیرسم خواهشمندم راهنماییم کنیید چون بعد از رفتن این خا نوم بسیار تنها شدم.پاسخ:
-
با مردی که تصمیم داره زنشو طلاق بده دوست شدم
- پرسش:دختر مجرد 29 ساله ای هستم که با مرد متاهل 33 ساله ای در ارتباطم ، هر دو مهندس معمار هستیم و شاغل و به سبب همکاری با هم آشنا شدیم و در ارتباطیم با اینکه بارها خواستم این ارتباط قطع کنم اما از جانب ایشون اسرار به ادامه ارتباط بوده و در ضمن ایشون از زندگی زناشویی که دارد اصلا رضایت ندارد و همیشه از اول به من میگفت من میخوام از همسرم جدا بشم و با تو ازدواج کنم و خیلی برام وقت میزاره و میشه گفت با تمام بی توجهی من باز هم کوتاه نمیاد!!! و لازم به ذکر ایشون فرودین سال 93 ازدواج کردن و 2 سال قبل هم عقد کردن و من شناسنامه ایشون دیدم و مطمئن هستم که ازدواج کردن… و به من میگن که برای فرار از خونه ازدواج کردم و برای همین ازدواج سریع و بدون علاقه و دوست داشتنی کردم ، ما حدود 5 ماه با هم در ارتباطیم و متوجه شدم تو این مدت خیلی از لحاظ مالی به خانواده همسرش وابسته هست!!… من میدونم کارم اشتباه اما نمیدونم چی کار کنم و تا حدودی هم به ایشون علاقمند شدم!!!! ممنون میشم اگه راهنماییم کنید.پاسخ:
-
دختری که قبلا عاشقش بودم و ازدواج کرده بود، بعد از سالها با من ارتباط برقرار کرده چه کنم؟
- پرسش:
-
من به پسری که قبلا باهاش دوست بودم علاقه نشون میدم ولی اون بی تفاوته
- پرسش:دختر 33ساله هستم.دکترا دارم.3سال پیش با یه نفر دوست شدم و رابطه خیلی نزدیک داشتیم.بعد از یک سال بی دلیل رابطه تموم شد.دوسال هیچ اطلاعی ازش نداشتم.ولی نتونستم فراموشش کنم.چند ماه هست دوباره اتفاقی ارتباط برقرارکردیم ولی حس عمیق من با اون فرق داره.نمیتونم این رابطه رو تموم کنم.خیلی بهش وابسته هستم.واقعا عاشقشم.ولی اون منو جدی نمیخواد.چه کار کنم؟پاسخ:
-
برخی رفتارهای همسرم را قبول ندارم
- پرسش:دختر 24ساله و فوق لیسانس و شاغل هستم که حدود 1 سال با پسری 27 دوست بودم و حدود 3ماه هست که نامزد کردیم.
اخیرا در دوران نامزدی شاهد یک سری اتفاقات از طرف نامزدم هستم که برای نامزدم و خانواده اش کاملا عادی ولی برای من این طور نیست مثلا خوردن گه گاه مشروب , تماس با همکاران خانم, رساندن همکار خود بالاجبار و از روی نیت خوب , روبوسی با افراد نامحرم فامیل و رفت و امد خانوادگی با دوستان دختر زمان دانشگاه که ازدواج کرده اند و از این قبیل رفتارها…شاید در هیچ کدام از این رفتارها نیت بدی نباشد ولی برای من تعریف شده نیست… من نامزدم و زندگیم رو دوست دارم و دوست ندارم خرابش کنم
ولی این جور رفتارها باعث عصبانیت و از کوره در رفتن من میشود و نامزدم میگوید که تا حدی توانایی تغییر دارد و دوست دارد به کارهای مورد علاقه اش بپردازد و میگوید تو هم باید انعطاف داشته باشی… اما چطور و چگونه نمیدانم
لطفا کمکم کنید که چه کنم و چه رفتاری درست استپاسخ:
-
پسری که قصد دارم باهاش ازدواج کنم خسیسه
- پرسش:مدت6 ماه است که با پسری آشنا شدم و قصد ازدواج داریم ولی احساس میکنم ایشون خسیس هستند یک بار هم با خودشان این مسئله را مطرح کردم و ایشان به صورت غیر مستقیم مطرح کردند که بعد از ازدواج درست میشه در ضمن ایشون تو خرج کردن برای خودشون خسیس نیستند و همیشه در مسافرت هستند و بهترین لباسها رو میخرند ولی حتی در تماسهاشون با من کاملا مشخصه که حواسشون به هزینه موبایلشون هست . در صورتیکه خیلی هم ابراز علاقه میکنن . الان گیج هستم که آیا ایشون واقعا این اخلاق رو دارن یا نه در ضمن اینکه خود من چون شاغل هستم تا الان برای ایشون چندین بار به عناوین مختلف کادو گرفتم و کاملا آدم دست و دلبازی هستم .پاسخ:
-
عدم موفقیتم برای ازدواج، از لحاظ روحی ضعیفم کرده
- پرسش:همیشه فکرمیکنم چراتاالان نتونستم تشکیل خانواده بدم چراهیچکدوم ازرابطه های دوستی که داشتم نتایج خوبی نداشت وبه ازدواج نکشیدوهمین مسله منوخیلی ازلحاظ روحی ضعیفم کردکه درحال حاضرحس خوبی نسبت به خودم ومردهاندارم تحملم خیلی کم شده ازکارم زندگیم لذت نمیبرم افسوس گذشته رومیخورم ودایم این افکارازارم میدهپاسخ:
-
بعد از شش سال دوستی هر بار بهش میگم ازدواج کنیم میگه من شرایطشو ندارم!!!
