مخالفت پدر و مادر با ازدواج

  • خانوادم شدیداً با ازدواج من مخالف هستند
    • پرسش:
      یه پسر هستم 28 ساله و در محل کارم یه نفر رو دوست دارم و در مورد علاقمم بهش گفتم و گفته که با خانواده بیام برای خواستگاری منتها خانواده من مخالفت شدید دارن سر این موضوع که از قومیتی دیگه نباید باشه  ولی من انتخاب زندگیم رو انجام دادم واقعا نمیدونم با این چالش چطور دست و پنجه نرم کنم و چطور خانواده و پدر رو راضی کنم که بیاد برای خواستگاری لطفا در این مورد من رو راهنمایی کنید با تشکر فراوان

      پاسخ:

      شما از اینکه از یکی خوشت اومده و به او هم اعلام کردی نمیشه گفت انتخاب زندگی انجام شده است و تمام.

      اگر در تمام شرایط همه موافق باشند و پدر و مائر ئختر بگویند نه چی؟

      ببینید . قبل از خود دو نفر خانواده مهم است که بیش از 15 مورد باید چک شود. شما سعی کنید آن ها را با هم مطابقت دهید. یک مورد اساسی فرهنگ قوم و طایفه است .شاید شما با فرد ازدواج می کید اما در اصل قوم طایفه و فرهنگ را وارد زندگی خود کرده اید.

      و در مشاوره پیش از ازدواج موردی شده است همه چیز هماهنگ بوده اما مخالفت یک مادر ما موافقت با شروع آن ازدواج نشدیم .این بسیار مهم و نباید نادیده گرفت.

      شما بهترین کار این است به دنبال دلایل مخالفت والدین باشید و از آن آگاهی داشته باشید که باید چیکار کنید.

      با کسی همراه شوید که خانواده حرف شنوی دارند و حرف هم را خوب بفهمید و همراه شدن با متخصص در متقاعد شدن خودتون و خانواده کمک می کند. چون احتمال اشتباه قدم برداشتن خودتون هم وجود دارد.

      منبع
  • پدرم مخالف ازدواج من با پسر مورد علاقمه
    • پرسش:
      دختري ٢٣ ساله  هستم و دانشجوي كارشناسي عكاسي مدت ٦ ماه هست با پسر ٢٤ ساله و ليسانس عمران دوست هستم
      هر دو خواهان ازدواج هستيم و علاقه مند به هم از نظر اقتصادي ، فرهنگي ، اجتماعي ، مذهبي ، تحصيلي در يك سطح هستيم در حال حاضر ايشون شغل آزاد رو انتخاب كردن
      ايشان خواستگاري آمدند اما پدر من مهريه ٥٠٠ سكه طلب كرد و منزل ٦٠ ٧٠ متري در محله منزل پدري ام خريداري كند ايشان توانايي خريد منزل را ندارند و پدرشان با مهريه بالا مخالف هستند و پدرشان كمك مالي براي خريد منزل را ندارند و پدر من ميگويند بيخيال اين پسر شو من واقعا ايشان را انتخاب كردم چون معيارهاي همسر بودن من را دارند

       پاسخ:
      دوست عزیز،قبل ازاینکه به فکر این باشید که با پدر مخالف خود چه کنید ،به این موضوع بیندیشید که خودتون  دارای چه خصوصیات و ویژگیهایی هستید،مثلا اگر قرار باشد تنها زندگی کنید چقدر این توانایی را دارید،اینکه بتوانید استقلال مالی داشته باشید ،از لحاظ عاطفی استقلال داشته باشید،اینکه چقدر تاثیرپذیر از دیگران هستید?چه ميزن متعهد هستید ?تا چه حد از دیگران انتظار دارید?سازگاری و انعطافتون در موقعیتهای جدید چقدره?و خیلی چیزهای دیگر….
      سپس با توجه به شناختی که از خودتون به دست می آورید ،تصمیم بگیرید با پدر مخالف ،چه کنيد.شما الان فقط به مخالفت پدر خود فکر می کنید و یک مسله پررنگ به نام مخالفت و مهریه بالا نطرتون رو جلب کرده ،در صورتی که مسائل قبل و بعد از آن بسیار بسیار مهم است.
      یک مثال کوچک:من فقط به مخالفت پدر فکر می کنم و می خواهم راصيش کنم ،پدرم بالاخره راضی ميشه،حالا میرم تو زندگي،از بعضی رفتارها و صحبتهای پدرم نسبت به همسرم سخت آشفته میشم،دوستانی که زندگی مرفهی دارند رو می بینم و با همسرم مقایسه می کنم و….قبلا فکر میکردم میتونم با این شرایط کنار بیام و عشق همه چیوحل می کنه ،اما حالا خیلی خسته شدم ،لطفا کمکم کنید…اما اگر از قبل خودتون را می شناختید شاید تصمیم دیگری می گرفتید .مثالهای زیادی وجود دارد که می تونید بررسيش کنید .
      و در انتها اینکه شما ایشان را انتخاب کرده اید چون معیارهای همسر بودن شما را دارند،آیا این معيارها توسط کارشناس هم تایید شده است ?
      منبع
  • کینه خانواده دختری که عاشقشم از خانواده من برام مشکل ساز شده
    • پرسش:
      یه جوان 20 ساله هستم؛چون اهل جنوب هستم بلوغ عقلی و جنسیم طبق گفته های مشاور خانواده که داشتم هم زودتر فرا رسیده.علاقه مند به یه دختر هستم،آشنا هستیم باهم.ایشون هم به من علاقه شدید قلبی دارن،مشکل ما تنها خانواده ی دختر هستن.خونواده ایشون به من گیر میدن که شوهر عمه ی تو باعث مرگ عموی دختر مورد علاقه ام شده.اینا نسبت به فامیلم کینه دارن.اما با من مشکلی ندارن.الان پدر خونوادش مخالف اصلی هست.با دروغ منو دست به سر میکنه.خبر از رابطه ی من و دخترش هم نداره.
      راه حلی میخوام واسه روشن کردم این پدر و یا راضی کردنشون.
      پاسخ:

      عقل و بلوغ جنسی و شخصیت اگر زودتر شروع شده باشد . اما کامل شدن آن تا 25 سالگی طول می کشد.

      خصوصا عقل که در تمام تصمیم گیری ها مهم است .

      بهترین راه از این روش است . و نکته ی طرح شده ی شما خیلی مهم و تاثیر گذار است نباید نسبت به آن فراموش کنیم.

      ببینید مهمتر از دونفر در ازدواج اول خانواده است که باید از نظر شجره نامه/ ساختار خانواده/کیفیت و کمیت عاطفه در خانواده/اعتقادات دینی/سیاسی/روابط خانواده با افراد درجه 1و2/ موقعیت اجتماعی/تحصیلات و شغل اعضای خانواده/تفریحات و سرگرمی/ مرحله رشد و تکامل خانواده/وضعیت سلامت و بیماری/ حوادث و اتفاقات در خانواده /و… مهم است که باید بررسی و همخوانی داشته باشد . وبعد بیش از 20 ویژگی فردی طرفین باید بررسی شود.

      خانواده مهمترین مسئله قبل از خود فرد هستند.
      منبع
  • مادر خواستگارم مدام بد صحبت می‌کنند و مخالف ازدواجند
    • پرسش:
      دختری ۲۵ ساله هستم که لیسانس دارم. سه سال هست که با پسری که هم دانشگاهیم بود دوست بودم. بعد از اینکه درسمون تموم شد و ایشون رفتن سر کار اومدن خواستگاری، تو مجلس خواستگاری مادر پسر خیلی بد برخورد کردن که باعث نگرانی خانوادم شد. بعد دوماه دوباره تماس گرفتن و مادر پسر خیلی بد صحبت کردن و کاملا مشخص مخالفه‌. علت مخالفتش هم اینه که پدر من سنی هستن . من از پسره کاملا مطمئنم که ادم دهن بینی نیست و نمیذاره مادرش تو زندگیمون دخالت کنه ولی من خیلی نگران این قضیه هستم که شاید بعدا تو‌زندگی باعث ایجاد مشکل بشه. به نظر شما به احساسم نسبت به پسر اعتماد کنم و حرفای مادرش مهم نباشه؟؟ ما تهران زندگی میکنیم و اونا امل و من برای زندگی باید برم امل. از خانواده پسر هم فقط مادرش ناراضی و پدرش کاملا موافقه. ممنون میشم راهنماییم کنیم

      پاسخ:

      مادر پسر مسئله ی مهم و مخالفت ایشان بسیار جدی و تاثیر گذار در زندگی است .

      هرچه پسر قوی باشد این تاثیر گذار و مشکلات را به وجود می آورد.

      برای ازدواج پیش نهاد می شود ارز این مسیر اقدام کنید.

      ببینید مهمتر از دونفر در ازدواج اول خانواده است که باید از نظر شجره نامه/ ساختار خانواده/کیفیت و کمیت عاطفه در خانواده/اعتقادات دینی/سیاسی/روابط خانواده با افراد درجه 1و2/ موقعیت اجتماعی/تحصیلات و شغل اعضای خانواده/تفریحات و سرگرمی/ مرحله رشد و تکامل خانواده/وضعیت سلامت و بیماری/ حوادث و اتفاقات در خانواده /و… مهم است که باید بررسی و همخوانی داشته باشد . وبعد بیش از 20 ویژگی فردی طرفین باید بررسی شود و در نهایت نتیجه آزمون ها و در نهایت 4 گروه و نظر در مورد دو نفر طرح می شود ./ 1 ازدواج کاملا مثبت/2 کاملا منفی /3 نسبتا مثبت /4 نسبتا منفی // روند کار مصاحبه بالینی /آزمون /تفسیر آزمون و مصاحبه بالینی و نظر درمورد وضعیت ازدواج.به 4مورد بالا که ذکر کردم.

      همراه شدن با متخصص بسیار مهمه

      منبع
  • اختلاف سنی و تحصیلی دلیل مخالفت خانوادم با ازدواجمه
    • پرسش:
      دختری هستم 30 ساله. حدود 1 سال با پسری 25 ساله دوست هستم. قصد این اقا ازدواجه. ولی خانواده من به دلیل اختلاف سنی و تحصیلات مخالف هستند. خودم هم نمیتونم تصمیم درست بگیرم. بین عقل و احساسم گیر کردم. همچنین این اقا معتقده که بدون من نمیتونه زندگی کنه و اگه ترکش کنم نابود میشه. بایدچی کار کنم؟

      پاسخ:

      دلیل پسر با عقل همراه نیست و شما بهتر است با مشاوره قبل از ازدواج همراه شوید . اختلاف سنی در بعضی شرایط بسیار مهم است و مهم تر از هر چیز دیگر خانواده است .

