سوء ظن نسبت به همسر
-
از همسرم خیلی دلسرد شدم…
پرسش:
زني هستم 39 ساله. كارشناسي حقوق و اقتصاد خوندم.كارمند هستم .داراي 3 فرزند .يك دختر 12 ساله و 2 پسر 7 ساله ….همسرم 40 ساله هستن و ديپلمه و شغلشون پيمانكار اتوبوس و ميني بوس هستن و خودشون هم روي اتوبوس كار ميكنند.
متاسفانه ازدواج من و همسرم به دليل مشكلات بسيار زياد كه توضيح زيادي داره با شرايط خوبي شروع نشد.مشكلاتي كه خانواده من به وجود آوردن براي من و به مراتب بيشترش كردن كه باعث شد بعد از 2 سال و نيم با همسرم ازدواج كنم . به هر حال چون خودم فرزند طلاق بودم و شخصيت اجتماعي و شخصي خودم رو خودم شكل داده بودم در خانواده خودم به صبوري معروف بودم.بعد از ازدواجم هم هميشه به همسرم گفته بودم تحت هيچ شرايطي طلاق نميگيرم و اگر هر مشكلي داشته باشم فقط با مردن زندگي من از هم پاشيده ميشه.مشكلات زندگي من و همسرم از نظر مالي بسيار زياد بود.اما مشكل اصلي شك و بد بيني همسرم نسبت به من بوده.اويل من اهل كنكاش و سرك كشيدن تو كار و موبايل همسرم نبودم اما به مرور با توجه به همين رفتارهاي ايشون اين مسئله براي من هم باب شد. يعني همونطور كه ايشون به خودشون اجازه ميدادن گوشي منو زير و رو كنن من هم ناخودآگاه ميرفتم سر گوشي ايشون اما متاسفانه ايشون فقط به اين بسنده نميكردن . از كشوهاي ميز شخصي من تا كمو و كيف و موبايل رو هميشه زير و رو ميكردن . البته مثلا در خفا اما هميشه متوجه ميشدم و وقتي شكايت ميكردم ميگفتن مگه چيزي داري يا چيزي هست كه مي ترسي . اين رفتارها ادامه داشت و در بازه هاي زماني مختلف ناخواسته موردهايي هم پيش ميومد كه شك و ظن ايشون صد برابر ميشد و وضع رو بدتر ميكرد اما با زبوني كه داشتن و با اخلاقي كه از من ميشناختن به هر حال با دعوا يا بحث و قهر يكي دو روزه خاتمه پيدا ميكرد.همينطور در روابط زناشويي من در حد توانم پاسخگوي نياز ايشون بودم اما نياز بدني ايشون و احساس مشترك من با اين مسئله با هم هماهنگ نبوده و هميشه به خاطر اين مورد هم از من گلايه و شكايت داشتند.تا اينكه بعد از حدود 10 سال سختيهاي كاري .كار ايشون ثبات گرفت و به قولي كار و بارشون رونق گرفت و اين شد باب جديدي در رفتار ايشون با من … ايشون سرويسي رو گرفتند كه همه اونها خانومهاي كم و سن و جوان و به روزي هستن و كم كم هم پاي اين شبكه هاي اجتماعي باز شد.و شد سرگرمي براي ايشون و اضافه شدن شك و ظن به من… مثلا اينكه پس حتما يه چيزي تو ايميلت داري كه رمز ايميلت رو به من نميدي.يا اينكه حتما ميري تو فيس بوك و غيره … كم كم به من تهمتهاي جديد اضافه شد كه حتما با كسان ديگه ارتباط داري كه منو تحويل نميگيري … متاسفانه همسرم خيلي خيلي و به راحتي دروغ ميگه و طوري مظلومانه رفتار ميكنه كه همه حرفهاش رو باور كنن.اخلاقش هر روز بدتر شد … و توقعش بيشتر… يعني اگر من يك ماه در اختيار ايشون بودم و يك هفته ميگفتم حوصله ندارم يا خسته هستم يا نميخوام سريع ميگن بعله حتما بيرون با كسي هستي كه نميخواي يا اينكه حتما تو اداره با آقايون رابطه داري كه از من خسته شدي و سير شدي و متاسفانه هميشه با برداشتن گوشي من و شماره هاي اقوام و دوستان من توي اينجور مواقع شروع به تماس گرفتن و گلايه و شكايت ميكنن و چون هميشه من گفتم از آبروريزي فراريم و يا اينكه من طلاق نميگيرم با خيال راحت تهديدم كردن كه به داييات ميگم بيان يا تو كس و كاري نداري و اين حرفا و هميشه ميگن به تلافي اون سالهايي كه من وضع ماليم خوب نبوده و تو خرجم رو دادي و منتش رو سرم گذاشتي حالا پولام رو ميكوبم تو صورتت و به جايي ميرسونمت كه جنون بگيري اما هيچوقت طلاقت نميدم.همه فاميل و آشناها ايشون رو به بذله گويي و خوشرويي و خنده ميشناسن و براي هيچكس قابل باور نبود كه اين رفتارها رو با من داشته باشه … به هر كسي كه گلايه ميكنه ميگه اين خانوم تو مسايل زناشويي كه به من اهميتي نميده و من 12 ساله مجردي زندگي ميكنم و اين خانوم مدام فحش ميده و ناسزا ميگه و اينكه اين خانوم عادت داره منو نفرين ميكنه . من توي همه دعواهام تنها كاري كه كردم اين بوده كه مثلا چند شبي رو توي اتاق بچه هام خوابيدم و همين باعث آبروريزي بيشتر براي من شده.