پرسش:
چند سالی با پسری دوست و به ایشان علاقمند بودم اما مدتی پیش ازدواج کردند و هر چه میخوام فراموشش کنم نمیشود کمکم کنید.
پاسخ:
پرسش:
خانمي ٢٣سابه دانشجويه سال اخر رشته مامايي هستم مدت دو سال ي ميشه با پسري رابطه دوستي دارم ،يك دوستي عميق كه روزهاي زيادي باهاش بودم.البته رابطه جنسي كامل با ايشون نداشتم و طرفم پاي قولي كه اول دوستي بهم داد هست هنوز،اون اقا هم٢٧سالشه ليسانسه عمرانشو تازگي گرفته و با دوستش يه شركت تبليغات اينترنتي راه انداخته و مشغول كاره راستش سطح مالي خانواده ما بالاتر از اوناست و ايشون هيچوقت حتي از دور خونه اي كه مادر پدرش زندگي ميكننو به من نشون نداده چون از دوستاش شنيدم روش نميشه،ولي به اكثر فاميلاو دوستاش منو نشون داده و گفته قصدمون ازدواجه،از خانواده من كسي اطلاعي از رابطم نداره،خودش بحث ازدواجو پيش كشيد ٦ماه قبل وگفت دوستي بي هدف نميخواد،ولي از طرفي ميگه بايد مادرم بازنشست شه كه خونمونو عوض كنن و من خونه اي كه پيش خريد كردمو تحويل بگيرم و ماشينمو ترجيحا عوض كنم تا بتونم بيام خواستگاري ،و با تعيين مهريه ١٤تا كه مهمترين خواستش از منه .ميگه بايد٢-٣سالي صبر كنم تا شرايطشون اكي شه و بياد خواستگاري.و ايشون با دوستش كار ميكنن تو شركتي كه برا دوستشه يعني با هم شريكن ،تقريبا سخت كار ميكنه .و من فقط اخر هفته ها يه روز ميبينمش ولي بقيه روزا خيلي كم پيش مياد تماس بگيريم يا پيام به هم بديم كه اين وضعيت منو واقعا خسته كرده،و اكثر اوقات شديدا احساس تنهايي ميكنم،سوالي كه دارم اينه.من صبر كنم تا اين اقا شرايطشو درست كنه .اين كار به صلاحم هست يا نه؟
پاسخ:
پرسش:
18سالم بود با یکی از بستگان دورمون اشنا شدم 16 سالش بود وارد رابطه شدم
بعد یک سال با اصرار من رابطه جنسیمون اغاز شد نه به طور کامل همه چی خوب بود جز پوشش این دختر من یه ادم متعصب بودم و اون فرهنگشون باز بود دعواهامون شروع شد به اصرار من پذیرفت چادر بپوشه یا مانتو بلند ولی بمن دروغ میگفت راجعبه پوششش و هیچوقت من نفهمیدم
بعد 6 سال وقتی از هم سر یه دعوا دور شده بودیم یه اس ام اس اشتباه اومد و من فهمیدم کسی تو زندگیشه پیگیری گردم و به دروغ گفتم منم باکسای مختلف بودم تو این سالها بیا همه چیو بهم بگو من میبخشمت اومدو نصفه و نیمه گفت رابطه اولش سال اول دوستیمون بود با یه پسر تو کلاس زبانش باهم بیرون هم رفتن به مدت 6 ماه باهم بودن و بعدش باهاش تموم میکنه باهاش سکس نداشته این موردو اورد باهام روبه رو کرد با پسره حرف زدم
رابطه دومش سال پنجم دوستیمون بود نفر بعدی دوست پسر سابق دختر خالش بوده به یه بهونه ای وارد میشه و سه ماه باهاش بوده اون بیشتر جنبه دردو دل و یه دوست بوده نه دوست پسر
رابطه بعدیش سال ششم دوستیمون بود با پسرخالش که سه هفته باهاش بوده درخواست ازدواج کرده ازش بهش گفته تو مثل برادرمی ولی اون خواهش کرده، بعد سه هفته وقتی اس ام اس اشتباه فرستاد به گوشیه من
خیلی مشاوره رفتیم حنی تست شخصیت دادیم از لحاظ اخلاقی باهم جور بودیم
دوسال از ماجرای فهمیدن من میگذره تو این دوسال ترکم نکرد خطایی هم نکرد انگار فهمید اشتباهشو
اما من مردد هستم همش فکرای اون ادما میاد تو ذهنم قلبا دوست دارم برگردم ادامه بدم یه وقتایی حالم خوبه باهاش و حسم خوبه اما یه وقتایی حالم بد میشه و میرم تو فکر اینکه کاش خیانت نمیکرد
از نظر خودش دوتا رابطه اخری اصلا خیانت نبوده اما رابطه اولشو میپذیره خیلی تلاش کرد درست شه اما هنوز تصمیمی نتونستم بگیرم بنطرتون چیکار باید بکنم؟ راه صحیح چیه؟
پاسخ:
سلام برادر محترم. در زندگی واقع بینی و پذیرش حقایق به ما کمک میکنه تا بتونیم تصمیمات درست و منطقی برای آینده خودمون بگیریم در شرح جریانات پیش آمده و وقایع اتفاق افتاده بین شما و این خانم به وضوح روشن هست که وقتی هنوز رابطه ای بین شما به نام نامزدی و یا ازدواج شکل نگرفته ولی ایشون در داخل رابطه های مختلف چه با وجود صمیمیت و عمق رابطه چه سطحی و گذرا قرار ميگرفتند پس بستر و زمینه گرایش و تمایل به این تعدد ارتباط در این خانم محترم با درصد بالایی در زندگی مشترک هم وجود خواهد داشت بهتره شما با واقع بینی در تصمیمگیری برای ازدواج با ایشون صرف نظر داشته باشید تا دچار این ابهامات فکری بعد از تشکیل خانواده نشوید.
پاسخ:
پاسخ:
پاسخ:
پرسش:
من مدت ٨-٩ ماه با پسري دوست بودم به قصد اشنايي كه خوب بنا به دلايلي به هم زدم. با گذشت دو ماه با تمام تلاشم ولي نتونستم كنار بيام. ايشون دوباره درخواست دادن كه با هم باشيم البته در حد دوستي عادي. نميدونم چي كار كنم از طرفي ميدونم كار خربي نيست از طرفي زماني كه با ايشون هستم خيلي ارامش دارم حتي اگر چند هفته يكبار هم رو ببينينيم يعني همين كه وجود داره باعث ميشه بتونم موقع كار تمركز داشته باشم. چون تنهايي رو ديگه نميتونم تحمل كنم. با تمام تلاشهام( ورزش و سفر و …)
دوست ندارم حس اينكه ازم سواستفاده ميشه رو داشته باشم همه ي اينهارو ميدونم ولي خب عقلم ميگه نه ولي حس و دل و افكار و روحيه ام ميگه اره.
پاسخ:
احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن احساس زیبایی است و از نیازهای بنیادین هر فردی است.اما گاهی اوقات انچه ما احساس می کنیم واقعا ان چیزی نیست که وجود دارد،در نتیجه وقتی شناختمان بیشتر میشود و پرده های ابهام کنار می رود ،احساس متفاوتی پیدا می کنیم!!! ونکته دیگر اینکه برخی.از چیزهایی که صرفا با احساسات ما درگیر هستند و در کوتاه مدت حالمان راخوب می کند و به ما ارامش می دهد ،دقیقا همان ها در بلند مدت ایجاد درد و مشکل می کنند!!!
قرار نیست شما تنها باشید ،شما انسان ارزشمندی هستید فقط کافیست کمی خودتان را باور داشته باشید .
شاد و سلامت باشید.
دختري هستم ٢٩ ساله. دوستي دارم كه دوره اشناييت را ميگذرونيم تا اگر قسمت بود ازدواج كنيم. اما دوست من در اصطلاح خيلي گرم هست. و وقتي كه ما با همهستيم ٩٠٪ زمانمان را در مورد مسايل زناشويي صحبت ميكنه. گاهي اوقات در خيابان و در ماشين هم ازم ميخاد كه نياز هاشو بر اورده كنم.
لطفا راهنماييم كنيد كه اولا ايشون مشكلي دارن؟ دوما ايا صلاح هست كه من ادامه بدم. هر دو كارشناس ارشد هستيم. ممنونم
پاسخ:
پاسخ:
این راهکارها را در همین سایت مطرح نموده بودم ممکن است تکراری باشد اما شما را در راستای خاتمه دان به این نوع روابط کمک خواهد کرد.