      ببینید مهمتر از دونفر در ازدواج اول خانواده است که باید از نظر شجره نامه/ ساختار خانواده/کیفیت و کمیت عاطفه در خانواده/اعتقادات دینی/سیاسی/روابط خانواده با افراد درجه 1و2/ موقعیت اجتماعی/تحصیلات و شغل اعضای خانواده/تفریحات و سرگرمی/ مرحله رشد و تکامل خانواده/وضعیت سلامت و بیماری/ حوادث و اتفاقات در خانواده /و… مهم است که باید بررسی و همخوانی داشته باشد . وبعد بیش از 20 ویژگی فردی طرفین باید بررسی شود و در نهایت نتیجه آزمون ها و در نهایت 4 گروه و نظر در مورد دو نفر طرح می شود ./ 1 ازدواج کاملا مثبت/2 کاملا منفی /3 نسبتا مثبت /4 نسبتا منفی // روند کار مصاحبه بالینی /آزمون /تفسیر آزمون و مصاحبه بالینی و نظر درمورد وضعیت ازدواج.به 4مورد بالا که ذکر کردم.
      منبع
  • خانوادم به خاطر اینکه من و خواستگارم مذهبمون یکی نیست مخالفت میکنند
    • پرسش:
      دختری 23ساله هستم وقتی که 19ساله بودم با به پسری اشنا شدم و ایشان خانوادشو به خواستگاری من فرستاد اما پدرم بخاطر اینکه اون شیعه بود وما سنی هستیم مخالفت شدید کرد.ما گفتیم که اگه صبر کنیم شاید بابام نظرش عوض بشه.یه سال ازین ماجرا گذشت اما وابستگی بیش ازحد ما بهم باعث شد که طی رابطه جنسی پرده من ازبین بره.وقتی این موضوع پیش اومد دوباره خانواده پسر پیش بابام اومدن و ازش خواهش کردن که نظرشو عوض کنه و رضایت بده اما پدرم بدتر مخالفت کرد.حدود چهار بار اومدن و بابام همش گفته نه.من ب مادرم گفتم که بابام حرف بزنه و راضیش کنه ولی قضیه رابطه جنسی رو بهش نگفتم چون میدونم اگه بفهمن سرمو میبرن.الان چهارسال ازاشناییمون میگذره مدتی پیش خواستگار برام اومد فامیلمون بود اما من گفتم قصد ازدواج ندارم اما خونوادم حتی فامیل سرزنشم کردن و یه عالمه حرف بهم زدن حتی داداشم کتکم زد و تحقیرم کردن.ولی من رو حرفم وایسادم وگفتم که من باکسی که دوسش داشته باشم ازدواج میکنم.و قتی این موضوع را با پسر هم درمیاان گذاشتم باز پیش برادرم رفتن و ازش خواهش کردن که رضایت بدن که دوباره بیان خواستگاری اما داداشم مخالفت کرد و به من گفت کاری نکن که خونی بیفته راه و اعدامم کنن.حالا من وعشقم واقعا نمیدونیم باید چیکار کنیم.خیلی ناراحتیم توروخدااگه میتونید بهمون کمک کنید چون درشرایط خیلی بدی به سر میبریم.طوریکه من ازشدت ناامیدی حتی به مرگ هم فکر میکنم.ممنونم منتظر جوابتون هستیم.
       
       پاسخ:

      دوست عزیز،بعضی مواقع انقدر باورهای انسانها قوی و قدرتمند است که هیچ کس ،هیچ تاثیری در تغییر ان نخواهد گذاشت ،حال اگر این افراد ،از خانواده باشند که تاثیر بسیار زیادی در قبل و بعد از ازدواج خواهند داشت،درنتیجه شما نباید منتظر روزی باشید که همه چی با رضایت و صلح وصفا انجام بگبرد،یا باید واقعیت های موجود رو در نظر بگیرید،ان را بپذیرید و بر اساس ان تصمیم بگیرید،یااینکه بدون توجه به واقعیتها و در نظر گرفتن عوارض جانبی ان ،صرفا بر اساس این نیاز که ما باید حتما به هم برسیم ،با خانواده و تمام باورها بجنگید،اما اما فراموش نکنید رسیدن به همدیگر ،شروع یک مسیر طولانی و جدید است ،ایا بازهم توان مبارزه و جنگیدن با واقعیتها را در این مسیر طولانی دارید.
      منبع
  • پدرم میگه کارش که مشخص شد بیاد خواستگاری
    • پرسش:
      دختری 25 ساله هستم،از 18 19 سالگی که وارد دانشگاه شدم با پسری آشنا شدم و تا همین لحظه هم در ارتباط هستیم باهم خیلی کم همدیگه رو میبینیم بیشتر اس ام اسی در ارتباطیم،خوانواده ها هم در جریانن،یک بار به خواستگاریم اومده وخوانواده و پدرم زیاد راضی نبودن و پدرم بهش گفت که بهتره موقعی که کارت مشخص شد بیای!و من همچنان بلا تکلیفم،ما قصد ازدواج داریم باهم،اما خوانواده ی من زیاد راضی نیستن،چون نه هنوز کارش معلومه نه درامدی داره،تک فرزنده،ولی خوانوادش نمی تونن زیاد حمایتش کنن،برای من خواستگارای زیادی اومده که موقعیت های بهتری داشتن از نظر تحصیل و درامد..واقعا نمی دونم چیکار کنم،چون سخته 5 6 سال خاطراتو فراموش کرد..نظر شما چیه؟این رو هم بگم ما عاشق هم بودیم،اما فکر کنم به دلیل مشکلات و طولانی شدن رابطه و دور بودن از هم داره اون ابراز احساسات فکر کنم کمتر میشه!
       پاسخ:

      دوست عزیز بنظر می رسد که رابطه شما و همکلاسیتون زیاد کش پیدا کرده و بهتره هر چه زودتر برای روشن شدن تکلیف شما بصورت جدی با ایشون صحبت کنید و زمان مشخصی را اعلام کنی.با وجود داشتن موقعیتهای بهتر از ایشون شما بهتره عاقلانه تصمیم بگیرین و ازدواج صرف از سر احسایات یا ترحم به طرف مقابل به هیچ عنوان به صلاح نیست.پس توصیه می کنم سریعا با صحبت جدی با خواستگارتون تکلیف ازدواج و آیندتون رو مشخص کنید.موفق باشید.
      منبع
  • یا باید خانوادمو انتخاب کنم با پسر مورد علاقمو
    • پرسش:
      دختری هستم 22 ساله و دانشجوی سال آخر کارشناسی…فرزند دوم و آخر خانواده(یک خواهر 30 ساله دارم)
      من 3 ساله که با کسی در ارتباطم… سن این آقا 30 سال است…از اقوام دور ما هستند… ارتباط ما خیلی خیلی خوب و پر از عشق ..از هر نظر و در هر زمینه با هم هم نظریم…خیلی هم دیگرو دوست داریم
      متاسفانه خانواده ی من مخالف ازدواج با این آقا هستن…دلایل مخالفتشون : “اختلاف سنی….طلاق پدر مادر این آقا….سطح خانواده ها هم از نظر مالی هم کم و بیش فرهنگی به هم نمیخوره…”
      در کل خانواده ی پراکنده ای هستن…این آقا با مادرشون زندگی میکنن…اما با پدرشون هم در ارتباطن…خانواده ی اونا خیلی خیلی من رو دوست دارن و محبت دارن… اما وقتی این قضیه مطرح شد خانواده ی من به شدت مخالفت کردن..به حدی گفتن یا ما یا اون شخص!!!! به هیچ عنوان هم راضی نمیشن
      من نمیدونم چیکار کنم..خانوادم رو دوست دارم و نمیخوام از دستشون بدم..اما واقعا این آقا رو دوست دارم و با توجه به شناختی که دارم میدونم میتونم باهاش خوشبخت شم….حالا خانوادم منو مجبور کردن که ارتباطم رو قطع کنم…شما نظرتون چیه؟ چجوری راضیشون کنم؟ آیا ادامه ی رابطه بدون اطلاع اونا درسته؟
       
      پاسخ:
      ازدواج مهمترین و در واقع بزرگترین تصمیم افراد در طول زندگی محسوب می شود.اگر درست انتخاب صورت گیرد باعث رشد و بالندگی و ترقی فرد خواهد شد و اگر خدایی نکرده این انتخاب نادرست باشد تبعات جبران ناپذیر از جمله مشکلات روحی و روانی را در پی خواهد داشت.با این مقدمه می خواهم به اهمیت انتخاب درست و مشخص کردن معیارها و ملاکهای ازدواج و از جمله یکی از ملاکهای انتخاب همسر بحث کفویت و مشابهت خانوادگی است.همان طور که خودتان هم می دانید ازدواج به معنای ترکیب دو نفر تنها نیست بلکه ارتباط و هم بودی خانوادها هم مطرح می شود.توصیه می شود این امر مهم نادیده گرفته نشود.حمایت و پشتیبانی خانواده چیزی هست که حتی بعد از ازدواج هم ما به آن نیاز داریم شما باید این مساله رو هم در تصمیم گیریتان دخیل دهید
      .تصمیم گیری از سر احساسات صرف مشکل دیگری است که متاسفانه ممکن است بخاطر فوران عشق و محبت و دوست داشتن ما چشمامون رو بر بسیاری از مسایل ببندیم .دوست داشتن و عشق و علاقه خیلی خوبه به شرطی که تنها علت انتخاب ما نباشد.
      دوست خوبم توصیه می کنم بسیار دقت داشته باشین و در نهایت آرامش یکبار دیگر  به ملاکها و معیارهاتون توجه کنید و با در نظر گرفتن همه جوانب تصمیم عاقلانه اتخاذ کنید.آرزوی خوشبختی و موفقیت برای شما دارم .
      منبع
  • با دختر مورد علاقم اختلاف سنی و تحصیلی دارم
    • پرسش:
      پسری هستم 25 ساله با دختر 30 ساله ای رابطه درست دارم وهدفم ازدواج است هر دو شاغل بنده لیسانس عمران شغل ازاد و طرفم دانشجو دکترا خانواده بنده تقریبا موافق ولی خانواده طرف مورد نظرم مخالف میخواستم بدونم در اینده بعد از ازدواج مشکلی پیش می اید یا خیر؟!
       
      پاسخ:

      شما همین الان سه تا ریسک فاکتور دارید. 1- سن دختر بیشتر است و آن هم حدود پنج سال. 2- اختلاف مقطع تحصیلی به اندازه دو مقطع و آن هم دختر بیشتر است. 3- مخالفت. یکی ازخانواده ها.
      با بررسی بیشتر و گرفتن تست های شخصیت اطلاعات دیگری نیز بدست می آید که بسیار مهم می باشد. مراجعه برای مشاوره پیش از ازدواج در خصوص این کیس و یا ازدواج با هر فرد دیگری توصیه می شود.
      منبع
  • پدر ومادرم با ازدواج من و پسر خالم مخالفن
    • پرسش:

      دختری22ساله هستم،،پسر خالم ک متولد67 و کارشناس حسابداری هست چن ساله ک خواستگارمه
      من علی رغم مخالفت پدر و مادرم با ایشون  خانوادش حدود چن ماه باهاش از طریق تلفن در ارتباط بودم ولی الان حدود یه ماهه ک قطع ارتباط کردم
      راستش پدر و مادرم اصلا دلیل منطقی برا رد کردنش نمیارن  فقط میگن ما خانوادشو دوس نداریم،،با اینکه از نظر من دو خانواده کاملا هم کفو هستیم…
      رفتار خانوادم و موج های منفی ک مدام دارم بهم میدن باعث میشه ک من باوجود عشق وعلاقه شدید پسر خالم بازم نمیتونم تشخیص بدم ک انتخابم درسته یان؟؟؟دوسش دارم یا؟؟؟
      بااینکه میدونم تا حالا برا رسیدن به من کم نذاشته و داره با تموم وجود سعی میکنه خودشو ب ایده الی ک خانوادم میخان برسونه،،هرچند ک خانوادم فقط بهونه میارن…
      لطفا کمکم کنین .من چجوری باید خانوادمو راضی کنم ک ایشونو بپزیرن؟؟؟
      راستش بین همه خاستگارام این فرد تنها کسیه ک دارم میبینم ک واقعا داره تلاش میکنه و البته خیلی از معیارای منو داره

      پاسخ:

      مخالفت مادر با دلیل یا بدون دلیل پارامتر مهمی است و بسیار تاثیر گذار در کلینیک مواردی شده همه چیز درست بوده اما برای این مورد ما با ازدواج زوج با دلیل موافقت نکردیم .
      شما در حال حاضر باید با ده چشم همه ی مسائل را ببینید و این خیلی مهم است که با توجه به صحبت های شما همان دوچشم را هم که دارید بسته اید . و این آسیب جدی است.