اما جالبي رفتار ايشون اينه كه با خانومهاي بيرون و تو محل كارشون بسيار صميمي رفتار ميكنه و بسيار زياد اهل بگو و بخند هست . و چند با هم ديدم تو فضاهاي مجازي با خانومها چت و گفتگو داشته و گفته زنم مريضه يا روانيه يا مرده و از اين حرفا…به هر حال من به مرحله اي رسيدم كه هيچ احساس مثبت و خوبي نسبت به ايشون ندارم و بسيار دلسرد شدم. متاسفانه براي اولين بار كه امسال براي سفر اربعين به كربلا رفتيم و چند تا پيامك من به همكار آقاي خودم كه اونجا بودن و من براي انجام دادن كاري بهشون پيامك زدم و همسرم به من تهمت زدن كه با ايشون رابطه دارم من كلا تو اتاق بچه هام خوابيدم و ايشون هم از اين فرصت استفاده كردن و آبروي منو همه جا بردن به اقوام من تماس گرفتن و خواستن بيان و جمع بشن و تكليف زندگيمون رو معلوم كنن و همون حرفها رو تكرار كردن و گفتن كه به من اعتمادي ندارن و شك و ظن دارن و 12 ساله مجرد هستن و همينهايي كه گفتم.مضاف بر اينكه اين بار كتكم هم زدند . و هر چقدر ديگران ميگن شايد تو هم ايرادي داري يا كاري كردي كه همسرت باهات بدرفتاري ميكنه قبول نداره . يعني همه رابطه ها و مراودات خودش رو قابل قبول ميدونه و فقط رفتار من ايراد داره.الان سردي زندگيم و روحم به حدي رسيده كه بسيار افسرده و نااميد هستم . مدام قرصهاي اعصاب و آرامبخش و دم نوشهاي آرامبخش ميخورم كه بتونم شبها بخوابم . در طول روز مدام گريه ميكنم . خسته شدم و نميدونم چكار كنم. اينبار با بودن اقوام براي اولين بار از طرف من قرار شد يه مقدار صبورتر باشيم و به هم فرصت بديم و ايشون ديگه به من تهمت نزنن اما متاسفانه بازم ايشون از طريق موبايلم برنامه اي رو از گوشي من روي گوشي خودشون نصب كردن و شماره ها و مطالبم رو ميخونن و وقتي اعتراض كردم گفتن چيه از چي ميترسي مگه چيزي داري خب تو گوشي من نصب باشه منم بخونم … يعني آقاي دكتر هيچ حريمي براي خودم ندارم . مسافرت نميريم چون بايد به سبك همسرم بريم مسافرت . موبايلم تحت كنترله . همه وسايلم مداما تحت كنترله و مدام ميگرده…حتي وظايف يه مرد رو هم انجام نميده يعني ميگ يخب شما هم بايد نفقه بدي ميگه خب خوراكياتون رو كه از سوپر ميگيريد براتون مبل و تلويزيون هم خريدم . تا به حال هيچوقت براي شخص من هزينه اي نكرده و به طول مثال براي اولين بار امثال عيد و روز زن برام النگو خريد كه اونهم اينقدر گفت از سرت زياده و لياقتت نيست پسش دادم. اما اگر شما و يا هر كسي براي بار اول با ايشون صحبت كنيد ميگيد از اين مرد بهتر پيدا نميشه . اما هيچكس رفتار شخصيش با من رو نميبينه و وقتي به اين نتيجه ميرسه كه ديگه راهي نمونده از در مهربوني وارد ميشه و مظلوم نمايي ميكنه و مدام ميگه ميترسم از دستت بدم . اما نميپذيره با رفتارش خودش باعث شده من ازش فراري باشم.
حالا راهنماييم كنيد چكار كنم . كجا برم . ازم نخواهيد كه بهش محبت كنم چون واقعا برام مقدور نيست و بسيار دلسردم.
ممنون از راهنماييتون و وقتي كه براي خوندن اين همه درد دل گذاشتيد
پاسخ:
معنای فامیلی شما جواب گو خیلی از سوالات شما است.
اما من به عنوان کسی که در قبال انسان و انسانیت مسئول هستم از شما معذرت خواهی می کنم هرچند بسیار دیر است و آنچه می خواهد اتفاق نیفتد شاید افتاده باشد.من قبول دارم . اما شرایط من تا کنون نبوده است.
مهمترین مسئله این است آنچه اینجا نوشته و بر اساس آن بسیار سخت است شرایطی که بیان شده است . و در این جا نکته ی اساسی این است که شما در بیان خود فرمودید بچه ی طلاق هستید و این یک باور غلط را احتما لا به وجود آورده باشد. و حالا کاسه صبرتون لبریز شده و آسیب های جدید. که نیاز به جزئیات و تحلیل داره .
دوم اینکه با ویژگی هایی که از همسرتون بیان کردید نیز خیلی مهم است که نشان از وجود آسیب های شخصیتی یا روانی دارد که در صورت تحلیل درست باشد. آن قابل تغییر نیست و هیچ کاری نمی توان برای آن کرد.
ما کاری را که می توانیم بکنیم نسبت به خودتون است که شناختتون به خودتون زیاد شود و بتوانید از آسیب رسیدن به خودتون در مرحله ی اول و بعد خانواده جلوگیری کنید. یا اگر تصمیمی را که می گیرید زمینه ی آسیب جدید نباشد.
در بعضی شرایط باید بدانید که طلاق بهترین تصمیم و مفید ترین راه حل است. چون خودش آسیب است اما از آسیب های غیر برگشت یا بد تر جلو گیری می کند.// مثلا شما باشید ولی به عنوان یک بیمار روانی بهتر است . یا شما باشید و سالم باشید به عنوان یک مطلقه که هم سر کار است هم آسیبش به دیگران نمی رسد . هم سربار دیگران نمی شود.