پرسش:
دختری 28 هستم که حدودا هفت ماه است که با پسری که 2 سال از خودم بزرگتر است آشنا شده ام و در این مدت احساس میکنم به ایشون دلبسته شدم ایشون هم همینطورند وخیلی زیاد ابراز عشق میکنن ولی مشکلی که هست اینه که اگر من از ایشون خبری نگیرم و اس ام اس یا زنگ نزنم ممکنه از صبح تا شب هم ایشون خبری نگیرن و هربار که بهشون میگم کار خیلی زیاد و مشغله هاشون رو بهانه میکنن و مدام میگن که این زن هست که باید رابطه رو حفظ کنه . میگن بعدها که با هم ازدواج کنیم و شکل کارشون تغییر نکنه و من هم بخوام کل روز بیخیالشون باشم نمیشه . و مدام تاکید میکنه که من یه آدمی میخوام که پیگیرم باشه . چندین بار تصمیم گرفتم که این رابطه رو تموم کنم ولی به ایشون علاقه دارم و با وجود اینکه خیلی برای تماس نگرفتن خودمو کنترل کردم ، در نهایت شکست خوردم و اس ام اس دادم . البته میدونم که در مورد مشغله هاشون دروغ نمیگن ولی تحمل این وضعیت رو هم ندارم .
پاسخ:
دوست عزیز،همین وضعیت را چند درجه هم بدتر ،در طولانی مدت تصور کنید ،حالا ببینید تا چه اندازه برایتان قابل پذیرش است!!!
او دوست دارد طرف مقابلش پیگیرش باشد ،شما دوست دارید طرف مقابلتان پیگیرتان باشد ،در نتیجه برای ادامه رابطه باید یکی از طرفین بر خلاف خواسته اش عمل کند ،که این در طولانی مدت فشارروانی ایجاد می کند و حتی علاقه هم برای مقابله با این فشار روانی کافی نیست.حال تصمیم با شماست.
پسری 28 ساله هستم که در شهر قزوین و در خانواده ای کارگری و نسبتا معتقد به روابط سالم بین مرد و زن بزرگ شده ام. به صورت خلاصه پسر با ادبی هستم و در زندگیم از شوخی های معمول بین جوانان و استفاده از کلمات رکیک پرهیز کرده ام به صورتی که حتی بعضی از دوستان صمیمی ام را با ضمیر شما صدا میزنم. در طول زندگیم تنها به مدت 6 ماه با یکی از دخترهای دانشگاه محل تحصیلم (دانشگاه دولتی ) دوست بوده ام. دو علت اصلی دوست نشدنم با دخترها کم رویی ام و تمایل خودم به ازدواج و تشکیل خانواده بوده است.
در حال حاضر از طریق یکی از اشنایان با یه خانم ( که دختر عمو ان اشنای ما است) در شهر تهران اشنا شده ام. خانمی از طبقه اجتماعی خودم، با تحصیلات همسان خودم (و هم رشته) و از لحاظ فیزیکی مناسب ( جفتمان قد بلند هستیم).
طی رفت و امد هایی که طی این دو ماه و نیم با هم داشته ایم (تقریبا هر هفته به مدت 4 تا 5 ساعت همدیگر را میبینیم و روزانه یک ساعت با هم تلفنی صحبت میکنیم) بنده ایشان را فرد مناسبی برای ازدواج دیده ام. ساده، کم توقع، زیبا و خوش اندام، هم طبقه اجتماعی و اقتصادی و شناخت خانواده ها از هم.
اتفاقی که طی دو هفته اخیر برای بنده افتاده و باعث شده از شما برای ادامه این رابطه راهنمایی بطلبم این است که دو هفته پیش برای اولین بار بعد از دوماه رابطه، ما دست های همدیگر را گرفتیم و هفته پیش هنگامی که من با این خانم در پارک بودم و مشغول صحبت، این خانم دست من را بوسیدند و من هم به خاطر تحریک شدنم ابتدا پیشانی و سپس گونه ایشان را بوس کردم. این هفته نیز در حین صحبت از طریق نرم افزار وایبر با همدیگر هنگامی که صحبت از نوع ارتباط جنسی بینمان در زندگی زناشویی پیش امد این خانم به صورت واضح ( البته در ابتداء با کمی شرم و حیاء) به تعریف کار هایی که در هنگام سکس با من انجام می دهد پرداخت و در همچنین از من میخواست که یک سری رفتار برای افزایش جذابیت سکس بینمون بر روی ایشان انجام بدهم (که مطرح کردن این صحبت ها برای من خیلی تعجب بر انگیز بود) و در نهایت هم به درخواست من چند عکس از خودشان با لباس های راحت برایم فرستادند.
حالا از شما میخواستم راهنمایی بگیرم که ایا این خانم دجار اختلالات جنسی و رفتاری هستند و یا اینکه به دلیل بزرگ شدن من در یک محیط کوچک و نسبتا پاستوریزه بودنم، این رفتار ها برای من عجیب است و در حقیقت این خانم دارد برای من دلبری می کند.
لازم به ذکر میدانم بگم که بنده از لحاظ جنسی بسیار طبع گرم و فعالی دارم و از لحاظ اندام و تیپ، خوشتیپ و خوش اندام هستم.
پاسخ:
شما قبل از کنار هم قرار گرفتن باید بیش از 40 مورد را به توافق برسید و بعد در کنار هم قرار بگیرید و یکسر از موارد درست همین مواردی است که دختر خانم از شما خواهش کرده است می باشد و برای اینکه بر اساس نیاز پاسخ ندهید باید شما اول خود را خوب بشناسید . از نظر جسم خودتون جسم بر اساس خانواده ؟ اجتماع ؟ محیط ؟ فرهنگ ؟ مذهب ؟ نیاز ها و…شناخت خودتون اگر صحیح و با نظر متخصص بر صحت آن باشد . به شما کمک خواهد کرد طرف مقابل خود را خوب بشناسید . مشاوره ی قبل از ازدواج در همین ابتدا قبل از اینکه دلبستگی جسمی و روانی ایجاد شود بسیار مفید و کمک خواهد کرد. خیلی مطالب است که می توان در یک پرسش و پاسخ دوجانبه به خوبی انتقال داد.
باید چشمان هردو کاملا باز باز باز باشد قبل از ازدواج تا آسیب های احتمالی به صفر برسد و اگر هم ایجاد شود بنیاد را برهم نزند و بتوان از آن گذر کرد.
پاسخ:
دخترى هستم که دو سال است عاشق يک نفر هستم که نسبت به من موقعيت خوبى نداشت ولى در حال حاضر به خاطرم خيلى تلاش کرده و الان مشکل کار براى جلو اومدن براى خواستگارى دارد,از ان طرف من هم خواستگارانى دارم که از سمت خانواده تو فشارم و رد کردن خواستگارام عقلانى نيست چون از درونم خبر ندارن,ن مى تونم به خانوادم از حسم بگم ن اين که مى تونم به کسه ديگه فکر کنم وقتى کسى به جز دوست داشتنى که من دارم حاضر بوده به خاطرم هر کارى کنه.اگه خانوادم بخوان با اون اقا پسر اشنا شن مطمئنم خوششون مياد ولى مسئله اينه که نمى تونم بگم در ارتباطيم.
پاسخ:
پاسخ:
پاسخ:
شاید توجه این آقا ( هوامو داره ) علاقه و قسمت عاطفی تصمیم گیری شما در رابطه با خودشو تقویت کرده. لذا هیچ ابزاری برای به یقین رسیدن شما جزء بیان خود ایشون به شما فعلا نیست. اگر تصمیمتون جدی هست و در انتخابتون تا حدی مطمئن هستید چه اشکالی داره شما هم پا پیش بگذارین.
پاسخ:
پرسش:
من 24 ساله و دانشجوی رشته بزشکی هستم، متاسفانه از بچگی به علت مشکلات اخلاقی بابام خانواده ی ما خیلی آسیب دیده است، دوس دارم ازدواج کنم به بسری علاقه داشتم ایشون بچه ی خوبی هستن و سه سال اختلاف سنی داریم لیسانس از یه رشته ی دیگه دارن . من وایشون از بچگی بهم علاقه داشتیم چون نجیب وباهوش و….تقریبا خیلی از معیارامو داشتن خیلی امیدوار بودم که زخمی که بدرم بهم زد ودید بدی رو که به خیلی از مردان داشتم رودرکنارایشون اصلاح کنم اما تازگیا متوجه شدم که ایشون قضیه تنوع طلبی رو حق خودشون میدونن و با افتخار ازش صحبت میکنن از اونروز من بدجور بهم ریختم ونا امید شدم جوریکه دیگه هیچ حسی بهشون ندارم حتی حس تنفردارم !!
