اختلافات مالی

  • همسرم بیکاره و مسئولیت پذیر نیست
    • پرسش:
      من 37 ساله هستم و شوهرم 42 ساله 17 ساله ازدواج کردیم و یه دختر8 ساله دارم، خارج از بحث اینکه از ابتدا انتخابمون فقط به دلیل جنبه های احساسی و نوجوانی و عدم شناخت و درک مطالب صحیح برای ازدواج از جنبه هم کف بودن زن و شوهر بود، سالها به دلایل مختلف با همسرم دچار مسایل اخلاقی و معاشرتی و… بوده ام و در تمام اینسالها سعی در حل وفصل وبهبود شرایط کردم. تا نهایتا دو سال پیش به دلیل اینکه دیگه اسحاس ضعف جسمانی و روانی برای مبارزه پیدا کرده بودم به دلیل مشکل پیش امده در زندگیمون از همسرم جدا شده ام و پس از یکسال به دلیل فشار روانی دخترم برای عدم پذیرش این شرایط و توقعش بابت تحمل و صبوری من و … دوباره رجوع نمودم . در حال حاضر مسئله ای اساسی در زندگی دارم حدود سه سال است همسرم بیکاره در تمام سالهای زندگی شاغل بودم و همراه زندگی در خرج سه سال هست کل بار زندگی به دوشمه و همسرم که مسئولیت پذیری بسیار ضعیف و شکننده ای داره هیچ توجهی به این موضوع نداره و مرتبا اعتراض و شکایت من رو بابت اینکه کاری هرچند سطحی پیدا کنه تمسخر میکنه و میگه یه عمر کردم حالا تو بکن درحالی که تمام این عمر منهم پا به پا بودم یا حداقل برای خودم تامین کننده بودم و وظیفه ای راجع به خواست و نیازم انجام نداده، حالا هرروز و شب به کوچکترین مطلبی باهم بحث داریم و تمام سعیم در حرف نزدن و رعایت سکوت شده وثانیه به ثانیه حس نابودی بیشتر احساس و عواطف و تحملش رو دارم. واقع باید چیکار کنم؟؟

      پاسخ:
      ببینید زندگی یک تعهد است . و این بسیار مهم است وقتی شما متعهد شدید از قوانین جامعه و فرهنگ وی پیروی می کنید.
      شما باید برای حل مسئله حضوری به یک متخصص خانواده مراجعه کنید.اما تا آن موقع چند کار می تونید انجام دهید.
      1- برای سلامت خودتون به تنهایی به متخصص مراجعه نمایید
      2- واقعیت زندگیتون را ببینید و اهداف خود را از آینده برای خود مشخص کنید و بر اساس آن تصمیم بگیرید.
      3- مسئولیت هایی که به عهده ی همسرتون هست را به خودش واگذار نمایید.
      4- از مقایسه کردن و قضاوت در زندگیتون با دیگران دوری کنید.
      5- در تمام مراحل زندگی را مثل یک گلدون بدانید که دونفر باید از اون مراقبت کنند . و اگر یکی آب داد دیگری باید حواسش باشه آب نریزد اگر بریزد می پوسد.
      6 از مشاوره تلفنی هم می توانید بهره ببرید.
      منبع
  • همسرم همیشه عاشقم بوده ولی من بهش علاقه ندارم
    • پرسش:

      دختری 28 ساله هستم و همسرم 3 3،   3 سال که ازدواج کردم ، و این ازدواج برای رهای از مشکلاتی که در خانه پدری داشتم صورت گرفت، پدر و مادرم اختلافات زیادی داشتن و پدرم خیلی یه ادم غیر منطقی  و بد اخلاق بود ، و همسرم در یک شهر دیگر مشغول کار بود و فوق العاده شخصیت ضعیف اروم و ساکتی و داره که من معیارم همین اروم بودنش بود برخلاف شخصیت پدرم با اینکه علاقه ای نداشتم بهش بخاطر شرایطم حاضر به ازدواج شدم علارغم مخالفت پدر م بخاطر اینکه هم از نظر مسافتی خیلی دور بود هم ازنظر وضعیت مالی ما در شرایط بهتری بودیم و هم از نظر ظاهر اصلا بهم نمی امدیم و البته خودمم با این ها مشکل داشتم مخصوصا ظاهر من از ایشون ازنظر چهره خیلی بهتر بودم طوری که مورد تمسخر فامیل قرار گرفتم ،در گیر دار این مخالفت ها خودمم موردد بودم وهمش رابطمون بهم می زدم ولی اصرار از سمت ایش.ن و همچنین دلسوزی و ترحمی که داشتم  بهش سرانجام عقد کردیم، در دوران عقد هم من همچنان پشیمون بودم چون علاقه ای نداشتم برعکس اون به شدت من دوست داشت و هر فداکاری انجام میداد به هر حال بعد از 6 ماه عقد ازدواج کردیم، بعد از یک سال ازدواجم که همیشه یه عشق یک طرفه از سمت همسرم بود من تو این زندگی اصلا ادم خوشحالی نبودم  و همیشه فکر جدای بودم ولی می ترسیدم از تنهای و خیلی چیزای دیگه ، تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بئم در مقطع ارشد که درس خواندم باعث شد من اشتباه دومم انجام بدم و به همسرم خیانت کنم، من در دانشگاه یک همکلاس داشتم 2 سال از خودم کوچکتر که این فوق العاده با هوش زرنگ و دارای روابط اجتماعی بالا بود؛، ترم اول به من تو درس ها خیلی کمک می کرد و خیلیم بهم توجه میکرد من ازش خوشم میومد چون ادم قوی بود ولی تو فکر رابطه نبودم؛ ترم دوم کم کم ابراز علاقه کرد کم کم رابطه شکل گرفت  الان 6 ماه از رابطمون میگذره من با ایشون سکس هم داشتم در صورتی که دیگ2 ماه با همسرم به بهانه های مختلف  سکس نداشتم 1 ماه که بهش گفتم که دوسش ندارم و میخوام ازش جدا شم ولی خیلی شک شده و حالش بده، من تو این مدت خیلی عذاب وجدان دارم و حالم از خوئم بهم میخوره ! در مورد رابطه ام بگم که من و سجاد خیلی همدیگر دوست داریم ئ با هم دیگه خیلی خوشحالیم ولی تا الان صحبت جدی بینمون انجام نشده وقتی از برنامه هاش میگه صحبت از ما میزنه مثلا برای دکتری بریم خارج از کشور ؛
      سوالی که داشتم من نمی خوام دلیل جدایم رابطه ام باشه میخوام تصمیم ئرست بگیرم؟ایا رابطه ای که اشتباه شروع شده باشه سرانجام خوبی داره ؟

      پاسخ:

      دوست عزيز،با توجه به مطلبی که در ابتدا فرمودید ،فکر نمی کنید باید از همسرتان سپاسگزار باشيدباشید،برای اینکه شما را از مشکلاتی که در خانه پدری داشتید رها کردند،به شما فرصت یک زندگی مستقل و ادامه تحصیل  دادند و در کنار همه اینها در طول این مدت به شما ابراز عشق و علاقه داشتند.
      درسته که شما الان به فرد دوم علاقه بیشتری دارید و همخوان با او هستید ،اما برای رسیدن به این مرحله (یعنی دوست داشتن)شما از یک انسان (همسرتون) به عنوان یک ابزار استفاده کردید.اما بخاطر داشته باشید که او یک انسان است نه  یک ابزار که اگر بعد از مدتی که از یک ابزار یا وسیله بد استفاده کنیم یا سواستفاده کنیم ، شاید فراموش کنیم،اما در مورد انسان ها این موضوع فرق می کند ،روان شما هيچ گاه آسوده نخواهد بود.
      در مورد سوال آخرتون، آیا ازدواج شما سرانجام خوبی داشت?چون آن هم رابطه ای بود که اشتباه شروع شد!
      ود ر آخر ،لطفا به این سوال فکر کنید،اگر شما یک دختر مجرد بودید،و با مردی متاهل آشنا میشدید،حتی اگر با آن مرد متاهل ازدواج هم می کردید ،چه افکاری به سراغتان می اومد ،آیا  فکر می کنیدسرانجام خوبی داشتيد?
      شاید یک زن در این موقعیت شرایط را به نفع خودش تعبیر کند و بگويد حتما من بهتر م که تصمیم گرفت زنش را رها کند و با من ازدواج کنه،اما اکثرا مردها اینگونه فکر نمی کنند چون منطقی تر به مسله نگاه می کنند در نتیجه. اولین پیام در ذهنشان این است کسی که به همسر خودش خیانت کرده ،به احتمال زیاد روزی به من هم خیانت خواهد کرد،پس او هرگز با اطمینان در این رابطه گام برنخواهد داشت.بسیار مراقب باشید شاید این بار شما یک ابزار برای دیگری باشید.