-
نسبت به همسرم شکاک هستم
- پرسش:من خيلي به شوهرم شك دارم همه ش فك ميكنم ميخواد بهم خيانت كنه من و همسرم جفتمون تحصيل كرده هستيم و زندگي خوبي داريم اما ب دليل زندگي ساير فاميل هام ك ب دليل خيانت از هم پاشيده شده به همه چيز شكاك شدم دوست دارم همه ش گوشي شوهرم رو چك كنم من و شوهرم دختر عمو پسرعمو هستيم دختر عمه اي داريم كه نه تحصيلات داره نه ظاهر خوبي و نه اندام خوبي حتي ١٧سالشم بيشتر نيست اما همه ش مي خواد خانواده هارو از هم بپاشه چندبار متوجه شدم با اينكه چندسال ازدواج كرده اما با پسراي مختلفي در ارتباطه حتي با پسرهاي فاميلمون ك ازدواج كردن. من چه كنم همه فهميدن ازين دختر بدم مياد
پاسخ:
-
عدم اعتماد و بی محبتی همسرم ما رو تا پای طلاق کشونده
پرسش:
دختری 26 ساله دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد کامپیوتر هستم که به در فروردین ماه ما پسری 33 ساله با مدرک کارشناسی ارشد فلسفه عقد کردم.
حدود سه ماه مدت آشنایی ما طول کشید و یک ماه نامزد بودیم، این ازواج از لحاظ ظاهری و در نگاه هر دو خانواده ها ازدواج درستی بود و همه ی شرایط طوری بود که نشان دهنده ی هم کفوی دو نفر بود.
متاسفانه بنده یک اشتباه بزرگ کردم و در جلسات خواستگاری بدون اطلاع همسرم صدای او را بدون هیچ نیت سویی فقط به دلیل تجزیه و تحلیل مباحث ضبط کردم. البته بعدا به خاطراین کار عذاب وجدان گرفتم و تصمیم داشتم با همسرم این موضوع را مطرح کنم، متاسفانه در هفته اول بعد عقد طی یک جر و بحث کاملا بچگانه این موضوع را در عصبانیت با همسرم مطرح کردم…
ایشان بسیار بسیار ناراحت شدن یک هفته تمام با من قهر بودن و بعدا با وساطت خانواده ام ایشون با من آشتی کردن و من بارها از ایشون عذرخواهی کردم و سعی کردم تا جایی که در توانم هست با ایشون همدلی کردم.
الان که حدود شش ماه از آن موقع گذشته است ایشون عنوان دارند که من اعتمادم به شما از دست دادم و روی جدایی تاکید دارند و من را فردی دارای عدم صداقت و با سوء تدبیر شناخته است.
متاسفانه من با این که تو این مدت از ایشون محبتی ندیده ام اما نمی توانم با جدایی کنار بیایم .
رفتار همسرم تا قبل ماه رمضان تقریبا رو به خوبی پیش می رفت اما باز از روز تولدم که فقط با یک اس ام اس ساده به من تبریک گفتن رو به تغییر رفت و یک ماه کلا از من خبری نگرفت.
وقتی به ایشان می گویم آیا به من علاقه دارید ایشون عنوان دارند که من بذر علاقه ام به شما را از دلم بیرون ننداخته ام اما نگذاشته ام رشد کند می خوام عاقلانه تصمیم بگیرم…
حاضر به رفتن پیش مشاور هم نیست به این دلیل که ایشون اعتقاد دارند که مشاور از دل من خبر ندارد و می خواهد به هر طریقی ما را به ادامه زندگی دعوت کند…
امروز دیگر بعد شش ماه اینقدر تو این مدت استرس و بی محبتی دیده ام واقعا درمانده شده ام.
پاسخ:
-
همسرم رفتار مشکوکی داره نمیدونم باهاش چه جوری رفتار کنم
- پرسش:خانمی 26ساله دارای مدرک کاردانی کامپیوتر و متاهل و صاحب یه دختر دو نیم ساله هستم.و حدود 5سال از ازدواج مون میگذره.
حدود شش ماهی هست شوهرم پنهانی کارهایی میکنه.از قبیل استعمال دخانیات که میگه الان گذاشتم کنار.و من این جریانو کاملا اتفاقی از دهن کسی دیگه شنیدم و خلاصه کار خدا بود که خودمم دیدم و باورم شد. چون من توی این پنج سال عین چشمام بهش اطمینان داشتم..حالا از این قضیه بگذریم.شوهرم 32 سالشه و مغازه داره هستش.برحسب اتفاق به فاصله زمانی 2ماه من مغازش رفتم که دیدم تلفن دستش یود و تا منو دید تلفنشو قطع کرد و به کسی که پشت خط بود گفت بعدا تماس میگیرم.و منم ازش پرسیدم کی بود وچرا قطع کردی جواب قانع کننده ای نشنیدم.و این قضیه برای من که طی سه بار به مغازش رفتم تکرار شد.الان مطمئنم که یه کاسه ای زیر نیم کاسش هست.چون حدود شش ماه پیش یه کاندوم تو جیبش دیدم اول بروی خودم نیاوردم بعدیک هفته دیدم نیس.دیگه طاقت نیاوردمو پرسیدم.بازم جواب قانع کننده ای نشنیدم.. ومن توی این چند ماهی که بسیار به من دروغ گفت و پنهان کاری کردش،هیچی به روش نیاوروم که روش به من باز نشه و یا اینکه درست بشه
اما دوروز پیش دوباره مغازش رفتم دیدم گوشی دستشه و به محض دیدن من گوشی رو قطع کرد و گفت دوباره تماس میگیرم.و به منم گفت بیا برسونم خونه و جالبه که فاصله خونه تا مغازه کمتر از 6وقیقه هستش.حالا جند روز دارم خودخوری و فک میکنم من بهش چیزی بگم نگم؟؟خلاصه موندم.
و میدونم هم که حرفی هم بزنم سریع موضع میگیره و تا دوسه هفته جواب سلام مارو هم علیک نمی گیره چه برسه به کارای دیگه.
از طرفی هم دیگه نمیتونم این قضیه رو ندید بگیرم.از اینکه سروگوشش میجنبه مطمئنم.