ایشون سعی کردن جبران کنن وانکار ومعذرت و… ولی من از اینکه همچین طرز فکری همسرم داشته باشه متنفرم والان رابطه رو چند ماهه که کات کردم !
نمیتونم به ازدواج فکر کنم مشکلم اینه ومیخوام مجرد بمونم چون حس میکنم همه ی مردا اینجورین وترجیح میدم تنها باشم وذره ای حس به همچین مردایی ندارم بیش یه مشاورم رفتن ایشون گفتن مشکلی ندارم وفقط به خاطر شرایط متشنج خانواده ام اضطراب دارم
مشکلم اینه که چه جوری باید متوجه بشم بسری همچین طرز فکری نداره ؟؟؟؟؟؟؟چون نامزد سابقم نشون نمیداد وبه طور اتفاقی بحث شد
روابط دختر و پسر از نظر شرعی و روان شناختی پر از اشکال است. در اینجا با توجه به تجارب نسبتا بالا در این زمینه خدمت شما عرض ميشود که دختر پسری که با هم دوست هستند در صورت ازدواج به دلیل شروع این ازدواج با دوستی، با سوءظن و وسواس فکری نسبت به همسرشان مواجه هستند که در مردها بیشتر دید می شود. از طرفی به دلیل مخفی شدن شخصیت اصلی در پشت احساسات و بی اعتنایی به تحقیقات محلی و اکتفا به همین رابطه و از طرفی نادیده گرفتن تفاوت های شخصیتی و فرهنگی و خانوادگی و… در آیام دوستی و آشکار شدن تمام این موضوعات بعد از کاهش احساسات اولیه و فعال شدن عقل و منطق یعنی یک یا دو سال بعد از زندگی مشترک، دچار آسیب های زیادی در روابط زناشویی می شوند. از طرفی اگر این رابطه به دوستی ختم نشود یک شوک و ضربه عاطفی به دو طرف وارد شده؛ که این شوک را در سطح بالایی متوجه دختر به دلیل ویژگی های روان شناختی تجربه میکند پس کجای این رابطه پاک است؟ اما در مورد شما بهتر بود علت ازدواج طرف مقابل با فرد دیگر با توجه به رابطه چندین ساله خود را می فرمودید. گرچه در ایام دوستی هیچ ضمانتی برای ماندگاری طرف مقابل وجود ندارد. ولی مثلا اگر شما بعد مدتی زمانی که ایشان هنوز داغ رابطه با شما بود درخواست می کردید که با فراهم کردن شرایط به خواستگاری رسمی شما اقدام کند، به هیچ وجه دچار مشکل نمی شدید. ولی در آن موقعیت به دلیل نبود هیچ ضمانت قانونی، اخلاقی و شرعی اقدام به قطع و ازدواج با فردی دیگر می شود.
به هر حال برای فراموش کردن ایشان راهکارهای زیر پیشنهاد می شود:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید؛ مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان که شامل دروغ ها و عدم پایبندی و تعهد به عشق و علاقه و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود.
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.
۴ – در حال حاضر به هیچ وجه اقدام به ازدواج نکنید؛ زیرا ممکن است انگیزه انتقام جویی و یا با هدف بهتر شدن وضعیت روحیتان و نه با هدف عشق و علاقه منطقی این ازدواج صورت بگیرد پس سعی کنید حداقل دوماه با انجام این تکنیک ها افکار و تصاویر مربوط به ایشان را از ذهنتان پاک کنید به حدی که اصلا تصویر ذهنی ایشان را به خاطر نیاورید و بعد هم حتما با یک مشاوره برای کمک به یک ازدواج عاقلانه کمک بگیرید.
۵- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۷- ساعات و لحظاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود؛ مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد. بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۱۰ – شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
پسر همسایه که از لحاظ سنی دو سال کوچکتر است به من علاقه پیدا کرده است. از وی خواستم تا قبل از خدمت سربازی تماس تلفنی نداشته باشیم تا وابستگی ایجاد نشود و بعد از خدمت از طریق خانواده خود اقدام به خواستگاری کنند. اما متاسفانه چون همسایه بودیم و هر روز همدیگر را میدیدیم به ایشان به شدت وابسته شدهام. اکنون چند روزی است که خدمت سربازی رفتهاند و من از دور بودنشان اذیت میشوم. باور کنید هر لحظه آیه الکرسی می خوانم تا آرام بگیرم ولی به خدا نمیشود، حتی پیامکهایش را حذف کردم تا فکرم مشغول نشود اما نمیشود.
پاسخ:
صرف عشق و علاقه برای زندگی زناشویی کافی نیست و در اتفاق به این مهمی که دو انسان قصد پیوند با همدیگر را دارند نباید احساسی و هیجانی رفتار کرد. متأسفانه مشخص نیست علت اینکه شما قبل از اینکه ملاک های منطقی مانند تفاوت های فرهنگی، خانوادگی، شخصیتی را به صورت دقیق بررسی کنید به سرعت سرمایه گذاری روانی روی این فرد انجام داده اید به عبارت دیگر احساس و هیجانات ناشی از کمبودهای عاطفی و نیازهای درونی برآورده نشده با شتاب بیشتری نسبت به منطق و عقلتان حرکت کرده و محصول آن وابستگی شدید است. خدمت شما عرض شود که تصمیم گیری در شرایط وابستگی باعث پشیمانی و مشکلاتی در زمانی خواهد شد که شما از این احساسات داغ و آتشین و آذرخشی تهی شده و از زندگی مشترکتان حداقل یکی دوسال گذشته باشد آن وقت تفاوت های فردی، خانوادگی و فرهنگی به همراه احساس بدبینی و بد گمانی به همراه مشکلاتی که به دلیل تفاوت سنی به این مشکلات اضافه می شود گریبان گیر شما خواهد شد.
پس قدری درنگ کنید و به احساسات و عواطف خودتان اجازه ندهید آنقدر پیشرفت کند که شما را به زندگی مشترکی نزدیک کند که خیلی دوام ندارد. در حال حاضر با ترمز کشیدن به احساسات خود سعی کنید دوره ای را با قطع رابطه و منطقی فکر کردن به این موضوع سپری کنید و بعد از قطع کامل برای ازدواج به یک مشاوره پیش از ازدواج اقدام کرده و تست شخصیت بگیرید در ازدواج هایی که با احساس و هیجان و ارتباط شروع می شود خطر بسیار بالا است به ویژه شما که سنتان بیشتر از طرف مقابل است که این ریسک مضاعف خواهد شد.
باتوجه به تحقیقات و تجارب تفاوت هایی مانند شاغل بودن دختر خانم، تفاوت سنی و تحصیلی می تواند در دو بعد به زندگی زناشویی آسیب بزند.
غیر از مسأله روابط زناشویی و موضوع اینکه در تفاوت سنی در سنین بالا زن زودتر نیاز جنسی اش را از دست می دهد و به یائسگی می رسد ولی مرد ممکن است نیازهایی داشته باشد که احتمال عدم رضایت زناشویی و مشکلات بعدی وجود دارد می توان این مشکلات را در دو بعد توضیح داد که عبارتند از:
بعد اول: اگر پسر بعد از گذشت مدتی از زندگی و كاهش احساسات اولیه نظرات دیگران برایش مهم باشد و فردی به قول معروف دهن بین باشد و مثلا در مقابل حرفهایی كه خواهرها و خویشاوندان در مهمانی ها و گفتگوهای خصوصی دارند و درباره تفاوتها صحبت كنند ممكن است باعث سردی در روابط زناشویی و احساس ندامت از ازدواج شود.
بعد دوم: مشاهده شده است كه مردهایی كه تفاوت های مذكور را دارند به طور كلی یك نوع احساس حقارت نسبت به همسرشان دارند و با اندك انتقاد و یا پیشنهاد احساس می كنند كه به دلیل سن بالا یا تحصیلات این انتقادات ویا پیشنهادات را همسر من دارد كه باعث می شود مرد برای اثبات قدرت و تسلط به رفتارهایی مانند امرو نهی های بی مورد ونامناسب روی می آورد و باعث ناسازگاری های شدید خانوادگی می شود.