      منبع

  • مادر خواستگارم با ازدواج ما مخالفت میکنه
    • پرسش:
      دختری 30 ساله هستم.یک سال با پسری در ارتباط هستم که قصد ازدواج داریم.ولی مادر این پسر به دلیل همسن بودن من با ایشون مخالف ازدواج ما هستند.ومادر ایشون حتی حاضر نیستند یک جلسه برای دیدن من به منزل ما بیایندو قصد دارند با معطل کردن , پسرشان را از این ازدواج منصرف کنند.من چند سری این رابطه را قطع کردم ولی باز این رابطه ادامه دار شد و این پسر از من خواست بازم صبر کنم و زمان بدم تا مادرش راضی شود .
      پاسخ:

      شما حتما قبل از هرکاری به دلیل سن بالا و ثبت هویت و مخالفت شدید مادر به مشاوره قبل ازدواج مراجعه و از آن راه وارد عمل شوید تا آسیب نبینید و شروع خوبی داشته باشید.
      منبع
  • چه جوری برادرمو متوجهش کنیم که داره اشتباه می‌کنه؟
    • پرسش:
      ما سه خواهر و یک برادر هستیم.خانواده متدینی دارم و دامادها هم همگی متدین و پایبند به اصول اخلاقی هستن.او فقط برادرم خیلی متدین نیست.برادرم اخرین فرزند و بیست و هفت ساله لیسانسه.پدر من چند سال هست که ورشکست شده و به سختی کسب درامد میکنه و برادرم یک سال هست سرکار میره و حداقل حقوق وزارت کار رو دریافت میکنه.از حدود بیست سالگی به گفته خودش به دلیل نیاز شدید جنسی اصرار به ازدواج داره.البته خودش با دیدن فیلمهای نا مناسب در تشدید این حس مقصر هست.و وقتی ما بهش میگیم این رفتار زشت رو کنار بزاره قبول نمیکنه.الان هم حدود دوسال هست به ازدواج با یه دختر شهرستانی اصرار داره.و وقتی ما عدم توانایی مالی رو عنوان میکنیم اون دختر میگه من هیچ چیز نمیخوام.نه خرید عروسی نه مهریه نه جشن هیچ چیز.برادر من از نظر کاری و اخلاقی و عقیدتی و مالی و حتا زیبایی و تیپ ظاهری اصلا در شرایطی نیست که یه دختر برای رسیدن بهش بخواد هر کاری بکنه.و وقتی من اینو به دختر گفتم اون گفت عاشق برادرم شده.ظاهرا خانواده دختر هم خیلی تمکن مالی ندارن و اینطور که از ظاهر پیداست این حرفها ظاهرن فریبنده است.پارسال که ما با ازدواج اونها مخالف کردیم برادرم خیلی راحت دل برید ازش و با دختری که مادرم معرفی کرد و بسیار دختر موجهی بود عقد کرد.ولی اون دختر با دلایل مختلف و ترفندهای شیطانی ارتباطش رو با برادرم من ازسر گرفت و مسجهای عاشقانه و تحریک کننده میفرستاد.من جمله اینکه ایا همسرت میتونه مسل من نوازشت کنه و احساساتت رو برانگیزه.و اونقدر به یاداوری خاطراتشون ادامه داد طوری که نگاه برادرم به خانمش عوض شد و همسر برادرم پی به اون رابطه برد و با بخشیدن تمام حقوقش طلاق گرفت.و حالا برادرم به شدت اصرار به ازدواج داره طوری که با داد و بیداد و خود زنی و تهدید سعی داره رضایت پدر و مادرم رو جلب کنه.این رو هم اضافه کنم پارسال که مادر من مسافرت بود برادرم اون خانم رو به خونه اورده بود و در رضعیت بدی ازش عکس گرفته بود.البته اولش گفت اون خانم نیست و کس دیگه ای بود.ولی من از دختر پرسیدم و اون گفت بله اومده بود خونمون.وقتی من به برادرم گفتم خوب این که درست نیست یه دختر با اون وضع با تو تنها بوده از کجا معلوم قبلا هم چنین رابطه ای نداشته برادرم قبول نکرد و گفت اولین بارش بوده و گفت هر چی بینمون بوده از روی عشق و علاقه بوده.و حتا گفت پس ببینید که چقدر من رو دوست که به خاطر من این خواسته من رو قبول کرد و خلاصه توجیهات غیر عقلانی اورد که کارشون رو توجیه کنه.حالا ما به شدت مستاصل هستیم که چه کاری انجام بدیم و ایا با این وضع اسلا ازدواج اونها صلاح هست یا خیر.البته این رو هم اضافه کنم که برادرم اخلاق بدی که داره این هست که پای اشتباهاتش نمیمونه و الان اگه ما راضی بشیم و خدای نکرده در اینده مشکل پیدا کنن ما رو مقصر میدونه که جلو من رو نگرفتید من بچه بودم.و در ازدواج قبلیش هم با اینکه بعد از مخالفت ما خودش رابطشو با اون خانم قطع کرد و از مادرم خواست که خودش یه دختر پیدا کنه و خودش به ازدواج رضایت داد ولی بعد از طلاق ما رو مقصر میدونه که چرا مخالفت کردیم و میگه به خاطر لجبازی ازدواج کرد.و زیر بار نمیره که خودش بله گفت کسی مجبورش نکرد.هر چقدر هم ازش میخواهیم به مشاور مراجعه کنه میگه من انتخابم رو کردم و نیاز به مشاور ندارم.
       
      پاسخ:

      دوست عزیز،نگرانی شما ،قابل درک است،اما اینطور که مشخص است ،هردو انها انتخاب خود را کرده اند ،و اصولا امار و تجربه نشان داده ،وقتی دوطرف انتخاب خود را کرده باشند ،حتی از مشاوره پیش از ازدواج هم به درستی استفاده نمی کنند،باید این واقعیت را بپذیرید که شما فقط می توانید نظر و پیش بینی یا پیشنهادات خود را با انها مطرح کنید ،ولی تصمیم اصلی با خودشان است .
      منبع
  • مادر خواستگارم راضی به ازدواجمون نیست
    • پرسش:

      دختري 23ساله هستم ليسانس نرم افزار دارم ،خانوادم همدان هستن،خودم تهران کار ميکنم و خوابگاه دانشجويي زندکي ميکنم،يکسالي هست با اقايي اشنا شدم،ايشون 26سالشونه و ارشد حسابداري هستن،زماني که اشنا شديم خانوواده هامونو در جريان کذاشتيم،6ماه از اشناييمون که کذشت تصميم کرفتيم همه چيزو رسمي کنيم،منتها مادر ايشون مخالفت کرد،تا اينکه با کلي خواهش و التماس اومدن منزل ما براي خاستکاري،منتها بدليل اينکه ما ازهم دور هستيم ومادرشون با بودن من در خوابگاه مخالف بودن بي نتيجه موند!من و اين اقا اصلن باهم مشکلي نداشتيم تو اين مدت خيلي هم دوس داريم که قضيه مون رو رسمي کنيم،الان مشکل ما اين هستش که مادر ايشون راضي نميشن وازمون قدمي بردارن ميکن که راه من دور هستش و انجام تحقيقات براشون سخته و ازين صحبتا،حالا ايشون ميکن که من با مادرشون صحبت کنم شايد راضي شن،نميدونم کدوم راه درسته و جيکار کنم.واقعيت اينه که ما اينقدر بهم عشق و علاقه داريم و همديگرو درک ميکنيم که نميتونيم بيخيال اين رابطه بشيم….

      پاسخ:

      در انتخاب همسر می گوییم  کفویت(تناسب) داشته باشید که یکی از آنها کفویت فرهنگی است که این مورد در انتخاب شما رعایت نشده اشکالی ندارد ولی از پیامدهای آن باید آگاه باشید.مادر پسرها معمولا دوست دارند در فرآیند انتخاب همسر برای پسرشان دخیل باشند و این مادر که خود را خارج از این فرآیند می بیند و در عمل انجام گرفته قرار دارد اینگونه بهانه جویی می کند البته بخشی هم در وابستگی او به فرزندش است که در ناخودآگاهش قرار دارد.امروز می گوید راه دور است فردا که ازدواج کردید در مقابل رسوم و یا انتظارات خانوادگی شما ممکن است مقاوت نشان دهند و حاشیه هایی بوجو د بیاید که باید با حوصله بیشتری رفتار کنید.اول اینکه عاقلانه و با حساب جلو رفته اید و از ابتدای رابطه خانواده تان را در جریان قرار داده اید به شما تبریک می گوییم و اگر در انتخاب خود مطمِئن هستید که باید پیشامدهای آینده را از همین الان قبول کنید و اگر نه که می توانید رابطه را قطع کنید.بهرحال آن آقا اگر حمایت خانواده اش را نداشته باشد با مشکلاتی مواجه می شوید.

      اگر مطمئن به پیشبرد این رابطه هستید، می تواند پسر از بزرگترها و ریش سفیدهای فامیال شان و کسانی که مادرش قبول دارد کمک بگیرد تا با مادر صحبت کنند و البته صحبت و جلب رضایت گرفتن خود پسر از مادرش مهم تر است.در این رابطه پسر باید تلاش کند.

      منبع

  • با خواستگارم 14 سال اختلاف سنی دارم
    • پرسش:
      دختری هستم 21 ساله دانشجوی کارشناسی تربیت بدنی هستم.من یک خواستگاردارم كه باهمدیگر14 سال اختلاف سنی داریم الان خانواده من مخالف هستند.
      ولی من خودم میخوام ازدواج کنم چون قبولش دارم ودرخارج از ایران زندگی میکند.یک جلسه حضوری حرف زدیم البته جلسه رسمی بود ؟آیا این اختلاف سنی مشکل سازاست؟
       
       
      پاسخ:

      اگر تفاوت سنی میان زن و مرد سه تا چهار سال باشد، از یک حد معمولی برخوردار است. این مورد بستگی به این دارد که چقدر زن و مرد بتوانند این فاصله را باور داشته باشند. این مساله را نمی توان به همه تعمیم داد و به این معنا نیست که همه کسانی که چنین اختلاف سنی ای دارند، زندگی خوبی هم دارند.

      البته هرچه فاصله سنی زوجین کمتر باشد احتمال تفاهم بیشتر است. چراکه دو نفر با تفاوت سنی زیاد در دو مرحله متفاوت از زندگی هستند و نیازها و خصوصیات آنها بالطبع متفاوت است.

      همان طور که از گذشته تا به حال شنیده ایم، تفاوت در سن بلوغ دختر و پسر این روند را طوری نهادینه کرده که پسرها باتوجه به دیرتر بالغ شدنشان باید از دخترها بزرگ تر باشند.

      با این حال فاکتور سن به تنهایی نمی تواند تضمین کننده یک ازدواج موفق باشد. انگیزه زوج ها برای ازدواج با یکدیگر در این زمینه بسیار دخیل است. هستند کسانی که با انگیزه های اقتصادی با افرادی ازدواج می کنند که تفاوت سنی بسیار زیادی با آنها دارند؛ ازدواجی بدون پایه های عاطفی و شناخت که نبودن عامل علاقه در این نوع از ازدواج ها آنها را با شکست مواجه می کند. در این صورت نمی توان گفت شکست این زندگی تنها به خاطر بالابودن سن یکی از دو زوج بوده است.
      برای ازدواج یکی از فاکتورها سن است، پس با دیدی بازتر و شناخت کافی گام بردارید..