حالا سوالم اینه که چه طور بهش بگم که نه سیخ بسوره نه کباب.داره این مسئله داغونم میکنهپاسخ:دوست عزیز اگر به همسرتان شک دارید آن را ابراز نکنید تا زمانی که بتوانید اثباتش کنید. خوب است کمی درباره مشکلات زناشوییتان با هم حرف بزنید، اما به خیانت هیچ اشارهای نکنید، چون او هرگز به شما نمیگوید که خیانت کرده است، مگر اینکه شما دلایل خوبی برای اثبات داشته باشید. پس هرگز بدگمانیتان را تا زمانی که دلیل واضحی برای خیانت او ندارید، نشان ندهید. او به راحتی میتواند حذف شما را انکارکند. به واکنش همسرتان در برابر اتهامی که به او میزنید، فکر کنید. او به شما چه خواهد گفت؟ «شوخی میکنی؟»، «ما فقط دو تا دوست صمیمی هستیم»، «هیچ چیزی بین ما نیست»، «تو داری اشتباه میکنی.» اگر بتوانید واکنشهای همسرتان را حدس بزنید، میتوانید، از قبل دلایل مستندتان را به او نشان دهید.
-
افکار منفی من همسرمو اذیت میکنه
پرسش:
من و همسرم 24سالمون هست و من لیسانس و ایشون ارشد هستن..من و شوهرم خیلی همدیگه رو دوست داریم.و اون همیشه میگه از هر1000تا دختر شاید یکی هم مثل تو نباشه.حدودا 1سال است که عقد کردیم و مجموعا 3سال هست که با هم آشنا شدیم.خانواده همسرم بسیار خوب هستند.خود شوهرم هم خیلی خوبه.کاملا متوجه میشم که سعی میکنه تمام نیازام برطرف کنه.در رابطه جنسی بیشتر از خودش به فکر منه واینکه منم لذت ببرم خیلی توجه داره.نیازهای مالی منو تامین میکنه وهمینطور عاطفی.خداییش احساس هیچ کمبودی ندارم فقط یه مشکل دارم و تنها بحثهای شدیدی که ایجاد میشه به این خاطره که من از اینکه او به خانمی بدحجاب نگاه بکنه بدم میاد وسریع با او دعوام میشه.رعایت میکنه خیلی جاها ،اما بارها بهم گفته که مرد باید هوای اطرافشو داشته باشه.میگه من اصلا با دیدن این زن ها تحریک نمیشم چون دیگه ازدواج کردم و….و حساسیت تو بی مورد هست..البته او هم روی من خیلی حساسه اما به اندازه من به روم نمیاره.من حجاب معمولی دارم یعنی کمی موهام دیده میشه و اون بارها ازم خواسته که وقتی بدون اون بیرون میرم چادر سر کنم اما با اون که هستم راحتترین تیپ ها رو بزنم.اما من قبول نکردم چادر سر کنم..کلا توی هر سفری هم که میریم سعی میکنه هرچی میخوام بخره و بهترین شرایط رو فراهم کنه تا بهم خوش بگذره.اما من تا ببینم او به یک دختره بدحجاب نگاه گذری کنه من باهاش بحث میکنم و سفر به کاممون تلخ میشه.خیلی هم سعی میکنم بعدا بگم بهش ولی نمیتونم جلوی عصبانیتم رو بگیرم.البته افکارمنفی هم زیاد سراغم میاد.خیلی جاها سوتفاهم میشد و اشتباه از من بود.البته خانواده پدریم هم افکار منفی زیادی دارند
پاسخ:
اینکه شما در دوران عقد به سر میبرید و هنوز حساسیت هایی در دید و نگاه های از طرف همسرت و رعایت پوشش خیلی کامل از طرف شما و بحث و بگو و مگو در این موارد دارید اعتماد کامل برای هر دو طرف ایجاد نشده تا حدودی طبیعی ست چون اعتماد متقابل مساله ست که در مرور زمان و در زمینه بستر سازی آن ایجاد می شود ولی من میکنم از طرف شما تا حدودی همانطور که خودتون هم گفتید ریشه بدبینی هم وجود داشته باشه که باید مراقب باشید عمیق نشه خواهر خوبم شما باید بتونید در همین اوایل رابطه ازدواجتون به پیشگیری از این بدبینی های بی مورد بپردازید تا با دامن زدن به اون تبدیل به اختلا نشید و خدای موجب مشکلات بزرگ برای زندگی شیرین و گرمتون نباشید.
-
راحتی همسرم با همکارای خانمش اذیتم میکنه
- پرسش:من ٤٠ روزه كه ازدواج كردم. قبل از ازدواج ٨ ماه با همسرم آشنا ميشدم و با علاقه و آگاهي زياد ازدواج كرديم. خودم كارشناسي ارشد دارم و همسرم پزشكه. موضوعي كه قبل از ازدواج اصلا به چشمم نيومده بود و بعد از اون داره منو اذيت مي كنه رابطه همسرم با همكاران خانمش هست كه خيلي با هم راحت و صميمي هستند و اين موضوع براي من قابل تحمل نيست. مي خواستم بدونم چطور خودمو كنترل كنم و واكنشم موقع ديدن همچين برخوردهايي چه طور باشه؟پاسخ:
-
به همسرم شک دارم
- پرسش:خانمی هستم 35 ساله، 13 سال هست ازدواج کرده ام ،یک دختر 9ساله دارم، چندین بار به همسرم شک کردم با چشمان خود چیزی ندیدم ،ولی چند بار پیامهایی از جانب خانم دیدم که گفتن ایشون همکارمه……بعد مدام با موبایل سرو کار داره البته بعد از گفتن من این کار رو کمتر کردن و جلوی چشم خودم موبایل دست میگیره ولی حسم حس بدیه، چندین بار بهشون گفتم قبول نکرده و گفته قبلا سر و گوشم میجنبید، ولی الان نه، یا فلان دختر بهم گیر داده بود من گوش ندادم ………الان چه کنم تعقیب کنم تا مطمین بشم ،یا بیخیال بشم و در کل من آدم حساسی هم هستم و نوع تعقیب چطور باشه چون محل کارشان دوره با تشکر.