پرسش:
مدتی پیش با کسی که ۵سال بود برای ازدواج و روزهای خوب آشناشده بودم تمام کردم. نمیخواهم به زندگیام برگردد، لجبازی نیست فقط لایق عشق من نیست. نمی خواهم برگردد بدون وی به شرایط بهتری می رسم. فارق التحصیل معماری در مقطع ارشد هستم. در ادارهای دولتی مشغول کار و به اندازه کافی مشغله دارم. ولی از آینده بدون او می ترسم. ولی می دانم نبودنش بهتر از بودنش است. از احساسی که به من دارد رضایت قلبی ندارم. قبل از قبولیام در ارشد، هیچ علاقه ای برای ازدواج با من نداشت. اما حالا… .
پاسخ:
جای تعجب دارد که شما با هدف ازدواج، ۵ سال با فردی آشنا بوده اید در حالی که در یک وضعیت نرمال و عادی به اذعان تمام روان شناسان افرادی که به صورت رسمی عقد می کنند، مجاز نیستند بیش از یک سال دوره عقد و نامزدی داشته باشند. نکته دیگر هدف شما از این آشنایی ۵ ساله شناخت ایشان بوده در حالی که به اذعان تمام روان شناسان، رابطه مستقیم باعث شناخت بیشتر نمی شود بلکه باعث وابستگی بیشتر می شود و خاصیت وابستگی این است که تفاوت های شخصیتی، فرهنگی و خانوادگی را نادیده گرفته و بعد از مدتی زندگی و کاهش احساسات وابستگی تمام این تفاوت ها آشکار شده و دو طرف دچار ناسازگاری و اختلاف می شود. البته در کنار این ظاهر شدن تفاوت ها، بدبینی ناشی از این ۵ سال دوستی هم اضافه می شود. معمولا زوجین نسبت به تعهد و وفاداری همدیگر نسبت به قبل و بعد از ازدواج دچار تردید و شک هستند که این احساسات در قالب رفتارهای پرخاشگرانه و اضطرابی ظاهر می شود.
نکته دیگر اینکه شما باید به یک استقلال شخصیتی که درون نشأت گرفته باشد نیاز دارید و سعی کنید به تدریج وابستگی خودتان را از ایشان کم کنید و اینکه شما از آینده بدون اون واهمه و ترس دارید، نشانه وابستگی شماست. سعی کنید به نیروی درونی و خدایی خودتان فکر کنید و با توکل به خدای متعال یک برنامه ریزی هدفمند و جزیی برای خودتان ترسیم کرده و با پشت کار و اعتماد به نفس این برنامه ریزی را به پیش ببرید.
پرسش:
مدتي پیش آقایی همراه خانواده برای خواستگاری آمده بودند و من و ایشان نزديك ۲ ساعت با هم صحبت كردیم. و در این زمان هیچ موردی از تضاد و عدم تفاهم وجود نداشت. ایشان فردي مومن و مقید بودند و اعتقاد به ساده زیستی و … كه در تمام موارد با هم موافق بودیم. من هم دختری هستم كه مقید بودن فرد از ملاك های اصلی در ذهنم هست و تا حال از مواردی كه برايم پیش آمده بود چون از نظر اعتقادی با من تناسب نداشتند، صرف نظر می كردم. ولی ایشان كاملا با ملاك های من جور بودند. ولی نمی دانم چرا فردای روز خواستگاری منصرف شدند، بدون اینكه دلیلی داشته باشند. این مسئله از نظر روحی خیلی روی من اثر كرده و خیلی مشتاقم دلیلش را بفهمم. و نمی توانم به خانواده ام بگویم باید با این آقا حرف بزنم. بنظر شما چیکار کنم ؟ آنقدر هم سنم پائین نیست كه بشود گفت بچه است و احساساتی شده چند روز بعد فراموش می کند. من به ایشان بعد از اینكه با هم صحبت كردیم علاقه پیدا كردم؟ تحصیلات من فوق لیسانس هست و تحصیلات ایشان لیسانس، با خودم گفتم شاید به خاطر این مسئله است كه من حتی این فرصت رو ندارم كه به ایشان بگویم من می توانم از تحصیلاتم صرف نظر كنم. الانم در فصل امتحانات خیلی ذهنم مشغول شده و صبح با یک چرا از خواب بیدار میشوم و شب با همان چرا به خواب میروم. چرایی كه جوابی ندارد! لطفا راهنماییم كنید.
پاسخ:
بهتر بود شما قبل از اینكه كاملاَ مطمئن نشده اید كه ایشان همسر شما خواهند بود سرمایه گذاری روانی و عاطفی نمی كردید. زیرا در بعضی مواقع ممكن است همه شرایط همخوانی داشته باشد ولی به دلایل مختلف این ازدواج صورت نگیرد.
نكته دیگر اینكه شما نباید عدم ادامه مراحل بعدی خواستگاری را برداشت شخصی كنید. زیرا ممكن است تردید ها و دودلی های ایشان باعث عدم ادامه شده باشد پس باید با افكار منفی و سرزنش آمیز علیه خودتان پرهیز كنید چرا كه باعث افزایش افسردگی شما خواهد شد و موقعیت های بعدی ازدواج را از دست خواهید داد.
مطلب دیگر اینكه شما چه بخواهید و چه نخواهید، موضوع تفاوت های تحصیلی شما و ایشان ممكن است مشكلاتی را در طرف مقابل در صورت زندگی مشترك ایجاد كند معمولا مشاهده شده است مردهایی كه از نظر تحصیلات از همسرشان پایین ترند با اندك پیشنهاد و یا انتقاد همسرشان؛ احساس حقارت كرده و فكر می كنند كه به دلیل تحصیلات بالایی كه همسرشان دارند تسلط، قدرت و مدیریت مردانه شان كه جز نیازهای ذاتی هر مردی به شمار می رود در حال از دست رفتن است و برای اثبات مرد بودن و تسلط داشتن شروع به تحقیر كردن؛ مسخره كردن و امر و نهی ها و محدودیت های نامناسب می كنند كه باعث ناسازگاری های شدید خانوادگی می شود از طرفی اگر این مردان مقداری دهن بین هم باشند و اطرافیان هم اختلاف تحصیلاتی را به رخ ایشان بكشند به تدریج زده شده و از ادامه زندگی پشیمان می شوند.
پس به طور كلی از آنجا كه همه خوشبختی های آسمان و زمین در ازدواج خلاصه نشده است و عدم تمایل به ادامه خواستگاری ممكن است هزار و یك دلیل داشته باشد و از طرفی به دلیل مشكلاتی كه به دلیل تفاوت در سطح تحصیلات ممكن است در زندگی زناشویی رخ دهد شما در صورت اطمینان از عدم ادامه مراحل بعدی سعی كنید به تدریج با این مسأله كنار آمده و بعد از گذشت مدتی به موقعیت های بعدی فكر كنید ولی در موقعیت های بعدی تا زمانی كه سر سفره عقد حضور نیافتید سرمایه گذاری عاطفی و روانی نداشته باشید و با خویشتن داری و خودكنترلی منتظر شوید.
پرسش:
دختر یکی از آشناهای ما ۴ سال هست که با پسری دوست هستند. خانواده های هر دو طرف هم باخبر هستند دختر دکتر بوده و پسر دیپلمه. وضع مالی دختر خانم از اقا بالاتر هست ولی خودشان معتقد هستند که می توانند با هم زندگی کنند و این مسائل مهم نیست چون عاشق همدیگرند ولی خانواده هایشان مخالف اند پیشنهاد شما در این مورد چیست؟
پاسخ:
ضمن تقدیر از حس تعهد و مسولیت پذیری شما لازم است به عرض برسانيم که در قدم اول لازم است ایشان را به پیگیری چنین موضوعی بواسطه مراجعه به روانشناس بالینی یا مشاور خانواده( به صورت حضوری یا تلفنی) ترغیب نمایید، زیرا مادامی که طرفین دغدغه مدیریت چنین مسئله را به صورت مستقیم نداشته باشند، زحمات دیگران ممکن است چندان مثمر ثمر واقع نگردد.
اما در پاسخ به سوال حضرتعالی باید گفت رمز موفقیت یک ازدواج، رعایت اصل همتایی در انتخاب همسر است. مضافا اینکه هماهنگی و موافقت خانواده ها نیز عنصر بی بدلیلی در استحکام پیوند زناشویی است. لذا با توجه به عدم همراهی خانواده ها با چنین پیوندی و همچنین عدم رعایت اصل همتایی در سطح اقتصادی و میزان تحصیلات، اقدام نسبت به چنین ازدواجی می بایست با رعایت احتیاط کامل صورت بگیرد، احتیاطی که مبتنی بر تحقیق و مشورت و به دور از عواطف و هیجانات شکل گرفته باشد.