      تمام انسانها مجموعه ای از خوبی ها(که برای ما خوشایند هستند)و مجموعه ای از غیر خوبی ها(که برای ما ناخوشایند هستند)می باشند،حالا بستگی به این دارد که ما از ابتدا با چه نگرشی وارد شده ایم و روی کدام قسمت تمرکز داریم.اگر از ابتدا باور من این است که طرف مقابل من دوست داشتنی نیست در نتیجه تمام رفتارهای او برایم دوست نداشتنی می شود و روزبه روز باور من بیشتر تقویت می شود .علی الخصوص با فردی که برایمان دوست داشتنی است نیز روبه رو شویم ،به مراتب فرد قبلی دوست نداشتنی تر از قبل هم خواهد شد.
      یا شما به مسائل  احساسی نگاه می کنید یا احساس و منطق در کنار هم،اگر صرفا احساسی نگاه می  کنید درنتیجه نمی توانید از تکنیکهای موجود ،استفاده کنید چون فقط احساس مهم و غالب است،در نتیجه کنترل زندگی شما در دست احساستان است و مانند هر مسأله ایی صرفا احساسی بایدخسارت و تاوان آن را در زندگی بدهید،اما چیزی که شمارا متمایز می کندقدرت تفکر و استفاده از منطق در کنار احساساتتان می باشد،در روان شناسی معتقدیم پشت هر احساسی یک فکر است،مثلا اگر من در مورد شمااحساس منفی داشته باشم حتما یک فکر پشت این احساس من است ،ممکنه فکرکنم عجب خانمی!!چقدر راحت خیانت می کنه و می خواد خود شو توجیه کنه و هیچ وقت هم تغییر نخواهد کرد،خب طبیعتا این فکر من باعث شده نسبت به شما احساس منفی پیدا کنم،اما اگر اینگونه فکر کنم که عجب خانمی ،خودش در مسیر احساس خطر کرده و حالا می خواهد با راهنمایی بهترین مسیر را اانتخاب کند ،چقدر زندگیش براش ارزشمنده،خب اگر این فکر از ذهنم رد شود احساس من به شما دیگر منفی نیست.(این صرفا يک مثال بود،جهت درک بیشتر،لطفا موضوع را شخصی نکنید).
      پس در واقع نوع افکار و باور ما صددرصد با احساساتی که داریم مرتبط است،واگر شما جزو گروه دوم باشید ،یعنی احساس و منطق در کنار یکدیگر،درنتیجه به خودتون فرصت میدهید تا باورها و فکرهاتون را بازبینی کنید شاید احساسات متفاوتی را تجربه کنید .
      ودر آخر اینکه هیچ زندگی ،یک طرفه نمی تونه ادامه پیدا کنه و مطمئنا اگر با این ذهنیت و باور که فرمودید باشید ،اوضاع روزبه روز بدتر خواهد شد نه بهتر!