-
همسرم با خانمها زود و خیلی صمیمی میشه
پرسش:
دختر 26 ساله هستم که مدت 2سال است که ازدواج کرده ام.همسرم 36 ساله است.از اوایل ازدواج متوجه روابط اجتماعی بالایی که همسرم داشت شدم ولی اذیتم نمیکرد.تا اینکه به طور اتفاقی صحبت اون رو با دوست خانم زمان دانشجویی اش شنیدم.صمیمی صحبت میکرد ولی حرف آلوده ای توی رابطه نبود.او با خانوم ها سریع صمیمی میشود و آنها را تو خطاب کرده و با اسم کوچک بدون لفظ خانم خطاب میکنه.با دخترهای فامیل گاهی وقتها که احساس صمیمیت میکنه شوخی های لفظی بدی میکنه و حتی با دوستهای من سریع صمیمی میشه.این مساله خیلی من رو ناراحت میکنه طوری که حس حسادت نو تحریک میکنه و باعث میشه توی مهمانی ها بهم خوش نگذره.از طرفی دایم با موبایلش توی شبکه های اجتماعی خیلی فعاله و یکی دوبار چت اونو با دوستهای خانم دانشگاهش که مجرد هستن دیدم.میگه با اونها راجع به مسایل سیاسی حرف میزنه و این اتفاقا باعث شده که هربار موبایلشو دستش میگیره شک میکنم و این حس خیلی منو اذیت میکنه.من همسرم رو دوس دارم و میخوام این حس برطرف شه.شما چه راهنمایی به من میکنید؟پاسخ:
-
به همسرم بدبین شدم و احساس میکنم بهم دروغ میگه
- پرسش:23 سالمه و سه سال ازدواج کردم اوایل ازدواجم دوستی همسرم را قبل ازدواج با دختری فهمیدم بعد ازدواج اون خانم با همسرم تماس داشت از همون موقع به همسرم بدبین شدم نمیدونم چکار باید بکنم هر لحظه فکرای بدی به ذهنم میاد.همیشه احساس میکنم بهم دروغ میگه دارم عذاب میکشم لطفا راهکار بهم بدید.
-
همسرم در رابطه زناشویی خیلی سرد است
- پرسش:در روابط زناشویی همسرم خیلی سرد هست واصلا تو رابطه به من توجهی نداره وقتی باهاش صحبت میکنم. میگه به دلیل خستگی از کار هست.درمورد بدبینی هم مدام تلفن خونه وموبایل من رو چک میکنه وهر چقدر براش توضیح میدم باور نمیکنه.
پاسخ:
-
به خاطر ارتباط همسرم با زنان دیگر به شدت به او بی اعتمادم
- پرسش:من 23 سالمه و ليسانس حسابداري دارم 1 سال و نيم پيش مراسم عروسيم بود يک هفته بعد از عروسي متوجه شدم ک شوهرم با يک خانم دوست هست و با هم در ارتباطند بعد از اينکه با خانواده مطرح شد با اون خانوم قطع رابطه کرد ولي چند ماه بعد با يک نفر ديگه بود ک اون هم مثله قبلي شد شوهرم واسه همه چيز بهم دروغ ميگه و من 9 ماههي هست ک افسردگي شديد گرفتم ولي هرچقدر ازش خواهش کردم ک ب مشاوره مراجعه کنيم قبول نميکنه الان ميگه ک من ديگه دنبال اون کارا نميرم ولي من نميتونم بهش اعتماد کنم همون بار اول خواستم ازش جدا شم ولي خانواده هامون نميذارن وقتي بيرون از خونه س همش دلهره و استرس دارم ک الان با کي داره حرف ميزنه و کجاست اين زندگي برام مثله مته اي شده ک داره هر روز از بين ميبردتم ولي هيچ کاري ازم ساخته نيست.مشکل تنها اون دو مورد نبودن شوهر من حتي الان هم گاهي اوقات از طريق شبکه هاي اجتماعي به اين کار ها ادامه ميده و من سوالم اينه ک من با وجود اين بي اعتمادي محض و غيرقابل اعتماد بودن همسرم و اينکه هرکاري ميکنم حاضر ب رفتن ب مطب مشاور نميشه ادامه زندگي با اين شرايط عقلاني هست؟من از اين ميترسم که اگر در آينده بچه اي بين من و همسرم باشه سرنوشتش چي ميخواد بشه؟پاسخ:
-
همیشه از طرف زنم چک میشدم …
- پرسش:34 سالمه و نزدیک 7 ساله ازدواج کردم و یه بچه هم دارم که چهار سالشه
تو سه سال اول زندگی همیشه از سمت زنم چک میشدم سر کار با دوستام با فامیلا خلاصه هر جا بودم زنم باید امار منو میگرفت و همیشه سر این قضیه باهم مشکل داشتیم و دعوامون میشد تا اینکه پای خانواده ها به زندگی باز شد و اوضاع خرابتر شد در ضمن همیشه غر غر شنیدن تو برنامه های زندگی من بوده و هست و اختلاف سنی مونم تزدیک 9 ساله
زنم انقد باهام بد تا کرد ولی من نه اینکه اصلا چیزی نگم ولی اکثرا من کوتاه میومدم و همین امر باعث سوء استفاده زنم و خانوادش میشدالانم دیگه اصلا بهش هیچ حسی ندارم و دوسش ندارم و بینمون هیچ محبتی نیست حتی یکی دو بارم نشستم باهاش حرف زدم که من اصلا دوست ندارم بیا این زندگی ایی رو که توش نه سلامی و نه خداحافظی هستش رو تموم کنیم ولی قانع نمیشه و دعواهای اخیرمونم فقط داره به بچه اسیب میزنه خواستم یه راه حل جلوی پام بذارین.