اتفاقا به نظر می رسد اینکه طرفین مدعی عشق نسبت به یکدیگر هستند می تواند نقطه آسیب این پیوند تلقی گردد، چرا که همانطور که گفته شد ازدواج مبتنی بر هیجانات و عواطف آسیب پذیرترین ازدواجها هستند و می دانیم عشق نیز یکی از مصادیق بارز عواطف است. ازدواجی موفق است که بر پایه شناخت و اگاهی صورت بگیرد نه عشقی که بسیاری از روانشناسان ان را مردود می دانند چرا که به تعبیر حضرت علی علیه السلام :«حب الشی یعمی و یصم؛ محبت به امری باعث کر و کور شدن می گردد»
در این زمینه ” پرفسور آرون تی بک” روانپزشک معروف کتابی دارند تحت عنوان “عشق هرگز کافی نیست” که مطالعه این کتاب توصیه می شود.
دیگر نکته اینکه تجارب نشان می دهد که برخی از اقایان بعد از ازدواج به علت دوستی قبل از ازدواج با همسرشان نسبت به او دچار سوءظن و بدبینی می شوند.
در پایان یادآوری می شود که اختلاف در سطح تحصیل و اقتصاد لزوما به شکست ازدواج منتهی نمی شود و بوده اند افرادی که علی الرغم اینکه از این جهات با یکدیگر همتایی نداشته اند اما زندگی مشترک موفقی را تجربه کرده اند، اما باید به خاطر داشته باشیم در اینگونه موارد انتخاب بر مبنای احساسات و عواطف شکل نگرفته است، بلکه کفویت و همتایی در اصولی مانند طرز تفکر، ارزشها، اهداف، صفات شخصیتی و فرهنگی و.. باعٍث چنین موفقیتی بوده است. پس عاقلانه انتخاب کنیم تا عاشقانه زندگی کنیم.
من دختر 24 سالهام. دو سال پیش تو دانشگاه با پسری آشنا شدم که یک سال از من کوچیکتره. هردو فوق لیسانس هستیم. من کارمندام و شغل خوبی دارم ولی ایشون تازه درسشونو تموم کردند و سربازی نرفتند. شدیداً به هم علاقه مند هستیم بطوری که طی این دوسال بارها خواستیم از هم جدا شیم (البته پیشنهاد از جانب من بوده) ولی نتونستیم.
خانواده ایشون در جریان هستند و موافق ولی خانواده من در جریان نیستند. البته مادرم تا حدی میدونن ولی بدلیل اینکه موقعیت من بهتر از ایشونه و اینکه خاستگارای با موقعیت خوب دارم و تکلیف کار و سربازی ایشون مشخص نیست و پشتوانه مالی خوب ندارن و همچنین بدلیل دوری راه مخالفند. وضعیت مالی خانواده من خوب ولی خانواده ایشون متوسطه. من با همه این مشکلات کنار اومدم. فقط یه مشکل داریم. اونم انتخاب محل زندگیمونه.
من آدم فوق العاده احساساتی هستم و میدونم دور از خانواده و مخصوصا مادرم نمیتونم. ایشون هم بخاطره آینده شغلی و پیشرفت و حمایت پدرشون نمیتونن بیان شهر من. بارها منو راضی کردند. مسافت سه ساعته بین شهرامون هست ولی هرچی فکر کردم دیدم نمیتونم طاقت بیارم چون دوران تحصیلم که دور از خانواده بود برام خیلی سخت گذشت. از طرفی نمیتونم به این رابطه پایان بدم چون اصلا نمیتونم فراموششون کنم و به کسی که قراره در آینده باهاش ازدواج کنم خیانت کنم.
پاسخ:اینکه شما میگی نمیتونم طاقت بیارم شاید بخاطر اینه که زندگی بعد ازدواج رو با دوران تحصیلت مقایسه میکنی که بخاطر دوری از خانواده خیلی بهت سخت گذشت اما باید عرض کنم این مقایسه درست نیست چون رفتن به شهر همسر بعد ازدواج با تحصیل در شهر دیگه بسیار متفاوته چون اولا: با ازدواج، تکیه گاه دختر از خانواده به همسرش منتقل میشه یعنی قبل ازدواج دختر اتکاش به پدر مادرشه اما بعد ازدواج همسرش رو حامی و پشتیبان در ناراحتیها و مشکلات میبینه و در نتیجه ارامشش تا حد زیادی به بودن در کنار همسره نه پدر و مادر، ثانیا: وقتی در شهر دیگه بودی دلبستگیت به پدر مادرت بود که در شهر دیگه بودند و در اون شهر دلبستگی نداشتی اما وقتی ازدواج میکنی در شهری که هستی دلبستگی داری که علاقه به همسره پس جایی که عشقت اونجا است بهت خوش میگذره ثالثا: در شهر غریب منزلگاهی نداشتی که بهت تعلق داشته باشه اما در شهر همسر، منزلی داری که به خودت تعلق داره و درش احساس ارامش میکنی رابعا: بخاطر وجود خانواده همسر که باهات انس میگیرند و بهت محبت میکنند احساس تنهایی نمیکنی بر خلاف اون شهر که فامیلی نداشتی خامسا: بعد ازدواج مثل ایام تحصیل به کار سختی مثل درس خوندن و امتحان دادن مشغول نیستی که سختی موندن در شهر محل تحصیل رو مضاعف کنه
پس بعد ازدواج بخاطر تکیه به همسر، و دلبستگی به او، و انس و محبت خانوادهاش، و داشتن منزل و محل ارامش، و نداشتن مشغولیت سختی مثل درس خوندن، زمینه احساس ارامش در شهر همسر برات فراهمه مواردی که هیچ کدومش در زمان تحصیلت در شهر دیگه نبود پس مقایسه شهر تحصیل با شهر همسر کاملا نادرسته
البته شکی نیست که در کنار پدر و مادر نبودن دلتنگت میکنه اما هیچوقت اونقدر نیست که زندگی رو برات طاقت فرسا کنه چون بر خلاف ایام تحصیل که درگیر درس بودی میتونی با هماهنگی همسر هر وقت بخوای و تا هر زمان که بخوای به شهر پدر مادرت بری و پیش اونا بمونی تا دلتنگیت برطرف بشه مگر اینکه این قدر ادم حساسی باشی که چند روز ندیدن پدر و مادر برات غیر قابل تحمل باشه که با توجه به اینکه چند سال بخاطر تحصیل از اونا دور بودی بعید به نظر میرسه که این طور باشی
ولی بازم محض اطمینان عرض میکنم اگر بازم میترسی که نتونی تحمل کنی با خودت فکر کن و ریشه سختی ایام تحصیل رو مشخص کن که ایا سختی ایام تحصیل بخاطر دلبستگی تو به پدر مادرت بوده یا اینکه سخت بودن اونجا بخاطر مواردی که عرض کردم مثل شرایط سخت محل تحصیل و نداشتن انس و الفت و دلبستگی عاطفی بوده که اگر اولی بوده باشه یعنی دلتنگی عامل سختی بوده و فکر میکنی با نقاط مثبت شهر همسر هم قابل جبران نیست در این صورت بهش جواب رد بده اما اگر علت اصلی سختی دوری از پدر مادر نبوده بلکه شرایط سخت اون محل موجب سختی شده در این صورت بهش جواب مثبت بده چون شرایط خوب شهر همسر زندگی رو برات لذت بخش و حتی سختی دلتنگی نبود پدر و مادر رو هم کم میکنه
پرسش:
سلام. من با ٢٤ سال سنّ، خیلی خجالتی هستم. چند سالی است که عاشق دختر عموی خود شدهام؛ اما نتوانستهام احساسم را برای او بازگو كنم؛ اصلا نمیدانم چگونه به او بگویم دوستت دارم. آیا او هم من را دوست دارد؟ از طرفی با عمویم صمیمی هستم و میترسم بعد از خواستگاری، او نیز با من بد شود!