      منبع

  • همسرم مدیریت مالی نداره
    • پرسش:
      من دختری22ساله ودارای مدرک لیسانس هستم  قبل از ازدواج  خیلی زیاد شوهرمو دوستش داشتم و هیچ مشکلی با هم نداشتیم ،تا اینکه بعد از ازدواج متوجه شدم شوهرم اصلا از لحاظ مالی مدیریت درستی نداره و با اینکه حقوق خوبی هم داره اما ما هیچ پس اندازی ندار یم چون شوهرم هر چی داریم رو به خانوادش کمک میکنه،چند بارسعی کردم مدیریت مالی خونه رو به عهده بگیرم اما هیچوقت این فرصت رو بهم نمیده با اینکه دختر حسابگری هستم. من اخر هر برج تمام خرجی هارو مرتب داخل یک دفترچه یادداشت میکنم و با اینکه اختیار مالی به من نمیده اما با این وجود این کار رو انجام میدم .شوهرم خیلی زیاد به خانوادش اهمیت میده و اونارو به پیشرفت زندگی خودش ترجیح میده،هروقتم باکاراش مخالفت میکنم میگه: «خانوادم فعلا توی موقعیت مالی بدی هستن من باید بهشون کمک کنم اونا هم هروقت گیرشون اومد بهمون پس میدن»اما خانوادش انقدر خرج های اضافه میکنن و انقدر بدحسابن که هرچی هم پول گیرشون میاد چیزیش اضافه نمیاد که بدهیاشونو به ما بدن  و شوهرم هم اصلا سعی نمیکنه به فکر زندگی خودمون هم باشه،هرچقدر هم من پول پس انداز میکنم تا خانوادش نیازمند میشن هرچی دار و ندار زندگیمونه میده به خانوادش،،هرچی هم که باهاش صحبت میکنم که قانعش کنم که به فکر زندگی خودمون هم باش اصلا متوجه نیست و همش میگه:« صبر داشته باش همه چی درست میشه»، حتی بهش چندبار  گفتم که اشکال نداره که به خانوادت کمک کنی اما حداقل واسه خودمون هم یه چیزی به عنوان پس انداز کنار بذار اما متاسفانه تا خانوادش اسم پول میارن تمام حرفای من رو فراموش میکنه ،هرچی خودمو با بقیه ی هم سن و سال هایی که با خودم ازدواج کردن مقایسه میکنم میبینم اونا حداقل بعد از این مدت یه پیشرفتی داشتن اما ما هیچی ، زندگیم واقعا داره داغون میشه از صبح که بیدار میشیم تا شب درباره ی پول داریم بحث میکنیم من با همه ی این چیزا شوهرمو خیلی دوست دارم  دلم نمیخواد زندگیمون  خراب بشه،ازتون خواهش میکنم که در این مورد راهنماییم کنید.

      پاسخ:

      مسئله اصلی در سبک زندگی دو خانواده است.

      از نظر شما اقتصاد یعنی چی؟ یک نکته اشاره کنم که در این مباحث من قصد آموزش علم اقتصاد را ندارم
      چون اصلاً بلد نیستم، وقتی از اقتصاد حرف می زنیم می خواهیم ببینیم که چگونه عقل معاش پیدا کنیم و این درآمدی را
      که داریم چگونه هزینه کنیم و چگونه درآمد داشته باشیم که آسیب نبینیم. پایه ی این تفکر از کودکی گذاشته می شود
      یعنی اگر ما ولخرج هستیم یا خسیس یا هرچیز دیگر این ها همه ریشه در کودکی دارد. به دنبال این موضوع ما سه جور
      خانواده را معرفی می کنیم: 1- خانواده مولد 2- خانواده مستمند 3- خانواده مصرفی
      این سه شکل خانواده، کیفیت اقتصادیشان است، ربطی به کمیت اقتصادی ندارد. ممکن است که یک خانواده بسیار پولدار
      باشد ولی فقیرانه و با درک فقر و مستمندی زندگی کند. همین طور ممکن است که یک خانواده خیلی هم پولدار نباشد
      ولی با درک مولد زندگی کند و یا ممکن است که خانواده ای بسیار ندار باشد ولی با درک مصرفی زندگی کند. در این جا
      کمیت نقشی ندارد بلکه کیفیت و باور مطرح و مهم است؛ این که من ندارم پس مصرفی نیستم مهم نیست، مهم این است
      که وقتی دارم، آیا مصرفی هستم یا نه؟ وقتی ندارم، تفکر مولد دارم یا نه؟ این سه حالت، درک و سه نوع زندگی هستند
      که به کمیت ارتباطی ندارند.