- پرسش:من دختری 22 ساله هستم لیسانس معماری دارم نزدیک به 6 ساله که با یک پسر 24 ساله رابطه دارم که با هم فامیل هستیم ، و این آقا دیپلمه هستن و مشکل مالی و شغلی دارن، من هم دیگه از این دوری خسته شدم و هروقت که بهش میگم دیگه ازدواج کنیم میگه من شرایط زن گرفتن ندارم ، ما نمیتونیم باهم ازدواج کنیم و … . همش فکر میکنم داره بهونه میاره از طرف دیگه مادرم در جریانه این رابطه ست و ازش خجالت میکشم خجالت میکشم بهش بگم که طرفم جا زده ، هروقت که سر قضیه ازدواج باهم دعوامون میشه و کات میکنیم بعد از یه مدت دوباره برمیگرده و معذرت خواهی میکنه ، چندین بار این اتفاق افتاده، خیلی بلاتکلیفم از یه طرفی عاشقشم از یه طرف دوس دارم تکلیفم زودتر معلوم شه، خوشحال میشم کمکم کنید.پاسخ:
-
من و دوستم با هم عاشق یه دختری شدیم نمیدونم به خواستگاریش برم یا نه؟
- پرسش:من دو سال است با دختری دوست هستم. اگر یک روز با ایشان تماس نگیرم حالم بهم میریزه. کلا شباهتهای زیادی با هم داریم. نمیتونم بگم عاشقش هستم یا نه ولی میتونم بگم دوسش دارم. چون نمی فهمم عاشق شدن من یعنی چه. من دو، سه مشکل دارم که باعث شده دچار یک درگیری ذهنی و تردید بشم درباره ی اینکه با ایشان ازدواج کنم یا نه. اول سن ایشان است که ۳۱ است ومن هم ۳۳. و از طرف دیگه نحوه آشنایی من با ایشان است. ایشان همکلاسی یا به نوعی دوست یکی از دوستان من بنام رضا بودند. یکبار من رو دیدند و به مرور طی مدت زیاد، بالاخره با هم قرار گذاشتیم . البته دوستم رضا هم میدونه که ایشون من رو دوست داره چون خود دوست دخترم قبلا بهش میگفته بین حرفاشون. ولی خوب رضا هم ایشان را دوست داره و همچنین نمیدونه که من با ایشان ۲ سال هست دوستیم. .. واقعا اینکه از دستش بدم منو اذیت میکنه. ایشان خواستگارای زیادی داره. قیافش شرایطش خوبه. نمی دونم واقعا اونقدر میخوامش که این ریسکو بکنم که با دوستم احتمالا درگیری ایجاد بشه و ….
پاسخ:
-
خانواده من اگر بفهمن با پسره دوست بودم مخالفت میکنن
پرسش:
دختری هستم حدودا 20 ساله ، دانشجو،و 4 ساله ک با پسری دوستم با خانواده ایشون در ارتباط هستم و منو کاملا میشناسن و راضی به ازدواج ما هستن اما خانواده من اگه بفهمن دوست بودیم مخالفت میکنن چون خانواده مذهبی دارم اما خودم اینطوری نیستم، خواهرشون چند بار تماس گرفتن با مامانم که قرار جلسه خواستگاری بزارم اما مامانم قبول نکرد،نمیدونم باید چیکار کنم آیا باید همه چیز رو به خانوادم بگم؟ آخه حدود 3 سال پیش وقتی گفتم مخالفت کردن. ازین بلاتکلیفی خسته شدم ممنون میشم راهنمایی کنید
پاسخ:
خانم محترم در فرهنگ ما احترام به خانواده جزء ارزشها و باور ما مردم است،بخصوص در پدیده مهم ازدواج علاوه بر ارتباط دختر و پسر ،بین دو خانواده ارتباط شکل می گیرد،لذا رعایت کفویت ها و اشتراکات بین دو خانواده هم، مهم است،از رویی شما برای بهره مندی از یک زندگی شاد و با آرامش نیازمند حمایت و همراهی خانواده هستی،پس به این نکته توجه داشته باش.