پـاسـخ:
عرض سلام و احترام. دوست گرامی؛ در مطلبی که شما بیان داشتید، نکتهای که دارای اهمیت است این میباشد که ببینیم ریشهی اصلی ترس و خجالت شما از چه چیزی ناشی میشود؟ آیا این خجالت ریشهای عقلائی دارد؟ که در این صورت میبایست عوامل مشکل ساز را برطرف کرد و یا صرفا یک خجالت بیپشتوانه محسوب میشود که اصلا نباید به آن توجّه داشت! اما علّت آن هرچه که باشد، در حال حاضر و در مقابل آنچه شما بیان کردید، بنده فقط یک سوال را مطرح میکنم و آن اینکه: «اگر در چند روز آینده، فرد دیگری به خواستگاری دختر عمویتان بیآید و او هم به آن پسر، جواب مثبت بدهد شما چه حسّی پیدا خواهید کرد؟!»؛ حتما خودتان را سرزنش کرده و خواهید گفت: «ایکاش حداقل قدمی برای رسیدن به او برداشته بودم!»؛ پس پیشنهاد میدهم قبل از این که خیلی دیر شود و چارهای جز حسرت برایتان باقی نماند، برای رسیدن به ایشان، قدمی بردارید تا اسباب اتمام حجت برای خود و او را فراهم کرده باشید.
چیزی که یقینی است این میباشد که اقدام و ابراز علاقهی شما از طُرُق مستقیم یا غیر مستقیم، بهتر است از اینکه دست بر روی دست گذاشته و به فکر و خیال بپردازید!
شما میتوانید از واسطهای خیرخواه درخواست کنید که ابتدا به صورت غیرمستقیم و سپس در صورت مهیّا بودن شرایط، به صورت مستقیم، به گوش آنها برساند که شما و خانوادهتان، علاقهمند هستید که جلسهای رسمی برای خواستگاری تشکیل شود.
خجالت را کنار گذاشته و اندکی احتمال دهید که برخلاف آنچه در ذهن دارید، شاید دختر عمویتان نیز به شما علاقهمند بوده و اتّفاقا از بیتفاوتی و اقدام نکردن شما ناراحت باشد؛ پس سریع و حساب شده اقدام کرده و در این مسیر، در کنار سعی و تلاش و مهیّا کردن حداقلهایی که برای ازدواج، شرط میباشد، به خداوند متعال نیز توکّل نمائید که با این کار یقینا بر دشواریهای پیش رو پیروز خواهید شد؛
پرسش:
بنده با خانومی آشنا شدم که قصد داشتم ازدواج کنم ولی بنده مذهبی نبودم نماز نمی خواندم . سیگاری بودم و… الان سیگاری نیستم حدود نه ماه هست نماز می خونم کلی تغییر کردم ولی رابطه ما بهم خورد چون احتمال می دادن من برمی گیردم به قبلم الان شش ماه می گذرد و هنوز عاشقانه دوسشان دارم.
.
پاسخ:
این مسئله به این برمیگردد که بتوانید اعتماد ایشان را به خود جلب کنید و ایشان به این نتیجه برسد که واقعا شما تغییر پیدا کردید و احتمال برگشت پذیری شما به گذشته بسیار کم باشد. به همین منظور توصیه میکنم همچنان پافشاری کنید. امّا ازجمله راههایی که میتواند به شما کمک کند و به احتمال فراوان نظر دخترخانم تغییر کند، نظر مشاور در این رابطه است؛ طرف مقابل شما برای تصمیم به ازدواج با شما، نیازمند اطمینان بالا و ریسک کم دارد به همین منظور (بر فرض تناسب میان شما و ایشان) اگر فردی مانند مشاور بتواند این اطمینان را برای ایشان تاحدودی تضمین بدهد، در آن صورت به احتمال زیاد طرق مقابلتان بتواند برای ازدواج با شما متقاعد شود.
بنابراین بهتر است او را متقاعد کنید که باهمدیگر نزد یک مشاور بروید(سعی کنید نزد یک مشاور خانوادهای بروید که مذهبی باشد؛ زیرا تاثیرگذاری او در این رابطه میتواند بیشتر باشد) و با تشخیص و راهنماییهای چنین مشاوری برای آینده خود تصمیم گیری کنید حتی این مسئله را متذکر شوید که اگر تشخیص مشاور این بود که این ازدواج اصلاً مناسب شما نیست، دیگر برای ازدواج باشما پافشاری نداشته باشید.
پرسش:
پنج سال پیش با اقایی که دقیقا مطابق توقعات من بود اشنا شدم.از لحاظ مسائل خانوادگی فرهنگی مثل هم بودبم.هیچ مشکلی نداشتیم.من شاغل بودم و ایشون هم حق التدریس. قرار شد کمی به هم وفت بدیم تا شرایط شغلی و مالی مساعد بشه. متاسفانه اوضاع شغلی من و ایشون مطابق انتظار پیش نرفت. سه سال طول کشیدو ما بهم علاقه داشتیم . و هیچ مشکلی نداشتیم تا ابنکه من کارمو از دست دادم.اوضاع اقتصادی خانواده هامومون بهم خورد .احساس میکردم علاقه شون به من کم شده. بی پولی و ناامیدی و… در استانه سی سالگی بود ولی شغل ثابتی نداشت. فوق لیسانس بیکار. منم که بیکار بودم و شرایط مالی خانوادم هم کلا بهم ریخته بود. میتونم بگم یه ورشکستگی جزیی پیش اومده بود.به هر بهانه دعوامون میشد. من زجر میکشیدم ازینکه حس میکردم بخاطر مشکلات مالی دیگه دوسم نداره. خیلی اذیتم کرد. به هر طریقی میخواس خودشو ازین رابطه بکشه کنار. کار به جایی رسید که فکر میکردم سردی و بی میلیش به من بخاطر اینه که دختر دبگه ای تو زتدگیشه. یکسال خیلی سختو گذروندم. میگفت خانوادم میگن دختر باید شاغل باشه. من و تو بیکاریم و …. یکسال تحقیرم کرد سرزنشم کرد.خیلی دوسش داشتم.حیلی بهش اعتماد داشتم.ضربه بدی خوردم.اون داشت دیوونه میشد منم دیوونه مبکرد.همش بخاطر بی پولی و بیکاری بود.همه خانوادم فهمیده بودن و نفرینش میکردن که منو بخاطر پول میخواسته. … الان هشت ماهه میرم سرکار.ماشین خریدم و مشکلات مالی هردومون حل سده.تو این یکسال دعوا کردیم جنگیدبم بهم بی احترامی کردیم ولی قطع ارتباط کامل نکردیم. از چند وقت پیش تا حالا بهم همش ابراز علاقه میکنه.میگه دست خودش نبودو هیچ امیدی نداشت.گاهی بی مقدمه اس میده که خیلی اذیتت کردم منو ببخش! برای داشتنم تلاش میکنه.همش میگه میترسم از دستم بری و ازم انتقام بگیری.میگه اگه من نباشم خیلی تنهاست و حالا که همه چیز درست شده من ببخشم و دوباره بهش فرصت بدم! نمیدونم. میترسم. من هیچ مشکلی باهاش نداشتم.جز اینکه وقتی شغلمو از دست دادم اونم فرار کرد بهم وقت نداد.میتونم بگم خودشو نجات داد. اما حالا همش میگه اشتباه کردم و…. ازطرفی من دوسش دارم.تو تمام مدتی که اذیتم میکرد هر،روز یه جور بهم فشار روحی میاورد ولی نتونستم فراموشش کنم.رابطه ما بر پایه عقل و منطق بود.پاک بود.هر دو ادمای موجهی هستیم.و جز این تجربه تلخ هیچ اختلاف نظر و مشکلی نداریم.نمیدونم قبولش کنم یا نه. خانوادم هم ازش دلخورن.میترسم بازم تنهام بذاره.میترسم نتونم بهس تکیه کنم…
پاسخ:
مشکل شما در برقرار کردن ارتباط قبل از عقد و ازدواج
اگر بخواهیم ریشه مشکلات شما را بررسی کنیم (دلیل این همه اذیت شدنها و تحقیر شدن ها و ..)منشا همه آنهابر می گردد به یک گناه که متاسفانه افراد زیادی دچار آن می شوند و سالهای زیبای جوانی خود و شور و نشاط آن را از دست می دهند و آن ایجاد ارتباط با نامحرم است داشتن رابطه رابطه با نامحرم حتی با نیت ازدواج، علاوه بر آنکه شرعا حرام است دارای آسیب های فراوانی است از جمله همانطور که خودتان هم اشاره کردید ایجاد وابستگی، که این وابستگی باعث عدم شناخت درست طرف و ندیدن عیوب او می شود.