      منبع
  • خانواده من اگر بفهمن با پسره دوست بودم مخالفت می‌کنن
    • پرسش:

      دختری هستم حدودا 20 ساله ، دانشجو،و 4 ساله ک با پسری دوستم با خانواده ایشون در ارتباط هستم و منو کاملا میشناسن و راضی به ازدواج ما هستن اما خانواده من اگه بفهمن دوست بودیم مخالفت میکنن چون خانواده مذهبی دارم اما خودم اینطوری نیستم، خواهرشون چند بار تماس گرفتن با مامانم که قرار جلسه خواستگاری بزارم اما مامانم قبول نکرد،نمیدونم باید چیکار کنم آیا باید همه چیز رو به خانوادم بگم؟ آخه حدود 3 سال پیش وقتی گفتم مخالفت کردن. ازین بلاتکلیفی خسته شدم ممنون میشم راهنمایی کنید

      پاسخ:

      خانم محترم در فرهنگ ما احترام به خانواده جزء ارزشها و باور ما مردم است،بخصوص در پدیده مهم ازدواج علاوه بر ارتباط دختر و پسر ،بین دو خانواده ارتباط شکل می گیرد،لذا رعایت کفویت ها و اشتراکات بین دو خانواده هم، مهم است،از رویی شما برای بهره مندی از یک زندگی شاد و با آرامش نیازمند حمایت و همراهی خانواده هستی،پس به این نکته توجه داشته باش.
      از سویی شما فرمودید تماس گرفته اند و مادرتان قبول نکرده اند،این مخالفت  به دلیل این مسئله بوده است که مادر شما،پسر و خانواده ایشان را همتراز و هم کفو با شما و خانواده شما ندیده است ازاینرو مخالفت کرده،مگر نه چه آرزویی برای یک مادر بالاتر از خوشبختی فرزندش.
      شما در سنی که در اوج احساس و هیجانات قرار داشته اید وارد رابطه دوستی با پسری شده اید .نمونه ایی که از این دست، ما هزاران مورد شاهد بوده ایم.
      بدون اطلاع خانواده،سالها به بهانه شناخت بیشتر، پیش میروند و زمانی که تصمیم به مطرح شدن باخانواده ها میرسد،مخالفت آنها شروع میشود،این وسط پسر و دختر در برزخی می مانند و حسرت زمانها و هزینه ها و…از دست رفته را میخورند.

      بهرحال بنظر بنده،عجله نکنید!شما فرصت زیادی دارید، ازدواج درست و خوب می تواند ارمغان آور لحظات خوبی برای شما باشد .شما ارزشمندید و هنوز انتخاب در دستان شماست، زمانی را به خودآگاهی و شناخت خود اختصاص دهید.آیا این پسر مردیست که سازنده زندگی شماست،دوست دارید از او فرزند داشته باشید،چقدر به معیارها و ارزشهای شما نزدیک است،در این سالها او را شناختید یا علائق او را شناختید!!!
      نگران 4 سال گذشته نباشید،شما گناه کار و بدهکار به او نیستید،آینده و زندگی شما مهمتر است،از مشاوره کمک بگیرید و مشورت کنید، خواستگاران دیگرتان را بسنجید،با همه تعصب ها و سختگیریها به خانواده تان اعتماد کنید و همراهی آنان را با جان و دل بپذیرید.
      در پایان حرفی به یادگار:
      انسان عاقل کسی نیست که  خوب را از بد بشناسد،انسان عاقل کسی است که خوبتر را از خوب بشناسد.
      موفق و شاد باشید
      به خداوند توکل کنید

       

      منبع

  • چه جوری می‌تونم بفهمم به درد هم می‌خوریم یا نه؟
    • پرسش:
      19 ساله و دانشجو هستم و 4 ساله که با آقایی دوستم چند بار بحث ازدواج بین خانواده ها مطرح شد اما خانواده من راضی نشدن،یکی از دوستام شرایطش مثل من بود به زوره خودش ازدواج کرد و الان میگه فقط 50 درصد راضیه، گفت کلا خیلی چیزا هست که بعد از ازدواج میفهمی طرفت اینجوری بوده لطفا راهنمایی کنید من الان چجوری میتونم طرف مقابلم رو بشناسم و بفهمم به درد هم می‌خوریم یا نه، سوال دوم اینکه لازمه الان ایشون رو به خانواده م دوباره معرفی کنم و اونا هم از جریان دوستی دوباره ما مطلع بشن؟

      پاسخ:

      دلایل مخالفت خانواده چه بود؟دراین مدت نسبتا طولانی چه شناختی از ایشان پیدا کرده اید؟ معیارهای شما برای ازدواج چیست وایشان چند درصد معیارهای شما را  دارا میباشد؟ سن  شما درزمان شروع دوستی اوج هیجان خواهی شما بوده پس تصمیم برای ازدواج کمی عجولانه میتوانسته بوده باشدولی امروز میتوانید با کمک مشاوره پیش از ازدواج  تصمیم آگاهانه تری بگیرید. درصورت رسیدن به نتیجه معقول خانواده را درجریان امر قرار دهیدتا ازکمک آنها نیز بهره مند شوید.
      منبع
  • خواستگارم 14 سال از من بزرگتره و تو خارج زندگی میکنه
    • پرسش:
      دختری هستم 21 ساله دانشجوی کارشناسی تربیت. بدنی هستم.من یک خواستگاردارم كه باهمدیگر14 سال اختلاف سنی داریم الان خانواده من مخالف هستند.
      ولی من خودم میخوام ازدواج کنم چون قبولش دارم ودرخارج از ایران زندگی میکند.یک جلسه حضوری حرف زدیم البته جلسه رسمی بود ؟آیا این اختلاف سنی مشکل سازاست؟
       
      پاسخ:

      از نگاه آسیب شناسی این فاصله ی سنی اشکال دارد و در بلند مدت زمینه ی آسیب جدی است .نکته دیگر عنوان کردید در خارج از ایران زندگی می کنند و نکته سوم مخالفت خانواده که هردو مورد بسیار مهم است و اگر خوب تحلیل نشود زمینه ی آسیب فردی و اجتماعی را برای شما به دنبال خواهد داشت . برای آنکه بتوان صحیح تصمیم گرفت نیاز به اندیشه بیشتر و تحلیل در کنار یک متخصص می باشد . مهمترین مسئله زندگیست . باید زمان بدهید و با در نظر گرفتن تمام جوانب تصمیم بگیرید. زمان دو وضعیتی است کوتاه و بلند هر دو راببینید.. انتخاب خوبی داشته باشید.
      می توانید همراه ایشان به مشاوره پیش از ازدواج بروید از نظر کارشناس بهره ببرید و با انجام آزمون با ویژگی ها و تفاوتهای شخصیتی هم بیشتر شوید.ولی احترام و نظر خانواده را همیشه حفظ کنید که حمایت خانواده بعد از ازدواج، نوید بخش زندگی خوب برای شما خواهد بود. عجله نکنید و با دقت تصمیم بگیرید
      منبع
  • میخواهم خودم به تنهایی به خواستگاری بروم
    • پرسش:

      وقتی ۲۲ ساله بودم از همکلاسی ام خوشم آمد و خواستگاری کردم اولش خانواده ام مخالفتی نداشتند ولی بعد از مشکلاتی که در زندگی برادرم دیدن که منجر به طلاق شد مخالف ازدواج من با این خانم شدند، من که دیدم نمیتوانم خانواده ام را راضی کنم، موافقت کردم که مادرم با مادر این خانم تماس گرفته و همه چیز را تمام کند ولی نتوانستم هنوزم با این قضیه کنار بیایم خیلی راههای مختلفی را انجام دادم ولی نتوانستم خانواده ام را راضی کنم، نمیدانم درست هست که خودم تنهایی به خواستگاری بروم یا نه؟

      پاسخ:

      از جمله مواردی که می تواند در موفقیت یک ازدواج نقش داشته باشد، موافقت و هماهنگی خانواده هاست. عدم همراهی خانواده ها سبب می شود که از یکسو عروس یا داماد از جایگاه و منزلت لازم برخوردار نباشند و از سوی دیگر امکان طرد و دخالت تقویت می شود. بنابراین شایسته این است تا جایی که امکان دارد خود را از حمایت و پشتوانه خانواده محروم نسازید. به این منظور سعی کنید با واسطه قرار دادن افراد موجهی نظیر ، مشاور، روحانی محل، ریش سفید فامیل و…  ذهنیت خانواده خود را تغییر دهید تا ازدواجی با تردید و دغدغه کمتر برای شما رقم بخورد.

       

      منبع

  • مادر پسر راضی به ازدواج ما نمی‌شود
    • پرسش:
      من و آقایی سه سال پیش از طریق یکی از دوستان با هم آشنا شدیم ایشان به خواستگاری آمدند ولی مادرشان بهانه آورد که از مادر من خوشش نیامده و راضی به ازدواج نیست بعد از سه سال ایشان هنوز بر حرف خود پا فشاری میکند و میگوید من باید همسر شمار را انتخاب کنم چون مادر شما هستم و برای شما زحمت کشیده ام نباید با کسی که خودت انتخاب کنی ازدواج کنی وپسر ایشان با حرف مادرش مخالف است ومیگوید من باید زندگی کنم نه شما انتخاب باید انتخاب من باشد به نظر شما این آقا باید چه کار کند تا رضایت مادرش را جلب کند

      پاسخ:

      با سلام دوست گرامی به نظر من شما و نامزدتان باید سعی کنید رضایت خانواده ایشان را جلب کنید و فکر این را که بدون رضایت انها ازدواج کنید را از ذهنتان دور کنید زیرا خانواده همسرتان در آینده بخشی از زندگی شما هستند و اگر از همین ابتدا با ایشان سر مخالفت را بردارید بعدها در زندگیتان با مشکلات زیادی روبرو می شوید. بهتر است که همسرتان به صورت منطقی و با دلیل آنها را متقاعد کنند یا از شخصی که خانواده نامزدتان وی و حرف هایش را قبول دارند کمک بگیرید.

      منبع

  • پدرم با ازدواجم مخالفت کردند
    • پرسش:

      دختری۲۱ ساله و حدود ۳ سال با آقایی که دکترا میخوانند به هم علاقه داریم و۱ بار هم برای خواستگاری آمدند ولی پدرم بخاطر نداشتن پایان خدمت و وضع مالی ضعیف مخالفت کردند هر دو خانواده مذهبی هستیم. و هر روز با پدرشان دعوا میکنند که مجددا خواستگاری کنند اما پدرشان میگویند پول ندارم و… .