پاسخ:مسئله شما با مراجعه حضوری قابل حل است در صورتی که طرفین واقعا بخواهند آسیب را حل کند . ودر صورتی که همسر شما نخواهد شما خود می توانید با حضور و دانش افزایی خود زمینه تغییر را به وجود آورید و اگر تغییر حاصل نشود نیز از آسیب در درجه اول به خودتون و بعد به خانواده جلو گیری خواهد شد.
-
نمیتونم تحمل کنم همسرم با زن دیگری صحبت کنه، همکاری داشته باشه یا حتی نگاهش کند
- پرسش:اصلا نمیتونم تحمل کنم همسرم با زن دیگری صحبت، همکاری یا حتی نگاه کند یعنی وقتی با این صحنه ها روبرو میشوم چندین روز تا یک هفته با او صحبت نمیکنم. با اینکه خودم با مردهای بیشتری ارتباط دارم ولی نمیتونم چطور با این قضیه کنار بیایم چندین بار در این مورد مشاجره شدید داشتیم ولی هر کار میکنم نمیتونم بهش حق بدم که او هم باید با زنهای اطرافش صحبت کند.لطفا کمکم کنید.پاسخ:
-
حساسیت زیاد همسرم به تلفن همراهش آزارم میدهد
پرسش:
من با شوهرم مشكل خاصی ندارم ولی رفتاری كه آزارم می دهد. حساسیت زیادش نسبت به تلفن همراهش است بطوری که هیچ وقت از خودش جدا نمی کند، و همیشه همراه خودش می برد، استرس عجیبی دارم هر روز نگرانم، چیكار كنم؟
پاسخ:
حساسیت همسرتان روی گوشی همراهش دلایل مختلفی می تواند داشته باشد و به نظر می رسد شما تنها به دلیل یک احتمال و آن هم ارتباط با فردی غیر از شما به کنترل و بررسی های تان نسبت به گوشی ایشان دست زده اید که شاید باعث احساس حقارت و بدبینی و مشکلات بعدی شود. بنابراین شما سعی کنید مدتی نسبت به گوشی ایشان حساس نشده و با افکار منفی و نگران کننده تان مبارزه کنید و سعی کنید نیازها، انتظارات و خواسته های همسرتان را برآورده کرده و با گفتن نقاط مثبت و خوبی های ایشان و تأیید قدرت، عرضه داشتن، مرد بودن، و اقتدار داشتن و مدیر بودن که از نیازهای اصلی هر مردی به شمار می رود ایشان را نسبت به هر گونه روابط احتمالی بیمه کنید. ولی با این کنترل ها و بدبینی ها ایشان هم رفتار متقابل انجام داده و نیازهایی که در کنار شما به دلیل از بین رفتن اعتماد و نبود صمیمیت برآورده نشده است را در کنار فردی که این گونه مسایل را رعایت می کند برآورده می کند البته شما می توانید بعد از مدتی در فضای مناسب با لحن مناسب و با روش مناسب نامه نگاری یا گفتگوی مستقیم نسبت به احساستان با ایشان محترمانه صحبت کنید.
-
همسرم از دوران نامزدی نسبت به من بدبینه
پرسش:
سلام همسرم از دوران نامزدی بود تا الان که عقد کردم نسبت به من حساسیت و بدبینی داره و هربار به شکلی بروز میده ،اوایل به فروشنده های مغازه ها،به پزشک یا به هر مردی که صحبت میکردم مثلا میگفت چرا وقتی باهاشون صحبت میکنی بهشون نگاه میکنی ،رو گوشی تلفن همراه و صحبتهای تلفنی و پیام هم که خیلی حساسه ،حالام که کم کم داره رو مردهای فامیل کلیک میکنه و میگه چشم بد دارن ،واقعا نمیدونم چکار کنم درواقع همش سر این موضوع بحث و دعوا داریم
پاسخ:
سرنخ ها را پیدا کنید
قبل از آنکه بخواهید مشکل را حل کنید، باید نشانه های آغاز شدنش را به خاطر بیاورید. اولین جرقههای شک همسرتان از کجا شروع شد و چطور شکاک بودنش را به شما نشان داد؟ شما به آن رفتارها چه واکنشی نشان دادید و در روزهای بعد، رابطهتان چطور پیش رفت؟ همه آنچه در این مدت بر هر دوی شما گذشته را یک دور مرور کنید تا پروندهای جامع از این شک، نشانهها و آثارش را در ذهنتان مجسم کنید تا برای کنترل این شرایط آمادهتر شوید.
سهمتان را نادیده نگیرید
در گذشته شما اتفاقی افتاده که همسرتان از تکرار شدنش ميترسد یا اینکه شریک زندگیتان گذشته سختی داشته و به خاطر اینکه زندگی مشترکش به سرنوشت زن و شوهرهای شکست خورده دچار نشود به دنبال راهی برای اطمینان ميگردد؟ برای آنکه حساسیتهای همسر شکاکتان را مهار کنید، باید پاسخی برای این سؤالها پیدا کنید. شاید هم اشتباهات خود شما یا حتی واکنشهای اشتباه به اولین رفتارهای آلوده به شک همسرتان مشکل را بیشتر کرده باشد. حالا که ميتوانید همه آنها را به خاطر بیاورید، اشتباهاتتان را شناسایی كرده و از تکرار دوباره آنها پرهیز کنید.
اگر میخواهید امتیاز بدهید
قطعا زمانی که ازدواج کردهاید، از برخی حساسیتهای او باخبر بودهاید، پس خط قرمزهایی که پیش از شروع زندگی در موردشان توافق کردهاید را رعایت كرده و سعی کنید با دادن امتیازهایی که شما را آزار نميدهد و زندگی و ارتباطاتتان را فلج نميکند از حساسیتهای او کم کنید.