از سویی شما فرمودید تماس گرفته اند و مادرتان قبول نکرده اند،این مخالفت به دلیل این مسئله بوده است که مادر شما،پسر و خانواده ایشان را همتراز و هم کفو با شما و خانواده شما ندیده است ازاینرو مخالفت کرده،مگر نه چه آرزویی برای یک مادر بالاتر از خوشبختی فرزندش.
شما در سنی که در اوج احساس و هیجانات قرار داشته اید وارد رابطه دوستی با پسری شده اید .نمونه ایی که از این دست، ما هزاران مورد شاهد بوده ایم.
بدون اطلاع خانواده،سالها به بهانه شناخت بیشتر، پیش میروند و زمانی که تصمیم به مطرح شدن باخانواده ها میرسد،مخالفت آنها شروع میشود،این وسط پسر و دختر در برزخی می مانند و حسرت زمانها و هزینه ها و…از دست رفته را میخورند.بهرحال بنظر بنده،عجله نکنید!شما فرصت زیادی دارید، ازدواج درست و خوب می تواند ارمغان آور لحظات خوبی برای شما باشد .شما ارزشمندید و هنوز انتخاب در دستان شماست، زمانی را به خودآگاهی و شناخت خود اختصاص دهید.آیا این پسر مردیست که سازنده زندگی شماست،دوست دارید از او فرزند داشته باشید،چقدر به معیارها و ارزشهای شما نزدیک است،در این سالها او را شناختید یا علائق او را شناختید!!!
نگران 4 سال گذشته نباشید،شما گناه کار و بدهکار به او نیستید،آینده و زندگی شما مهمتر است،از مشاوره کمک بگیرید و مشورت کنید، خواستگاران دیگرتان را بسنجید،با همه تعصب ها و سختگیریها به خانواده تان اعتماد کنید و همراهی آنان را با جان و دل بپذیرید.
در پایان حرفی به یادگار:
انسان عاقل کسی نیست که خوب را از بد بشناسد،انسان عاقل کسی است که خوبتر را از خوب بشناسد.
موفق و شاد باشید
به خداوند توکل کنید
-
در جلسه خواستگاری با شرایط سنگین خانواده دختر مواجه شدم
پرسش:
پسری 26 ساله دانشجوی سال آخر رشته ی پزشکی هستم. حدودا 3 سال است با دختر هم رشته ی خود آشنا شده ام و کامل به یکدیگر علاقه مندیم. اقدام به خواستگاری کردم اما با شرایط سنگین مواجه شدم. از جمله شرایط ضمن عقد مبنی بر شرط طلاق ،حضانت فررزندان ، خروج از کشور و نیمی از کل دارایی های قبل و بعد ازدواج و …. این شروط مخالفت خانواده ی من را در پی داشت. خواستم سوال کنم چقدر این شروط منطقی هستند و راه حل چیست ؟!
-
تمام شرایطی که برام گذاشته بود و فراهم کردم اما گفت نمیخوامت
پرسش:
من پسرى هستم ٢٧ ساله حدود ٥سال پيش با فردى كه١سال كوچكتر از خودم بود اشنا شدم رابطمون دوستى بود تا كه به بحث ازدواج رسيد،با شرايطى كه برام گذاشت تحصيلات،كار خوب….خلاصه من تو اين مدت همه اينكاراو اوكى كردم تا ١سال پيش پدر مادرم را از دست دادم.شرايط فوق العاده سخت… حدود چند ماه بعد گفت نميخوامت منى كه معيار زندگيم رو بر اساس اون ساخته بودم ١ سال است كه رابطمون از هم پاشيده اما من پايبند اينم كه برگرده و با مادرش در ارتباطم اما مادرش ميگه كه هنوز پايبند حرفشه و نميخاد، اما من موندم كه چه كنم منى كه٥ سال جوونى عمرمو گذاشتم اما نهايت…خواهشا كمك كنين واقعا دوستش دارم و عاشقشم با اينكه تنهام گذاشته…
"نصب و پشتیبانی : گروه تبلیغاتی مانو"