       

      پاسخ:
      توجه داشته باشید که صرف علاقمندی نمی تواند خوشبختی شما را تضمین کند. در کنار فاکتور علاقمندی، موافقت و همراهی خانواده ها، اشتراک در اولویتها و طرز تفکر، همپوشی یا نزدیکی صفات شخصیتی، انتخاب بر مبنای معیارهای اصولی و ….همگی از سلسله اموری هستند که لازم است در امر ازدواج مورد توجه قرار بگیرند.
      در یک کل اساسی موفقیت در ازدواچ را رعایت اصل همتایی و انتخاب درست و آگاهانه تشکیل می دهد.
      در صورتی که معتقدید خواستگارتان از شایستگی های لازم برخوردار است، لازم است از سویی شما با قرار دادن واسطه هایی نظیر مادر و… زمینه انعطاف را در پدر ایجاد کنید و از دیگر سو، خواستگار نیز با گفتگو با پدر شما جایگاه و لیاقتهای خود را اثبات کند و اطمینان ایشان را فراهم نماید. اگر خواستگار فرد با برنامه ای باشند می توانند برنامه و نگاه خود به آینده را برای پدر شفاف کنند.
      بنابراین لازم است دغدغه های پدر جدی گرفته شود و در مسیر اطمینان زایی برای وی اقدام نمائید.
      در مورد موضوعاتی مانند سربازی نیز با لحاظ این نکته که ایشان از تحصیلات بالایی برخوردارند می توان امیدوار بود که دوره خدمت سربازی زمینه جذب و استخدام وی را نیز فراهم آورد. همچنین با طولانی تر نمودن دوره نامزدی و عقد، تا حدودی می توان از عهده حل مشکلات برآمد.
      به هر حال لازم است شما و خواستگار، شرایط را به خوبی تحلیل کنید، در صورتی که زمینه های منطقی ازدواج شما فراهم نیست، از ادامه ارتباط و چنین ازدواجی صرفنظر کنید چرا که تداوم سرگردانی، موجب از دست دادن دیگر فرصتها خواهد شد.

       

      منبع

  • آیا هم کفو نبودن در زمینه تحصیلات و اقتصاد براشون مشکل ساز میشه؟
    • پرسش:

      دختر یکی از آشناهای ما ۴ سال هست که با پسری دوست هستند. خانواده های هر دو طرف هم باخبر هستند دختر دکتر بوده و پسر دیپلمه. وضع مالی دختر خانم از اقا بالاتر هست ولی خودشان معتقد هستند که می توانند با هم زندگی کنند و این مسائل مهم نیست چون عاشق همدیگرند ولی خانواده هایشان مخالف اند پیشنهاد شما در این مورد چیست؟

      پاسخ:

      ضمن تقدیر از حس تعهد و مسولیت پذیری شما لازم است به عرض برسانيم که در قدم اول لازم است ایشان را به پیگیری چنین موضوعی بواسطه مراجعه به روانشناس بالینی یا مشاور خانواده( به صورت حضوری یا تلفنی) ترغیب نمایید، زیرا مادامی که طرفین دغدغه مدیریت چنین مسئله را به صورت مستقیم نداشته باشند، زحمات دیگران ممکن است چندان مثمر ثمر واقع نگردد.

      اما در پاسخ به سوال حضرتعالی باید گفت رمز موفقیت یک ازدواج، رعایت اصل همتایی در انتخاب همسر است. مضافا اینکه هماهنگی و موافقت خانواده ها نیز عنصر بی بدلیلی در استحکام پیوند زناشویی است. لذا با توجه به عدم همراهی خانواده ها با چنین پیوندی و همچنین عدم رعایت اصل همتایی در سطح اقتصادی و میزان تحصیلات، اقدام نسبت به چنین ازدواجی می بایست با رعایت احتیاط کامل صورت بگیرد، احتیاطی که مبتنی بر تحقیق و مشورت و به دور از عواطف و هیجانات شکل گرفته باشد.

      اتفاقا به نظر می رسد اینکه طرفین مدعی عشق نسبت به یکدیگر هستند می تواند نقطه آسیب این پیوند تلقی گردد، چرا که همانطور که گفته شد ازدواج مبتنی بر هیجانات و عواطف آسیب پذیرترین ازدواجها هستند و می دانیم عشق نیز یکی از مصادیق بارز عواطف است. ازدواجی موفق است که بر پایه شناخت و اگاهی صورت بگیرد نه عشقی که بسیاری از روانشناسان ان را مردود می دانند چرا که به تعبیر حضرت علی علیه السلام :«حب الشی یعمی و یصم؛ محبت به امری باعث کر و کور شدن می گردد»
      در این زمینه ” پرفسور آرون تی بک” روانپزشک معروف کتابی دارند تحت عنوان “عشق هرگز کافی نیست” که مطالعه این کتاب توصیه می شود.
      دیگر نکته اینکه تجارب نشان می دهد که برخی از اقایان بعد از ازدواج به علت دوستی قبل از ازدواج با همسرشان نسبت به او دچار سوءظن و بدبینی می شوند.
      در پایان یادآوری می شود که اختلاف در سطح تحصیل و اقتصاد لزوما به شکست ازدواج منتهی نمی شود و بوده اند افرادی که علی الرغم اینکه از این جهات با یکدیگر همتایی نداشته اند اما زندگی مشترک موفقی را تجربه کرده اند، اما باید به خاطر داشته باشیم در اینگونه موارد انتخاب بر مبنای احساسات و عواطف شکل نگرفته است، بلکه کفویت و همتایی در اصولی مانند طرز تفکر، ارزشها، اهداف، صفات شخصیتی و فرهنگی و.. باعٍث چنین موفقیتی بوده است. پس عاقلانه انتخاب کنیم تا عاشقانه زندگی کنیم.

       

      منبع

  • مادر شوهرم پس از چهار سال از زندگی مشترکمان هنوز به من بی اعتنایی می‌کند
    • پرسش:

      با وجود مخالفت شدید مادرشوهرم با شوهرم ازدواج کردم . الان با وجود یک فرزند و پس از گذشت چهارسال ، او هنوز هم به من بی اعتنایی می کند  و من را دوست ندارد. من باید چکار می کنم ؟
      پاسخ:

      برای اینکه مشکل حل بشود شما باید خیلی بردبار باشید . برای رفع این مشکل نیاز به زمان و حوصله دارید . این کار سختی است . شما باید در مقابل بی اعتنایی ها مقابله کنید ، کم نیاورید و مقابله به مثل نکنید . صبر کنید . در   آمیزه های دینی ما هم صبر و ظفر را دو تا دوست قدیمی در نظر گرفته اند .

      به ایشان محبت کلامی و عملی بکنید ، هدیه بدهید . روایت داریم که هدیه کینه را از بین می برد . در بعضی از موارد زندگی از ایشان نظر بخواهید و به ایشان شخصیت بدهید .اگر این کارها را انجام بدهید ، به موفقیت می رسید . گاهی مادر نمی تواند با این مسئله کنار بیاید . ما به این مادر می گوییم که دنیا محل عفو است . اینرا دین به ما یاد داده است . کسی که می بخشد ، درهای رحمت الهی به روی او باز می شود زیرا عفو کار سختی است . اگر شما ببخشید خدا سرنوشت بدی که برای شما رقم خورده است را تغییر می دهد و جلوی بلا و مصیبت را می گیرد . انسانی که می بخشد آرامش روانی پیدا می کند اما  کسی که دلش پر از کینه است آرامش روانی ندارد . کنفسیوس می گوید که اگر کسی به شما بدی می کند اهمیتی ندارد ،فراموش نکردن آن و پیوسته به یاد آوردن آن است که شما را زجر می دهد . من از این مادر می خواهم که عفو کند .انسانی که می بخشد همیشه خوشحال است ولی کسی که انتقام می گیرد یک روز خوشحال است ولی از فردای آن روز ، تردید ها و اما و اگرها شروع می شود. چینی ها می گویند : اگر قصد انتقام داری بهتر است که دو تا قبر بکنی ، چون یکی از اینها به خودت تعلق می گیرد . ببخشید تا درهای رحمت الهی به سمت شما باز بشود. کسانی که عاشق می شوند به رغم مخالفت خانواده با هم ازدواج می کنند و نمی توانند پیامدهای آنرا درک کنند زیرا آن موقع عاشق هستند ولی بعدا برای آنها مشکل ایجاد می شود . من به دختر خانم ها می گویم که رضایت خانواده ها را در نظر داشته باشید بویژه رضایت خانواده ی پسر و مخصوصا مادر پسر . اگر شما به این رضایت توجه نداشته باشید این خانواده بعدا از این آقا حمایت نمی کنند . این خیلی اهمیت دارد . داشته ایم که پدر حمایت اقتصادی از پسر نمی کند و بخاطر همین مسئله دارند از هم جدا می شوند . اصلا آقا پسر نیاز به حمایت اقتصادی ندارد بالاخره نیاز به حمایت عاطفی که دارد . دوست داشتن و اعتنا کردن حمایت عاطفی است . حمایت معنوی و دعای خیر پدر و مادر خیلی مهم است . و اگر اینها شامل پسر و دختر نشود توفیقات معنوی از آنها سلب می شود . مثلا خانم می گوید که من نمی خواهم با مادر شما زندگی کنم ، من می خواهم با شما زندگی کنم . بعد که ازدواج می کند می بیند که این امکان ندارد . گاهی خانم    می گوید که ارتباط خودت را با مادرت قطع کن . اگر کسی این کار را بکند ، نمی تواند قابل اعتماد باشد. اگر مادر آقا پسر راضی باشد و پدرش راضی نباشد عروس خیلی سریع می تواند رضایت پدرشوهر را جلب کند زیرا پدر شوهر با عروس خیلی مشکلی ندارد .

       

      منبع

  • می‌خواهیم پنهان از خانواده ایشون با هم ازدواج کنیم
    • پرسش:

      می خواستم بدونم اگر به خاطر مخالفت خانواده پسر و با وجود تلاش فراوان و عدم موفقیت برای راضی كردنشون، پنهان از آنها ازدواج كنیم و بعد از یه مدتی مطلعشون كنیم ممكنه چی پیش بیاد آیا اونها ما رو می‌بخشند؟

      پاسخ:

      بخشش پدر مادر پسر یه مطلبه مهم‌تر ار اون اینه که ایا این زندگی می‌تونه پایدار باشه و ادامه پیدا کنه یا بعد یه مدت می‌فهمید که اشتباه کردید و زندگیتون از هم می‌پاشه، اگه زندگیتون ادامه دار باشه احتمال بخشش هست اما اگه از بین بره اونوقت یه عمر باید بار مسئولیت این شکست رو به دوش بکشید، پس اول باید ببینید که تناسبهای لازمه رو با هم دارید یا فقط با عشق و بدون شناخت واقعی می‌خواید ازدواج کنید.