این امتیازها نباید زندگی روزمره شما را مختل کند. برای مثال همانطور که پیش از این گفتیم اگر عاشق کار کردن هستید، با گفتن اینکه «بهخاطر تو سر کار نميروم» تنها خود را به بحران تازهای وارد ميکنید و نه تنها به شک کردنهایش پایان نميدهید، بلکه دلیل دیگری برای ناراحتی و دلزده بودن از این رابطه را برای خود ایجاد ميکنید. یادتان نرود که امتیازدادن باید به معنای بیشتر کردن آرامش هر دوی شماباشد نه باجدادن به همسرتان و تحت فشار گذاشتن خود.
تلافی نکنید
اگر از همسرتان رنجیدهاید، برای تلافی کردن موقعیتی را به وجود نیاورید که احساس شک بیشتری کند.
زندگی مشترک میدان جنگ و مقابله به مثل نیست و راهحل آرام کردن همسر شکاکتان، بیشتر کردن تردیدهایش نیست. مقابله به مثل یا متهم کردن همسر بدترین راهی است که ميتوانید برای آرام کردن زندگیتان انتخاب کنید. مدام انگشت اتهام را به سمت همسرتان نشانه نگیرید و با از بین بردن اعتماد به نفسش برای برنده شدن تلاش نکنید. گاهی به او بگویید که شاید در برخی موارد حق داشته و سوءتفاهمي میان شما چنین مشکلی را ایجاد کرده است. در تمام طول بحث به او بگویید که «برداشتهای اشتباه» در ایجاد این مشکل دخیل بوده و «هر دوی شما» باید برای از بین بردن سوءتفاهمها تلاش کنید.
مراقب خط قرمزها باشید
اگر ميخواهید به این رابطه ادامه دهید، باید بتوانید مسیری که به همراه همسرتان در پیش دارید را هموارتر کنید. قرار نیست برای آوردن آرامش به خانه، بسوزید و بسازید، بلکه باید چهارچوبی را طراحی کنید که با پایبندی هر نفرتان به آن، مشکلات کمتر شود. شما باید بدانید که همسرتان در چه محدوده هایی حق ورود و اظهار نظر دارد و چه حوزههایی جای او نیست. تصور نکنید همین که او «همسر» شما باشد، حق تصمیمگیری در مورد آینده شما، شکل دادن به رفتارهایتان یا خط و نشان کشیدن برایتان را دارد. یادتان نرود که او شریک و همراه زندگی شماست نه والد و تصمیم گیرتان. پس برای شروع، محدوده حریم خصوصیتان را ترسیم کنید و اجازه ندهید به خط قرمزهایتان نزدیک شود.
برای مثال:
• همسرتان حق ندارد به دليل سر در آوردن از کار شما، هر روز سرزده به محل کارتان بیاید.
• همسرتان حق ندارد به دليل آرام کردن خودش، شما را از حقوق طبیعی تان مثل کار کردن در محیطی شایسته یا معاشرت معقول و متعادل با آدمهای دیگر محروم کند.
• همسرتان حق ندارد به دليل رفتارهای معقول و مطابق عرفتان، شما را سرزنش کند و به شما بیاحتراميکند.با هم مذاکره کنید
در زمانی که هر دوی شما در آرامش قرار دارید و هیچ اتفاق بیرونیاي ذهنتان را درگیر خود نکرده، پای میز مذاکره بنشینید. به همسرتان بگویید که ميخواهید سوءتفاهمها را برطرف كرده و مشکل را حل کنید. در جریان گفتوگو هم صورت مسئله را فراموش نکنید. شما برای «حل» مشکلاتتان در کنار هم نشستهاید، نه بیشتر کردنشان. پس اجازه ندهید این گفتوگو به بحثی پر تنش تبدیل شود. همدیگر را متهم نکنید و تند نروید. کمک گرفتن از یک مشاور خانواده به شما در این مورد دید روشنتری ميدهد.
بگویید از چه دلخورید
با همسرتان صحبت کنید و بگویید که این کنترل شدنها آزارتان ميدهد. بعد از آنکه مصداق رفتارهای آزار دهنده را برایش روشن کردید، سعی کنید برای ادامه راه به توافق برسید. مثلا اگر او انتظار دارد چند بار در روز از خودتان به او خبر بدهید و در مقابل حساسیتش را کم ميکند، این کار را برایش انجام دهید اما اگر خط و نشان بیشتری برایتان ميکشد، بگویید که این رفتارها شما را مضطرب ميکند و اگر ميخواهد در این مورد به نتیجه برسد، باید خواستههایش را تعدیل کند.
خانه را میدان جنگ نکنید
از مدام دعوا کردن در مورد این موضوع پرهیز کنید. ميتوانید حتی بدون حضور او با یک مشاور خانواده صحبت کنید و از راهکارهایی که او به شما آموزش ميدهد برای کم کردن حساسیت همسرتان یا رسیدن خودتان به آرامش استفاده کنید. یادتان نرود که مشکل رابطه شما تنها شک کردنهای او نیست بلکه عواقب بحث و کشمکش در این مورد، بر ابعاد دیگر رابطه شما هم تاثیر ميگذارد.
قابل اعتماد باشید
شاید همسرتان در مورد رابطه شما با افراد دیگر و به ویژه جنس مخالف حساسیت به خرج دهد اما نباید فراموش کنید که رفتارهای اجتماعی شما تنها دلیل ایجاد شک در او نبوده است. برای آنکه اعتماد بیشتری ایجاد کنید، باید در زمینههای دیگر هم قابل اتکا باشید، پس به او وعدهای ندهید که از پس انجام دادنش بر نميآیید یا در مورد موضوعاتي که حتی از نظرتان کوچک و بیاهمیت است به او دروغ نگویید. شما باید در همه زمینهها قابل اعتماد باشید تا بتوانید با این تردیدها مبارزه کنید.