برای داشتن ازدواج خوب و موفق و بدور از این همه دردسر و اضطراب آشنایی چند جلسه ای در مراسم خواستگاری و انجام تحقیقات لازم کفایت می کند، بنابراین در حال حاضر بهترین کاری که شما می توانید بکنید این است که بدور از احساسات و باعقلانیت کامل ببینید که آیا ایشان مناسب شما هستند ؟آیا از تناسبهای لازم ازدواج یعنی تناسبهای فکری اخلاقی رفتاری و اعتقادی برخورد دار هستید؟خلاصه با توجه به روابط چند ساله ای که با ایشان داشتید و تحقیق از دوستان و آشنایانش به یک شناخت کامل از ایشان برسید، همین اختلافی که شما از آن بعنوان یک تجربه تلخ یاد کردید، می تواند سرنخ های خوبی را به شما در مورد این آقا بدهد، یعنی سرنخ هایی از روحیات و حالات او و اینکه آیا اصلا ایشان شما را بخاطر خودتان انتخاب کرده اند یا بخاطر شغلتان؟شما با ایشان اتمام حجت کنید که لزومی ندارد که زن ها در بیرون از منزل هم شغلی داشته باشند زیرا در دین ما نفقه بر عهده مرد است و علاوه بر آن برای زن ها مشکلاتی از جمله بارداری و …پیش می آید که نباید کار کنند و کلا کار کردن در بیرون از خانه برای زن ها یک مزیت محسوب نمی شود، با این حساب شما خود بسنجید که آیا او بدرد شما می خورد؟ آیا حاضر هستید با چنین فردی یک عمر زندگی کنید؟ و سپس تصمیم بگیرید.
اگر قصد ازدواج داشتید هر چه سریعتر ارتباط خود را قطع کنید و به ایشان یک مهلت یک ماهه بدهید تا از طریق خانواده برای خواستگاری اقدام کنند(البته در صورت نیاز می توانید تا سه ماه تمدید کنید)
در اخر با توکل وتوسل به خداوند متعال و اهل بیت عصمت وطهارت همیشه در زندگی پیروزو سربلند باشید.
پرسش:
من حدود ۳ ماه وارد یه رابطه شدم که کاملا ناخواسته بود و به مرور زمان علاقه ایجاد شد، ولی متاسفانه طرف من قبل از من تو یه رابطه دیگه بود و الان هم اون رابطه ادامه داره، چند بار خواستم که رابطه ام را تمام کنم ولی هربار ازم خواهش کرد که کمی بهش وقت بدم، بار آخر گفت تا آخر دی ماه حتما تکلیف خودم مشخص میکنم، من نمی دونم چیکار کنم صبر کنم یا رابطه ام رو تموم کنم. البته این رو هم بگم که خانواده پسر با ازدواج اون با خانمی که باهاش دوست کاملا مخالف هستن و این آقا میگه نمی تونم یهو ولش کنم به احتمال زیاد برای علاقه خودش این حرف رو میزنه، ولی اون خانم بهش گفته اگه تا دی ماه اقدامی برای ازدواج نکنی من ترکت میکنم.
پاسخ:
یکی از نشانه های طفره رفتن برای ازدواج بهانه تراشی های واهی و متفاوت هست.
در مورد شما نیز این قصه صادق است.
شما به محض متوجه شدن از آن رابطه اصلا دقیقه ای را نباید ادامه میدادید.
و از همان لحظه ای که وارد یک دوستی ناخواسته شده اید در اصل وارد سراشیبی سقوط شده اید.
علاقه های اینگونه باعث شده تا نتوانید درست فکر کنید درحالی که الان شما فقط یک وسیله تلقی میشوید چون اگر جز این بود :
اولا یک روز هم شخص دیگری در زندگی طرف مقابلتان مشاهده نمیشد.
دوما به خواسته و وجود شما توجه میشد.
سوما برای خواستگاری اقدام جدی صورت میگرفت.
درست است تحت فشار عاطفی قرار دارید ولی الان سختی و فشار کمتری را متحمل خواهید شد تا مدت دیگری بگذرد.
و ممکن است این طفره رفتن ها به نیت وابسته کردن شما انجام شده تا شما را در مقابل شرائط تسلیم کرده و بعدا خواستهها و شرط ها را بیان کند.
لذا با توجه به مطالب فوق بلافاصله با گذاشتن شرط حضور برای خواستگاری ،ارتباطتان را کاملا قطع نمائید.
پرسش:
من دختر 19 ساله ای هستم که 2ساله به پسری دوستم و خیلی بهم علاقه داریم و تا حالا تصمیم قطعی برای ازدواج داشتیم ولی تازه به من گفته که تا بحال به من و خانوادش دروغ میگفته که دانشگاه میرفته و الان میخاد جبران کنه من هنوزم دوسش دارم و نمیدونم که ازدواج با همچین آدمی درسته یا نه؟
پاسخ:
همون طوری که عشق برای ازدواج کافی نیست همون طورم یه دروغ سبب به هم زدن ازدواج نیست مگر اینکه سبب سلب اعتماد کلی از طرف مقابل بشه به طوری که نشه به حرفاش اعتماد کرد پس اگه اعتماد شما ازش سلب شده باید اعتماد سازی کنه و صداقتش رو به شما اثبات کنه یعنی یه طوری برخورد کنه که به دلتون بشینه که راست می گه مثلا یقین کنید اطلاعاتی که در مورد خودش و خانواده اش داده درسته، همچنین وضعیت تحصیل دانشگاهش رو قدم به قدم به شما اطلاع بده ، یا اینکه با مشخص کردن زمان خواستگاری و ازدواج صداقتش رو در قصد ازدواج اثبات کنه
در طول زمان اگه شما عملا صداقت ازش دیدی می تونی بهش اعتماد کنی و اجازه بدی که برای ازدواج جلو بیاد اما اگر نتونستی بهش اعتماد کنی و احتمال دادی اینکه می گه قصد ازدواج داره دروغ باشه یا اینکه ممکنه بعد ازدواج در طول زندگی با عدم صداقتش کلاههای بزرگی سرت بذاره ردش کن.
پرسش:
من دانشجو هستم .5 ساله در دانشگاه با آقایی آشنا شدم .رابطه ی دوستانه ای داریم.یعنی ما کلا تو کلاس 9 نفریم که همه با هم صمیمی هستیم و این به خاطر سفرهای دانشجویی زیادیه که با هم رفتیم.
حالا این آقا اخیرا هر شب به من پیام میدن و اگر جواب بدن تا خود صبح ادامه پیدا میکنه.تو پیاماشون حرفی در مورد اینکه به من علاقه دارن نمیزنن .فقط حرفای معمولی .اما خوب اخیرا متوجه شدم که خیلی به من توجه دارن و حتی تعصب.
خودش همیشه میگه اهل دوست دختر و ازدواج نیست.
حالا میخوام بدونم من این وسط چکاره ام.؟؟؟دنبال منه که خلا های عاطفیش رو پر کنه؟؟؟؟درسته که من ادامه بدم به این پیامک بازیها یا نه!!
در ضمن ما اصلا آدم های مناسبی برای هم نیستیم.اما واقعا آدم محترمیه و به خاطر همین نمیتونم جوابش و ندم.
پاسخ:
کشف اینکه ایشان چه هستد و چه می خواهند ، وظیفه شما نیست . زیرا درخواستی مطرح نشده است . پس مهم ترین چیز این است شما چه می خواهید؟؟ واقعا پیامک بازی تا صبح قابل توجیه است ؟ هر کس که باشد نامحرمی که تا صبح به دلایل غیر ضروری با شما پیامک بازی می کند و هیچ نمی گوید قابل پذیرش نیست . بهتر است این شرایط را تمام کنید .
پرسش:
سلام من 20 سالمه به تازگی با دختر 19 ساله ای آشنا شدم که از نظر خانوادگی و اقتصادی هم سطح هستیم از نظر عقاید هم تفاهم داریم ولی از نظر عقاید ایشون یکم ضعیفترند نسبت به من ، من خیلی بیشتر از ایشون مذهبی ترم و مشکل دیگه اینکه ایشون منطقی نیستند ، احساسی هستند و من خیلی منطقی هستم ….خیلی تفاوت فاحش داریم میخواستم اول ببینم سنمون مشکلی نداره ؟ و اینکه الان واقعا تو رابطمون دو دل شدم ، که چیکار کنم ، میتونیم ازدواج موفقی داشته باشیم یا نه ، با این اوصاف ؟
پاسخ:
معمولا اختلاف سنی یکسال مشکل ساز نیست، اما درباره اینکه ایشان شخصیت احساسی دارند و شما منطقی هستید باید عرض کنم که تشخیص اینکه این اختلاف شخصیتی باعث بروز مشکل در زندگی زناشویی میشود یا نه در این است که تشخیص بدهید که آیا این اختلاف شخصیتی باعث اختلاف زیاد در درک و فهم متقابل، افکار، رفتار، سلایق، علایق، خواستها و تمایلات میانتان شده است یانه؟ اگر اختلافات مذکور به قدری نبود که نتوانید همدیگر را درک کنید، در آن صورت اختلاف شخصیتی مشکل ساز نیست.