      نسبت به اینم که ایا شما رو می‌بخشن یا نه و چه اتفاقی ممکنه بیفته عرض می‌کنم: اگه ما در مثل کشورهای غربی زندگی می‌کردیم که ازدواج بدون اطلاع پدر و مادرها هم انجام می‌شه، مشکل چندانی نبود اما در کشور ما که پدر مادرها از وقتی بچه هاشون کوچکند در ارزوی دیدن ازدواج اونا هستن و دلشون می‌خواد براشون سنگ تموم بذارن، ازدواج مخفیانه خلاف توقعه و عملی ناپسند محسوب می‌شه

      بنا بر این حتی در صورتی که مناسب همدیگه باشید و زندگی پایداری هم تشکیل بدید، باید منتظر عکس العملهای کارتون باشید. این عکس العملها به عوامل مختلف بستگی داره مثل اینکه مقدار مخالفت اونا با این ازدواج چقدره؟ یا اینکه این ازدواج چقدر خلاف توقعشونه یا چقدر براشون سخته؟ یا اینکه چقدر روحیه پدر سالاری بر خونواده پسر حاکمه یا اینکه دلیل پسر برای ازدواج چه قدر منطقیه و حرف اونا چه قدر نادرسته؛ چون اگه به نادرستی حرفشون برسن زودتر کوتاه میان و شما رو می‌بخشن

      پس بخشش اونا بستگی به شدت عکس العملشون داره که در گرو عوامل بالا است پس پسر اگه می‌خواد ببینه که اونو به راحتی می‌بخشن یا نه، شدت و ضعف این عوامل رو بررسی کنه مثل اینکه ببینه مخالفتشون چقدره یا چقدر براشون سخته و…

      البته اینو هم توجه کنید که خونواده پسر ممکنه اونو ببخشن ولی شاید هیچوقت شما و خونواده تون رو نبخشن، چون ممکنه شما رو سبب مخالفت پسرشون بدونن و همچنین خونواده تون رو هم مقصر بدونن چون با خودشون بگن: اگه این دو جوون عاشق و نپخته بودند، پدر مادر دختر که بزرگتر و با تجربه و پخته بودند چرا چنین کار نادرستی رو تایید کردند؟

      در مورد اینم که ممکنه چی پیش بیاد، فکر می‌کنم اگه شما رو نبخشن قطع رابطه و هر گونه کمک رو شاخشه و اگه پسر به کمک اونا هم نیاز نداشته باشه باید اماده باشه که برای مدتها پدر مادرشو نبینه و ممکنه بعد یه مدت افسرده بشه یا مادرش بخاطر ندیدن او دچار ناراحتی‌های شدید روحی بشه و اون بخاطر این مساله دچار عذاب وجدان بشه که چرا کاری کرده که سبب ناراحتی شدید مادرش بشه

      خونواده دختر هم که این نوع ازدواج رو قبول می‌کنن در صورت برگزاری مجلس عروسی باید اماده توضیح در مورد علت نبود خانواده داماد در مجلس باشن، البته اگه نخوان کسی بفهمه باید قید مجلس عروسی رو بزنن و دخترشونو بدون جشن و مراسمات معمول به خونه بخت بفرستن

      بنا بر این به نظر من اصرار پسر برای کسب رضایت والدین و حتی مجبور کردن اونا به رضایت – ولو با تهدید به ازدواج مخفیانه – بهتر از اینه که مخفیانه ازدواج کنه و من فکر می‌کنم راضی کردن پدر مادر هرچه هم سخت باشه از تحمل سختیهای فراوان ازدواج مخفی بیشتر نیست

      پس اگه پسر خواست پدر مادرشو راضی کنه مطلب پدرم به هیچ وجه راضی نمی‌شه رو بخونه اما اگه خواست مخفیانه ازدواج کنه قبلا به صور مختلف شوخی جدی این مساله رو مطرح کنه تا هم عکس العمل اونا رو مشاهده کنه و هم امادگی شنیدن انجام ازدواج د ر اونا ایجاد بشه که وقتی فهمیدند در اونا شوک ایجاد نشه، علاوه بر اینکه اگه با اطلاع قبلی این کار رو بکنه بعدا می‌تونه بگه من گفته بودم ولی شما توجه نکردید

      البته اگه بتونه اعضای دیگر خونواده رو در جریان قرار بده و موافقتشون رو جلب کنه، یا در صورتی که پدر مخالفه مادر رو در جریان قرار بده و موافقش کنه یا از مخالفتش کم کنه، خیلی بهتره

      پس با توجه به پیامدهای منفی فراوان ازدواج مخفیانه اگر پسر خواست این کار رو بکنه حتما باید امادگی فکری در خونواده‌اش ایجاد کنه یا بعض اونا رو مطلع کنه تا از شدت عکس العمل منفی اونا بعد فهمیدن کاسته بشه

       

      منبع

  • پدر دختر مورد علاقم خیلی سختگیره
    • پرسش:

      22سالمه، به یه دختر از یه خونوادۀ مذهبی علاقه مند شدم (برام ایده آله) ؛ پدرش خیلی سخت گیره! مادرم که برای صحبت کردن درباره موقعیت و شرایط من خونشون رفته بود؛ بهونه‌های الکی آورده بودن  در ضمن پسر بدی نیستم (سطح سواد و اخلاقم هم بد نیست) و همچنین میدونم که محبوبم هم به من علاقه داره. الان هم خیلی خیلی تنها شدم و با کسی جز اون نمی‌خوام این تنهایی رو پر کنم… به نظر شما تو این شرایط بهتر نیست که باهاش رابطه برقرار کنم، تا هم از تنهایی در بیایم و هم یه راه حل منطقی واسه مشکلمون پیدا کنیم؟

       

      پاسخ:

      شما اگه اونو می‌خوای باید به مخالفت پدرش غلبه کنی و به دستش بیاری، در مورد اینم که می‌گی برای رفع تنهایی و پیدا کردن راه حل منطقی باهاش رابطه برقرار کنی عرض می‌کنم رابطه در ابتدا احساس تنهاییت رو از بین می‌بره اما بعد مدت کوتاهی رابطه معمولی برات عادی می‌شه و دیگه راضیت نمی‌کنه و تمایل پیدا می‌کنی که رابطه رو بیشتر و نزدیکتر کنی و اگه طرف موافقت کنه کار به ارتباط گناه الود می‌کشه و اگرم دستت بهش خورد ممکنه فکر کنی چون به تو راه داده پاک نیست و دلتو بزنه و تمایلتو به ازدواج با او از دست بدی.

      اگرم موافقت نکنه و رابطتون در همین حد بمونه بازم ممکنه تو ازش فاصله بگیری چون وقتی که رابطه محدود و فقط قربون صدقه خشک و خالی باشه و نتونی جلوتر بری، این نوع ارتباط بعد یه مدت دیگه -به اصطلاح- حال نمی‌ده و به همین خاطر رابطه رو کم می‌کنی و طرفت شاکی می‌شه که چرا مثل قبل بهش توجه نداری و فکر می‌کنه که عشقت بهش کم شده و از این جهت بینتون اختلاف می‌شه و همین اختلاف سبب جدایی عاطفی شما بشه و در نتیجه به ازدواجتون لطمه بزنه

      علاوه بر اینکه نتیجه همین مقدار رابطه محدود در طرف مقابلت اینه که احساسات عاطفی اونو به شدت افزایش می‌ده و شدیدا عاشق می‌شه و اگه بعدا نتونستید به هم برسید برای فراموش کردن تو باید کلی رنج رو تحمل کنه

      بنا بر این صلاح در اینه که هیچ نوع ارتباطی با هم نداشته باشید چون هم ممکنه تو رو از او زده کنه و هم اگه نتونید ازدواج کنید اون کلی باید رنج بکشه تا فراموشت کنه

      پس اگه می‌خوای راه حل منطقی پیدا کنی بدون برقراری رابطه انجامش بده چون با برقراری ارتباط احساساتت بیشتر در گیر می‌شه و خوب نمی‌تونی فکر کنی و برای راضی کردن پدرش تصمیم مناسب بگیری اما اگه رابطه نداشته باشی فکرت کمتر درگیر احساسات می‌شه و بهتر می‌تونی برنامه‌ریزی و حرکت کنی

       

      منبع

  • خانواده‌هايمان مخالف ازدواج ما هستن
    • پرسش:
      من با يك خانم همسن خودم آشنا شدم ولي خانواده هايمان مخالف ازدواج ما هستن، ما بايد چيكار كنيم؟ آخه خيلي همديگرو دوست داريم.
      پاسخ:
      دوست گرامي اگر تشخيص داده ايد كه ازدواج براي شما واجب است يعني در صورت ازدواج نكردن به حرام مي افتيد در صورت امكان بايد ازدواج نماييد پس موضوع را با والدين خويش مطرح نمایید دو گونه بر خورد از طرف آنها ممكن است رخ دهد يا موافقند و يا مخالف در صورت اول كه مشكلي نيست ولي اگر رضايت ندادند بايد در وهله ي نخست علت مخالفت آنها را جويا شويد اگر علت درست و قابل توجه داشتند بايد با گوش دادن به سخن آنها رضايت آنها را جلب نماييد, ولي در صورتي كه بدون دليل مخالفت مي كنند, به خصوص در صورتي كه اگر ازدواج نكنيد به گناه مي افتيد, ازدواج براي شما واجب است, به همين دليل نياز به اجازه و رضايت والدين هم در اين امر لازم نيست.
      پس در ابتدا سعي كنيد خانواده را با خود همراه سازيد و در صورت عدم همكاري با ارائه اخرين تذكر به آنها از طريق فاميلها اقدام نماييد. يعني باز هم تنها نبايد اقدام نمود چون خانواده دختر به شما جواب نخواهند داد لذا با كمك فاميلهاي نزديك اقدام نماييد ابتدا آنها را نزد خانواده خود بفرستيد تا نظر مساعد خانوادهتان را جلب نمايند و براي شما وساطت نمايند و بعد هم اگر حاضر نشدند با همراهي همان فاميلها به سراغ افراد مورد نظر برويد و در عين حال خانواده را در جريان بگذاريد تا آنها احساس كنند كه در برابر عمل انجام شده قرار گرفته اند و كم كم خودشان كار را دنبال نمايند و حتي اگر بعد از اين مرحله باز هم آماده همكاري نشدند با شايعه سازي مبني بر ازدواجتان خانواده را در بوته آزمايش قرار داده و با اين ترفند آنها را به همكاري دعوت نماييد باز تكرار مي كنيم كه در هيچ مرحله به خانواده به ويژه مادر و پدرتان بي احترامي نكنيد اين اقدامات را انجام دهيد و انشاالله به هدفتان خواهيد رسيد.
  • بعد از چهار سال تازه بهم گفته قبلا ازدواج کرده و بچه داره
    • پرسش:

      با سلام،دختری 25 ساله هستم،دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد فناوری اطلاعات. آخرای سال دوم دوره ی کارشناسی بودم،که در دانشگاه با آقایی آشنا شدم.ایشون در محیط دانشگاه شاغل بودن(دارای یک شرکت طراحی دکوراسیون داخلی هستن) و خودشون تحصیل نمی کردن و دارای مدرک کاردانی گرافیک هستن و 32 سالشونه.از همون شروع آشنایی،به من پیشنهاد ازدواج دادن و از اونجایی که نه من و نه ایشون سابقه ی هیچ دوستی و یا رابطه ای با جنس مخالف نداشتیم،غیر از این هم برای هیچ یک از ما،قابل پذیرش نبود.

      در این 2سال باقیمانده از دوره ی کارشناسی رابطه ای خیلی صمیمی و در حد متعارف داشتیم،در حدی که علاقه و وابستگی ما به هم روز به روز بیشتر می شد.بنا به اصرار این آقا هم واسه ارشد خوندم و شهر دیگری قبول شدم.آلان هم 2 سال از اون زمان میگذره و تو این مدت از طریق تماس تلفنی روزانه با هم در ارتباط بودیم و فقط یک بار موفق شدیم همدیگرو دیدیم.با این وجود تو این مدت هیچ برخورد بد و نا مناسبی از این آقا ندیدم وخیلی مهربون و با محبت هستن.شدیدا بهش علاقه دارم و این عشق و علاقه دو طرفه ست.

      از اونجایی که دیگه درسم رو به اتمام است،مدتی ست بهشون اصرار میکنم که زودتر برای خواستگاری اقدام کنن ولی ایشون از من وقت بیشتری خواستن تا اینکه چندروز پیش دلیل این درخواستشون و مشکل سر راه رو داشتن فرزند اعلام کردن.ایشون آلان به من گفتن که تو سن 20 سالگی ازدواج کردن و دارای دو فرزند 10 و 6 ساله هستن و به دلیل خیانت همسر سابقشون و داشتن رابطه با مردی دیگر،پس از اطلاع حدود 6سال پیش جدا شدن.(یعنی 2سال قبل از آشنایی ما باهم)

      آلان شرایط روحی بسیار بدی دارم،هم خودم و هم اون آقا.