-
همسرم نسبت به من حساس شده
پرسش:
من حدود هفت ماهه ازدواج کردم همه چیز در ماه های اول خوب و عالی بود تا اینکه همسرم به یه سری از رفتارهای من حساسیت نشون داد اونم رفتارم در رابطه با شوهر خواهرم هست من در ابتدای ازدواجمون رفتارم مثل گذشته بود و شوهر خواهرمو به اسم کوچیک صدا میکردم و شوخی های در حد خیلی معمول میکردیم و درکل من ایشونو مثل برادرم میدونستم ولی روابطمون کنترل شده بود تا اینکه همسرم دیگه این رفتارا برای همسرم غیرقابل تحمل شده و اول گفت دیگه به اسم صداش نکن نکردم بعد گفت دیگه باهم شوخی نکنید نکردم بعد گفت اصلا نمیخوام باهاش حرفی بزنی نزدم الان به جایی رسیده که به من میگه هروقت خواهرت اینا میان خونتون راضی نیستم از اتاق بری بیرون در ضمن اینو هم بگم که خواهر من تا چندماه پیش شبا خونمون میموندن ولی بخاطر همسرم حتی به خواهرم گفتم که دیگه شبا خونمون نمونن همسرم همش میگه اینا پنج شش سال با تو همین رفتارو داشتن من نمیتونم فراموش کنم این رفتارو فقط فعلا اجازه داده که هروقت خودش باشه از اتاق بیام بیرون و فقط سلام کنم و هیچ حرفی هم نزنم الان با خانوادمم دارم بخاطر این موضوع به مشکل میخورم همسرم اطمینان داره که فکرش درسته و کوتاه نمیاد.
پاسخ:
هیچ چیز مانند بدبینی در خراب کردن یک رابطه قدرتمند نیست. بدبینی خالق تشویش و استرس، عصبانیت، تنفر و ترس است. هیچ فرد بدبینی نمی تواند به روشنی فکر کند و تصمیم بگیرد.
رابطه داشتن با کسی که بدبین است وحشتناک است. آدم بدبین رفتاری غیر مطمئن و ناشایست دارد. چنین فردی جذابیت ندارد و حتی دیگران را از خود دور می کند.
هیچ کس همدمی بدبین نمی خواهد و هیچ کس نمی خواهد بدبین باشد. پس عامل بدبینی چیست؟
“بزرگترین عامل در به هم خوردن ازدواج ها بدبینی است. بدبینی بخاطر احساس نا امنی فرد بدبین پیش می آید و ممکن است ریشه ای داشته باشد یا نداشته باشد. این فرد از خطوط ارتباطی پنهان می ترسد و سعی می کند آنها را کشف کند.” – ال ران هوبارد
هنگامی که به همسر یا شریک زندگی خود بدبین می شوید، در حقیقت به ارتباطاتی خیالی و مخفی مظنون شده اید. راز باعث رنجش شما می شود. اگر با شریک زندگی خود درباره تردید خود صحبت کنید آنگاه دیگر رازی بین شما نخواهد بود و دیگر آن احساسات بد تقویت نخواهد شد.
ارتباطات مخفی یا یا راز ها باعث می شوند افکار و سوالات این چنینی به ذهن شما خطور کند. ” آیا او همدمی بهتر از من پیدا کرده است؟” ” آیا می خواهد مرا ترک کند؟” ” آیا روابط نا مشروع با کسی برقرار کرده است؟” آیا از نظر او من آدم نچسبی هستم؟”
وقتی که احساس بدبینی دارید چیزهایی که به نظر شما راز هستند باعث می شوند بدترین گمان ها را ببرید. و ناخواسته فرضیه ای می سازد که در آن بدترین حالت های ممکن لحاظ شده است. و جهنم آغاز می شود جهنمی که خود و اطرافیانتان در آتش آن می سوزند و کم کم کنترل از دست شما خارج می شود.
خوب حال که به این نتیجه رسیدیم بدبینی و حسادت بدترین بلا ها را بر سر ما می آورد چگونه می توانیم از چنین وضعیتی جلوگیری کنیم؟ یا اگر طرف مقابل ما آدم بدبینی است با او چگونه باید برخورد کنیم؟
درمان بدبینی
” برقراری ارتباط ریشه موفقیت رابطه زناشویی است که بر پایه آن یک جامعه قدرتمند رشد می کند، و ارتباط ضعیف همانند تخته سنگی است که به کشتی این رابطه برخورد می کند و مسافرانش را غرق می کند. ” – ال. ران هوبارد
اگر فرد بدبینی هستید باید ارتباط برقرار کنید. باید حدس زدن و پیش داوری را کنار بگذارید و به جای آن بپرسید. احساسات خود را با ارتباط برقرار کردن فرو بنشانید.
اگر شریک زندگی شما آدم بدبینی است. مطمئن باشید در ارتباطات خود با دیگران هیچ چیز را از او مخفی نمی کنید. مثلا وقتی که نامه ای از کسی دریافت می کنید به او پیشنهاد دهید آن را بخواند.
ارتباط برقرار کنید تا مشکل را حل کنید. مثلا وقتی که می بینید او عصبی یا ناراحت است و زیاد صحبت نمی کند فکر کنید ببینید چه چیزی را از او مخفی نگه داشته اید. این بد بینی می تواند در محیط کاری هم رخ دهد مثلا ممکن است ببینید مدیر شما از ابتدای شروع بکار شما تا کنون چنین رفتاری با شما نداشته است گاه کافیست نشان دهید که با او رو راست و صادق هستید تا اگر افکار بدی درباره شما به سرش زده است به اشتباه خود پی ببرد.
البته باید در هنگام برقراری ارتباط با شریک زندگی خود حتماً همانطور که می خواهید سوء تفاهم ها را از بین ببرید باید بتوانید علاقه خود را به او نمایان کنید. و مهربانی خود را به او نمایان کنید.
اسرار قدیمی را ریشه کن کنید و آشکارا احساسات عاشقانه خود را بیان نمایید. برای آینده خود برنامه داشته باشید. فقط بخاطر یک ارتباط خوب موفقیت بزرگی در انتظار شماست.
"نصب و پشتیبانی : گروه تبلیغاتی مانو"