درباره اینکه شما نسبت به ایشان مذهبی تر هستید باید عرض کنم که این اختلاف کم باشد، معمولا مشکل ساز نیست. امّا اینکه در حال حاضر دو دل هستید برای تصمیم به ازدواج چه بسا به خاطر اختلافاتی است که ذکر کردید که به نظرم اگر با توضیحاتی که داده شد همچنان دو دل هستید ونمیتوانید تصمیم قاطع بگیرید بهتر است به صورت حضوری به یک مشاور حاذق در زمینه ازدواج مراجعه کنید تا بتوانید با آگاهی و اعتماد بیشتر برای ازدواج تصمیم بگیرید.
در مورد ازدواج در سن 20 سالگی باید عرض کنم اگر متوجه شرایط زندگی زناشویی هستید و از روی علم و آگاهی برای ازدواج تصمیم گیری کردهاید مشکلی ندارد ولی اگر از روی جوزدگی یا احساسات آنی برای ازدواج تصمیم گرفتهاید که مسلما در آینده در صورتی که نتوانید شرایط جدید خود را مدیریت کنید میتواند برای شما مشکل ساز شود.
پرسش:
دختری 26 ساله هستم سه ساله با کسی که قبلا تو دانشگاه همکلاس بودیم دوستم.مشکلی که داریم اینه که چون من فقط ۳ ماه از ایشون بزرگترم همینو بهانه کرده میگه نمیخاد با همسن ازدواج کنه و ازمن میخاد که باهم باشیم تا هر وقت که هر کدوم ازدواج کنیم و بریم دنبال زندگی خودمون!!.بارها من عقب نشینی کردم اما بعد از یک ماه برمیگرده ومیخاد که اشتی کنیم اما همچنان سر حرفش هست.جالبه که از نظر اون یه مرد میتونه با دختری که ۱۰ یا۱۲ سال ازش کوچکتره ازدواج کنه و هیچ مشکلیم پیش نمیاد اما با همسن هرگز!اصلا حتی حاضر نیست درباره ازدواج صحبت کنیم.من نمیدونم دیگه چطوری متقاعدش کنم
پاسخ:
ازدواج مردان با زنان یک تا سه سال بزرگتر از خود ، در آمارها ثبات بیشتری داشته است. علتش میتونه تجربه اجتماعی و سازگاری زن و اعتماد بیشتر مرد باشه. البته چند شرط لازمه :
۱- مرد سنش کم نباشه، مردان حول و حوش ۲۷-۲۸ سالگی تغییرات کلی میکنند و ممکنه اگر متاهل باشند درباره کل ازدواجشون به شک بیفتند بنابراین ترجیحمان اینه سن مرد کم نباشه
۲-هردوی زن و مرد باید سازگاری بلد باشند نه پیشروی و تهاجم عاطفی، در این صورت از پس مشکلات بر می ایند
۳- دوستیهای دوران دانشجویی در سنی از مرد معمولا محقق میشود که او یک دوست میخواهد نه یک آینده
دوست شما، هنوز فردیتش شکل نگرفته و تحت تاثیر حرفهای والدین است بدون اینکه صحت و سقم آنها را دریافته باشه، کار خوب اینه خیلی محکم بگذاریش کنار و هیچ راه برگشتی براش نگذاری تا بتونه در فقدان تو ، بالغ تر بیندیشه و رفتار کنه.
پرسش:
من دختری ۱۹ ساله ام که ۹ماهه با پسری که دو ماه ازم بزرگتره دوستم. قصد ما از همون اول ازدواج بوده ولی به من گفته که تا چند سال (۷،۸سال دیگه) شرایط ازدواج نداره بخاطر تحصیلو کار و سربازی و اینکه میگه تا به یه وضع مالی خوبی نرسه جلو نمیاد البته خانواده ی اون و مادر من در جریانند و از نظر مذهبیم هردو معتقدیم. میترسم بعد ۷ ۸سال رابطمون سرد بشه( البته الان هر دو واقعا همدیگرو خیلی دوست داریم) یا اینکه شرایطی برا من پیش بیاد که چند سال دیگه خانوادم اصرار کنن که ازدواج کنم از یه طرفم نمیتونم ازش بگذرم
به نظر شما این رابطه درسته؟
پاسخ:
اینکه ایشان بخواهند زمانی جلو بیایند که همه شرایط ایده آل شده باشد و هفت و هشت سال آن هم بدون هیچ مراسمی خیر حداقل تا یکی دو سال آینده باید با خانواده پا پیش بگذارند و حداقل نامزدی صورت بگیریدو…. . بهتر است در مورد این مسئله از همین ابتدا سنگ های خود را با ایشان وا بکنید که نه شما پشیمان شوید و ایشان طلب کار.
پرسش:
با سلام من مرد29ساله هستم از تهران مدرک تحصیلی لیسانس هشت ماه پیش با دختری آشنا شدم که به من ابراز علاقه زیادی میکرد بعد از مدتی دوستی ایشون مسئله ازدواج رو مطرح کرد و گفت نمیخواد رابطه بی هدف داشته باشه. و گفت حتی حاضره ده سال صبر کنه تا من به وضعیت مطلوب خواستگاری برسم بعد از مدتی من قبول کردم که با هم ازدواج کنیم البته بعد از دوسال تا کار کنیم و از لحاظ مالی قوی تر بشیم و ایشون و قبول کرد سوال من این هست ایشون همیشه یه بهانه ای پیدا میکنه و با من قهر میکنه و منو نرک میکنه و من همیشه پا پیش میگذارم و منت کشی میکنم و ایشون رو بر میگردونم این دفعه هم ایشون منو ترک کرده و الان دو ماهه رفته و بهانشم اینه که من دروغ میگم و ایشون رو برای ازدواج نمیخوام ولی خودشم میدونه که اینطور نیست ایشون میخواد با فشار آوردن به من زودتر از موقع قرارمون ازدواج کنیم زیرا هر وقت با من قهر کرده به خواستش رسیده من به توصیه مشاوران دیگه به سراغ ایشون نرفتم. و مشاوران به من گفتن ایشون خودش برمیگرده ولی تا الان بر نگشته البته ایشون منو توی تلگرام بلاک کرده بود که الان این بلاک باز شده ولی خبری از ایشون نیست. من در حال حاضر بسیار افسرده و ناراحتم زیرا ایشون رو بسیار دوست دارم و ایشون هم به من ابزار علاقه زیادی میکردن خواستم بپرسم آیا امکان برگشت ایشون بعد از دوماه وجود داره و من امیدوار باشم؟
پاسخ:
سلام دوست عزیز. من علت اصلی قهر ایشون مخصوصا در مورد آخر و استرس و نگرانی طبیعی ایشون نسبت به تنها ماندن و اینکه شما سر قولتون نمونید و منصرف بشید میدونم
بنظرم باید به ایشون حق بدید که این نگرانی رو داشته باشند. برای رفع این نگرانی باید زمینه های جدی شدن رابطه رو فراهم کنید. از طرفی ایشون خواستگارها و یا حتی پیشنهاداتی دریافت میکنه که اون رو در مضیقه و در دو یا سه راهی میگذاره.
پرسش:
خانمی هستم 23 ساله مجرد-2 ساله با کسی دوست هستم که هر 2 قصد ازدواج داریم-من یه اخلاقی دارم که دوست دارم طرفم بهم توجه کنه.خوب اون هم تا حدودی این کارو انجام میده.اما بعضی وقتا کارهایی انجام میده که منو یادش میره.مثلا اگه مهمون داشته باشن یا … من از این کارش خوشم نمیاد.چکار کنم.مشکل از کیه؟
پاسخ:
سلام این نیاز شما به توجه یک امر عادی تلقی میشه و حق شماست که بهتون توجه بشه. منتها توجه بی قید و شرط و در هر شرایط در قبل از ازدواج کمی محدودتر هست. مثلا وقتی مهمان دارند نمیتونند مهمان رو رها کنند و به شما برسند. هم اخلاقی نیست و هم درست نیست زیاد دست به گوشی باشند. یا در زمان هایی که سر کار هستند یا فرضاً ایشون اگر زود به خواب میروند شبها و شما خوابتون نبرده. به نظرم روی این موضوع پافشاری نکنید و شرایط ایشون رو بخوبی سعی کنید درک کنید و رفتار منطقی داشته باشید تا رابطه شما حفظ شود.
منبع