      خصوصیات این سه خانواده در این زمینه ها می توان بررسی کرد.

      1- اولین خصوصیت اعتبار است

      2-دومین خصوصیت، هدف کار است.

      3- سومین خصوصیت، منشأ پول است.

      4- چهارمین خصوصیت، رابطه در خانواده است.

      5- پنجمین خصوصیت فرزندپروری است.

      6-ششمین خصوصیت، نقش اجتماعی خانواده است.

      7- هفتمین خصوصیت، اقتصاد خانواده است.

      بحث در موارد فوق خارج از این جاست.

      و احتما لا همسر شما در خانواده یمصرفی . و شما در خانواده ی مولد هستید. // حالا اگر شما دنبال این تغییر باشید بسیار آسیب می بینید . و حتی زمینه ی بد بینی را در خانواده بر قرار می کنید . شما باید در مدیریت به تفاهم برسید مثلا شما مبلغی را به عنوان پس انداز از همسر دریافت کنید . یا به عنوان مخارج فردی و آن را به پس انداز تبدیل کنید.

      پیش نهاد این است که با متخصص همراه شوید تا زمینه ی آسیب به وجود نیاید . و خوبی های هم را زیر سوال نبرید.

      منبع
  • همسرم معتقده زن نباید زیاد استقلال مالی داشته باشه
    • پرسش:
      من و همسرم 26سالمونه.خداروشکر من در شرف کار هستم و احتمالا دارای حقوق دریافتی 1200 میباشم.ایشون تا 6ماه دیگه میتونه کارکنه.بعدش به دلایلی امکان کارکردن رو برای تنها به مدت 1سال ندارن.ایشون از من میخوان که از این مبلغ دریافتیم، 400تومن را برای خودم و 400 ت را به حساب مشترکمان و 400 ت را به حساب خودش بریزم.و به من میگه که مرد باید خرج کن اصلی باشه.خودمم قبول دارم.میگه اگه چیزی بخوای من برات میخرم و نمیخواد تو از حسابت بخری.البته توی این مدت 2سال که عقد هم بودیم ایشون کامل خرج های منو به عهده گرفتن و نذاشتن احساس کمبود مالی داشته باشم.از طرفی میگه زن نباید استقلال زیادی پیدا کنه.میگه اگه تو کامل حقوقتو برداری و نیاری من از این حرکتت راضی نیستم و اختلاف پیدا میکنیم.اما اگه بیاری وسط بذاری،مطمئن باش علاقم هم به تو بیشتر از قبل میشه.البته از فامیلای نزدیک ایشون هم خانومایی هستند که کامل حقوقشون رو به شوهرشون دادند و زندگی خوبی هم داشتند..نظر شما در این مورد چیه؟؟آیا پیشنهاد دیگری هم میتونید بیان کنید؟؟
       
      پاسخ:
      ببینید ازدواج یک تعهد است دوجانبه نسبت به آنچه به توافق رسیده اید . دیدگاه همسر شما باید تحلیل شود و دلایل ایشان کمی بر پایه ی نگاه و استدلال شخصی است با توجه به گفته ی شما . اما اینکه می گوید اگر این کار را نکنی به مشکل می خوریم و دعوایمان می شود این مهر طلبی است . مهر طلب بودن آسیب است . مسئله شما باید تحلیل دو طرفه شود و من فکر می کنم شما از یک مشاور حقوقی سوال کنید .فکر می کنم آنچه شما دریافت می کنید متعلق به خود شما می باشد .  یک آسیب جدید هم در راه است اینکه همسر شما با توجه به پول شما به فکر کار و مسئولیت مخارج خانه نباشند . البته اینها همه یک نظریه برای این است که شما دقیق تر بتوانید بررسی کنید.
      منبع
InstagramTelegrammaghalat