      به من میگن دلیل اینکه این همه مدت نتونستن حقیقت رو بهم بگن،این بوده که میترسیدن منو از دست بدن و دنبال راهی بودن که متأسفانه وجود نداره و هر بار که تلاش میکردن بگن موفق نمیشدن،آلان با وجود اینکه عاشقانه منو میخوان،از خودخواهی خودشون میگن و اصرار دارن که من احساسی تصمیم نگیرم و عاقلانه برم دنبال زندگیم. البته چندین مرتبه به من گفته بودن که چیزایی هست که اگه مطرح بشه احتمال اینکه منو از دست بدن زیاده ولی من با اینکه همیشه ته دلم نگران بودم واما اخلاق و رابطه ی خوبش با من،امیدوارم میکرد.

      با نگفتن این مسائل واقعا به من بدی کرده و با خودخواهی تمام منو این 4سال بازی داده ولی با اینکه این مسائل رو میدونم باز نمیتونم فراموشش کنم و هنوز عاشقانه دوستش دارم،ایشون هم همین حس رو به من دارن.

      آلان نمیدونم تصمیم درست چیه،با توجه به اینکه خودمو میشناسم آدم بسیار احساسی و مهربونی هستم،میخوام هنوز رابطمو با اون آقا ادامه بدم.با وجود اینکه میدونم که فاصله ی خیلی زیادی بین ما هست.

      از لحاظ خانوادگی هم،خانواده ای فرهنگی و تحصیل کرده ای دارم و میدونم که با مخالفت شدید اونا مواجه میشم.

      ترک کردن اون آقا که تقریبا برام غیر ممکنه و یا ادامه دادن و ازدواج کردن که اون هم به شکل دیگه ای واسم غیرممکن شده.

       

      پاسخ:

      اول از همه باید بگم ادامه دادن رابطه به صلاح شما نیست. وقتی شما می گی اهل رابطه نیستی، رابطه به قصد دوستی رو در ذهنت میاری. در حالی که آسیب فقط برای این نوع رابطه نیست؛ بلکه رابطه ولو به قصد ازدواج هم که باشه ضررهائی داره؛ چون آینده این رابطه مشخص نیست و معلوم نیست بتونین با هم ازدواج کنین یا نه و اگه این ازدواج به هر دلیلی مثل مخالفت خونواده که خودت هم حدسش رو میزنی، سر نگیره اونوقت برای فراموش کردن طرف ضربه روحی بدی میخوری. ولی اگه از همین الان رابطه رو قطع کنی و بعد تصمیمت رو بگیری، راحت تر میتونی فراموشش کنی.

      اگه شما با هم تناسب های لازم رو داشته باشین، تنها مشکل شما وجود دو فرزند ایشونه؛ که این بر فرض قبول خانواده، کاملا به شما بستگی داره. یعنی اگه بتونی این وضعیت رو تحمل کنی و اول زندگیت رو با دو تا بچه شروع کنی، مشکلی برای ازدواج وجود نداره. البته به شرط اینکه بچه هاش رو ببینی و بتونی اونا رو قلبا قبول کنی و اونا هم تو رو قبول کنند و بپذیری که مثل یه مادر تمام کارهاشون رو انجام بدی و تربیتشون کنی و با سختی هاشون بسازی، برای اینکه بفهمی می تونی این کار رو بکنی یا نه می تونی مدتی باهاشون رفت و آمد داشته باشی تا بیشتر مساله برات ملموس بشه. البته باید بگم این کار کمی سخته و لذا باید بیشتر فکر کنی و از روی احساس تصمیم نگیری.

      از طرفی رضایت خانوادت هم باید همراه این ازدواج باشه. بنابراین اول خودت تصمیمت رو بگیر ببین میتونی این وضعیت رو تحمل کنی یا نه. اگه نتونستی که بهتره کلا قیدش رو بزنی و به فکر ازدواج با فرد دیگه ای باشی. ولی اگه با این قضیه مشکلی نداری، به طرف بگو من خودم مشکلی ندارم ولی نمیدونم خونوادم این ازدواج رو قبول میکنن یا نه و تصمیم اونا تعیین کننده است. لذا بهتره هر چه زودتر تکلیف رو مشخص کنی و رسما اقدام کنی ببینیم به تفاهم میرسیم یا نه. اگه رسیدم که ازدواج میکنیم ولی اگه خونواده تحت هیچ شرایطی قبول نکردن چاره ای جز اینکه همدیگه رو فراموش کنیم نداریم.

      از اون طرف برای راضی کردن خونوادت میتونی باهاشون صحبت کنی و بگی اونی که میخواد یک عمر زندگی کنه منم و من باید چنین زندگی رو بپذیریم که میپذیرم.

      اینجوری زودتر تکلیف هر دوتون مشخص میشه و از این سردرگمی بیرون میاد و بهتر میتونید برای آیندتون تصمیم بگیرید. چون ادامه دادن رابطه نه تنها مشکلی رو حل نمیکنه بلکه مشکلات رو بیشتر هم میکنه.

      اما اگه به هر دلیل نشد یا نخواستی ازدواج کنی باید فراموشش کنی و اگه خواستگار داشتی ردش نکنی و به خودت بقبولونی که این رابطه درست نبوده و اگه فراموشش نکنم اینده ام تباه میشه.

       

      منبع

  • پدرم برایم مهریه سنگین در نظر گرفته است
    • پرسش:
      پدرم مرا مجبور ميكند كه مهريه زياد در ازدواج قبول كنم چه کنم؟
      .
      پاسخ:
      همانطور كه مى دانيد مهريه و صداق يكى از اجزاى شكل گيرى ازدواج در شريعت اسلامى به شمار مى رود . قبل از ظهور مكتب نجات بخش اسلام ، مهريه بيشتر قيمت يا بهايى بود كه جهت خريدارى زن از اولياى وى پرداخت مى گرديد ، يا عوضى بود كه مرد در برابر انتقال زن از خانه پدرى به خانه همسرى ميپرداخت ، به همين خاطر ، از احكام تأسيسى در اسلام محسوب نمى شود ، اما وضع خاص آن در اسلام ، بر تمامى عقايد جاهلى رنگ بطلان كشيد و مهريه ، موقعيت خاصى يافت . نيز شكل جديدى به خود گرفت ، و جنبه معنوى پيدا كرد . تحفه اى آسمانى شد از جانب مرد ( طالب همسر ) در نهايت صداقت و صفاى باطن و هديه اى شد از سوى مرد براى شريك و همسر آينده .
      علت اصلى تشريع مهريه ، مسايل اقتصادى نمى باشد . قرآن كريم از مهر به « صَداق » تعبير نموده كه زوج بايد آن را به صورت نحله و عطيه به زوجه بپردازد : « و آتوا النساء صدقاتهنّ نحله » ، [ [ 1 واژه صداق از ريشه « صِدق » مى باشد . زيرا نشان حقيقى بودن علاقه و عشق زوج به زوجه است و صدق ادعاى وى را ثابت مى نمايد . واژه نحله نيز به معناى عطيه و اعطاى تبرّعى است ، در اين تعبير مهر جنبه تقديمى و هديه دارد و قيمت زن نيست و مرد با دادن آن به زن ، بر وى سلطه پيدا نمى كند . بنابراين مهر يك هديه غير معوَّض است از نظر اسلام لزومى ندارد مهريه جنبه مالى داشته باشد . مهريه مى تواند تعليم يك سوره قرآن باشد .
      هم چنين توصيه شده است كه بعد از عقد زن مهريه اش را به شوهر ببخشد . از اين موارد معلوم مى شود ، جنبه مالى مهريه علت اصلى تشريع آن نمى باشد . اگرچه اين جنبه نيز داراى اهميت است .
      بنابراين به نظر مى رسد از ان جا كه والدين گرامى هميشه آرزوى خوشبختى فرزندانشان را دارند پس در فضايى كاملا آرام ومنطقى به بيان ديدگاه هاى خود مبنى بر اينكه هم با كم بودن مهريه مخالف بوده وهم با زياد بودن مهريه در ميان بگذاريد وبه ايشان بگوييد كه هيچگاه مقدار مهريه بالا و يا وضعيت اقتصادى مورد نظر بسيارى از دختران امروزى ، تأمين كننده خوشبختى و سعادت خانواده و زندگى مشترك نيست . پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در نكوهش سنگينى مهريه مى فرمايند : بهترين زنان امّت من ، خوب روترين وكم مهريه ترين آنان هستند [ ميزان الحكمه ج 5 ، صفحه 90 واين نكته را ياد آور شويد كه مهم ترين عامل استحكام روابط زن و شوهر در طول زندگى مشترك ، محبت و علاقه آنان به يكديگر است . هر قدر آنان علاقه بيشترى به هم داشته باشند و اين علاقه را بيشتر ابراز كنند زندگى آنان از شيرينى و استحكام بيشترى برخوردار خواهد بود . زن و شوهر بايد نهايت صميميت و ابراز علاقه را نسبت به هم داشته باشند و سعى كنند علاقه به هم را به طور مداوم افزايش دهند .
      اميدواريم با گفتگو هاى منطقى خود با پدر واتخاذ تصميم هاى درست ، زندگى خوبى را براى خود رقم بزنيد .

       

  • خواستگاری پسر عمه‌ام از من با مخالفت شدید خانوادم مواجه شد
    • پرسش:

      دختري ۲۱ ساله هستم. 5 سال پيش پسر عمه ام شخصاٌ از من خواستگاري كرد ولي با مخالفت شديد خانواده ها مواجه شديم.آنها به دليل كينه ي قديمي كه ازهم دارند مانع از ازدواج ما مي شوند. و قابل ذكر است كه خواهر بزرگ من عروس همين خانواده است و اختلاف زيادي با همسرش داشت و باعث بدتر شدن اوضاع شد . من دانشجو ي دانشگاه دولتي هستم و پسر عمه ام كاسب بازار هر دو شرايط زندگي را داريم و از نظر اخلاقي هم هيچ مشكلي با هم نداريم ولي رضايت نمي دهند.
      .
      پاسخ:
      ازدواج مهمترين و سرنوشت سازترين مسئله گستره زندگى هر انسان است و فقط پيوند دو فرد نيست بلكه پيوند دو خانواده است بنابراين وقتى دو نفر مى خواهند با يكديگر ازدواج كنند بايد از جهات گوناگونى كفو و همتاى يكديگر باشند تا تعادل بين آن دو و خانواده آنها برقرار شود و الاّ مشكلات فراوانى را در پى خواهد داشت . منظور از كفو بودن به طور كلى يعنى اين دو نفر از نظر فكرى – اعتقادى ، اقتصادى ، اجتماعى ، فرهنگى ، تحصيلى ، سنّى ، قيافه ى ظاهرى و خانوادگى به يكديگر نزديك باشند و ناهمگونى در موارد فوق مى تواند براى زندگى آينده مسئله ساز باشد .
      در امر ازدواج نبايد قبل از انتخاب ، عاشق و دلباخته ى كسى شد  البته علاقه در حدّى كه انگيزه اى شود براى انتخاب اشكالى ندارد بلكه لازم است اما اگر اين علاقه تبديل به عشق شد مشكلات زيادى را دارد . بنابراين علاقه هاى اوليه را بايد مهار كرد . اگر بعد از تحقيقات لازم انسان به اين نتيجه رسيد كه فلان مورد مناسب است و والدين دو طرف نيز با آن موافق بودند آنگاه بايد علاقه ها را تقويت كرد ولى اگر مورد مناسب نيست يعنى كفو نيست وفقط ظاهر او چشم انسان را گرفته اما ساير شرايط ندارد و يا اعضاء خانواده نيز موافق نيستند ، طبيعى است كه در اين صورت بايد آن علاقه هاى خام اوليه را نيز از صفحه ى دل زدود زيرا دليلى ندارد به فردى كه همسر آينده ما نيست عشق بورزيم و علاقه ى او را در دل خود جاى دهيم .موافقت و مخالفت والدين در ازدواج يك ضرورت بى ترديد است و حضور اين عامل موجب دلگرمى جوانان به ازدواج و برخوردارى آنها از اطمينان به خود و جرأت به عمل و آرامش و سكون گشته و راه بهره مندى از پشتوانه والدينى و تجارب آنها و دلسوزى و نيك انديشى آنها را هموار مى نمايد و خرمنى از خوبيها و علم و دانش و تجربه و مصلحت انديشى دلسوزانه و حتى پشتوانه اقتصادى را فرا روى دو جوان نيازمند تمام اين نيكيها مى گذارد و مخالفت والدين با ازدواج يعنى محروميت از تمام اين خوبيها و از دست دادن اين عناصر ضرورى كه نمى توان حتى از يكى از آنها چشم پوشيد . پر واضح است كه ازدواج بى بهره از سرمايه رضايت والدين در واقع به نوعى ازدواج بى بهره از موفقيت كامل خواهد بود .
      اما مفهوم اين سخن آن نيست كه به محض مخالفت والدين با ازدواج بايد از آن دست شست ؟ نه ، بلكه بايد در تحصيل رضايت آنها كوشيد . بايد بررسى كرد كه علت مخالفت آنها چيست ؟ آيا آنها دليلى قانع كننده اى براى مخالفت خود دارند ؟ بايد فارغ از هرنوع محبت و عشقى ببينيد كه مخالفت آنها بجا و مقتضى انديشه و محصول عاقبت انديشى پيران تجربه است يا نه ؟ . . . به هرحال اگر وجدانا آنگاه كه با خود خلوت مى كنيد ، مخالفت آنها را بجا مى شماريد پس تسليم حق شويد واز اصرار بر تصميم غلط خود دست كشيد . ليكن اگر مخالفت آنها را بى مورد مى شماريد سعى كنيد موافقت والدين خود را جلب نماييد و در اين مسير از راهكار محبت ، انديشه ، عشق ورزى در راه تحصيل رضايت والدين خود با همكارى و ميانجيگرى خير انديشان و فاميلهاى نزديك و صاحب نفوذ بر روى والدين خود بهره بگيريد .

      اميد است بتوانيد قلب والدين را به اعلام رضايت خاطر آن هم از صميم دل نرم سازيد . لازم به يادآورى است كه اگر آنها على رغم سعى و تلاش شما رضايت ندادند و مى بينيد كه آنان به هيچ وجه راضى به اين ازدواج نخواهند شد ، به مصلحت شماست كه از اين ازدواج دست بكشيد . نكته اى كه لازم است در اين باره تذكر دهيم اين است مراقب باشيد به اميد ازدواج با پسر مزبور ( در شرايطى كه امكان آن وجود ندارد ) خواستگارانتان را رد نكنيد .
  • دختر داییمو که طلاق گرفته برای ازدواج انتخاب کردم
    • پرسش:
      پسری 27 ساله و دانشجوي ترم آخر كارشناسي ارشد (فلسفه سياسي) هستم. از 7 سال پيش پدرومادر قصد دامادكردن بنده را دارند و در اين چند سال موارد بسيار زيادي را به من معرفي كردند و اما هميشه به بهانه هاي متعددي چون اينكه قدش كوتاه است، اقوامشان فلان هستند و غيره خودشان مورد معرفي شده خودشان را رد كردند.
       
      دو سال پيش محترمانه با آنها صحيت كردم و گفتم كه من فعلا قصد ازدواج ندارم، آنها گفتند هر كس را تو معرفي كني ما قبول داريم، چندين مورد را معرفي كردم اما بهانه ها ادامه داشت. تا اينكه پس از سه ماه بررسي شخصي را با فكر و مشاوره ازدواج انتخاب كردم و تصميم گرفتم كه تحت هيچ شرايطي كوتاه نيام، چون به تصميم خود مطمئن بودم. حدود 1.5 سال پیش دخترداييم رو كه به تازگي طلاق گرفته و يك فرزند دختر 8 ساله هم دارد به پدر و مادرم معرفی کردم، كه در اين مدت اين پاسخها را شنيدم، در سه ماهه اول اصلا با من صحبت نكردند، بعد گفتند كه ما مخالفيم، بعد گفتند ما موافقيم اما اين شخص را به عنوان عروس قبول نداريم، بعد گفتند هر كس را دوست داشته باشي ما دوست داريم، بعد گفتند ما خودمان جلو مي آييم و صحبت مي كنيم و در نهايت به من گفتند ما به اين نتيجه رسيديم تو حق داري با هر كس كه دوست داري ازدواج كني. بعد از همه اين موارد و اينكه به اصطلاح راضي هستند رفتند اين قضيه را مطرح كردند سپس من رفتم صحبتهاي مقدماتي را كردم اما الان زير تمام حرفهايشان زدند و برگشتند سر خانه اول و مي گويند ما راضي نيستيم و حتي تو را به عنوان فرزند قبول نداريم. در اين مدت بسيار مرا تحت فشار گذاشته اند.
      .
      پاسخ:
       آنچه مسلم است اين است كه انتخاب كننده اصلي در مورد همسر آينده تان شما هستید .
      اگر جه در اين مدت طولاني فراز ونشيب ها وتجربيات مختلفي را به دست آورده اييد اما اميدواريم با به كار بستن نكات زير انتخاب موفق وخوبي را در مورد زندگي مشترك آينده داشته باشيد:
      1- اگر چه فرد مورد نظر تان از بستگان شما مي باشد اما همانطور كه مي دانيد روابط فاميلي ملاك خوبي براي همسر مناسب نمي باشد بنابراين قبل از هر دوست داشتنيٰ ملاك هاي همسر مناسب را با مورد دختر دايي تان تطبيق دهيد در صورتي كه اين ملاك ها در ايشان وجود دارد مي توانيد وارد فاز بعدي شويد لازم به ذكر است از ملاك هاي مهم همسر مناسب مي تواند ايمان ٰ اخلاق خوب ٰ وتناسب در زمينه هايي مثل خانواده ٰ آداب ورسوم ٰ ظاهر فيزيكي و… باشد.
      بهتر است در همين جا چندين سوال بسيار مهم را مطرح نماييم واز شما يخواهيم به دور از احساسات وعواطف سنگين خود ، به اين سوالات پاسخ منطقي دهيد.
      علت كامل ودقيق جدايي دختر دايي تان از همسرش چه بوده است؟
      آيا وجود يك دختر 8 ساله، خللي در زندگي شما ايجاد نمي كند همان زندگي مشتركي كه از دوران نامزدي وعقد شروع شده وزوجين تمايل دارند اين لحظات خاطره انگيز را با بيان نقطه نظرات وهزاران حرف ديگر در تنهايي خود سپري كنند.
      آيا ازدواج با فردي كه يك بار ، اين لحظات براي او تجربه شده است حس منفي واحساس شكست را تداعي نمي كند؟
      شما بايد فرزند ايشان را قبول كرده ودر زندگي خود براي اين كودك نيز جايي را تعريف كنيد واينكه گفته شود اين كودك هيچ تاثيري در زندگي شما نخواهد داشت سخني اشتباه است چرا كه هيچ كس نمي تواند از فرزند خود جدا شده وارتباط خود را با وي قطع نمايد .
      2- از آنجا كه ازدواج صرفا پيوند دو نفر نيست بلكه پيوند دو خانواده است پس بايد دو خانواده رضايت به اين امر داشته باشند.شما نيز خوب مي دانيد والدين تان دلسوز تان بوده و هستند و موفقيت و خوشبختي شما را خواهان هستند هر چند هنوز نتوانسته ايد به يك توافق در زمينه ازدواج دست يابيد .
      3- در اين مدت با والدينتان چك و چونه نزنيد و با تمام ارادت قلبي به انها احترام بگذاريد وبه خاطر داشته باشيد كه شايد با خواندن اين پاسخ ، افق جديدي به روي شما گشوده شود لازم است بدانيد اين روشن بيني را مديون احترام واكرام به والدين هستيد.
      4- مهم ترين اقدام در شرايط كنوني اين است كه با واقع بيني ، منطق ، رعايت ملاك هاي مناسب ومشورت با اهل خبره خصوصا والدين اقدام به جستجو براي موردي مناسب باشيد وبعد از موفقيت در اين زمينه ، با ضرس قاطع مورد خود ر ابراي ازدواج انتخاب كرده واز پدر ومادر خود بخواهيد تا به خواستگاري رفته ودر صورت مخالفت ايشان ، از موضع خويش كوتاه نياييد.
      5- از ظاهر بيني وسطحي نگري دوري كرده وفراموش نكنيد كه ازدواج يك عمر زندگي بوده وهر چه در انتخاب دقت كنيد بهره ي بيشتري نصيبتان خواهد شد.
      6- از خداوند وائمه اطهار (عليهم السلام) كمك بگيريدومصالح خود را به ان ها بسپاريد.
      7- مواضع والدين را دلسوزانه تلقي كنيد وفراموش نكنيم كه هيچ كس به اندازه ي والدين نسبت به فرزندانشان دلسوز نيستند.

       

  • خواستگارامو به خاطر خواهر بزرگترم رد می‌کنن
    • پرسش:
      چرا بعضي از خانواده ها تأكيدشون بر اينه تا دختر بزرگتر نرفته دختر كوچكتر نبايد ازدواج كنه من خواهربزرگترم 31سالشه وخودم 28سال دو تا مورد خيلي خوب داشتم اما خانوادم يه جوراي ردشون كردن  هم واسه خودم ناراحتم بيشتر واسه خواهرم شما كمكم كنيد
      .
      پاسخ:
      دغدغة ازدواج در سنين جواني، براي دختران و پسران جوان امري طبيعي است؛ ازدواج يكي از مسائل اساسي زندگي است كه در دوره جواني اتفاق مي افتد. بسياري از جوانان همسن و سال شما از اين كه ممكن است سن آنها بالا برود و ازدواج آنها به تاخير بيفتد، احساس نگراني مي كنند. ولي جاي هيچ نگراني نيست؛ چرا كه امروزه سن ازدواج در جامعه ما بالا رفته است. شرايط جامعه كنوني مانند گذشته نيست هر چند تاخير در ازدواج امر پسنديده اي نيست و كسي كه شرايط ازدواج را داراست بايد هرچه زودتر اقدام كند
      پرسشگر گرامي توجه وبه كار گيري نكات زير مي تواند مشكل شما را با خواست خداوند حل نمايد:
      1- ازدواج حق مسلم هر انساني بوده خصوصا براي شخصي كه احساس نياز به اين مساله را در خود ديده وشرايط طبيعي مانند؛خواستگاروغيره براي وي فراهم است اما گاهي اين مساله به خاطر برخي عقايد ويا تصورات اشتباه به تاخير مي افتد.
      2- از انجا كه شما در سنين ازدواج قرار داريد مي توانيد با اقدامات زير اين معضل را مرتفع نماييد:
      الف- در يك فضاي كاملا آرام وخودماني مساله خود را با استدلال ومنطق، براي خواهرتان مطرح نماييد وبه او بگوييد كه علاقه زيادي به ازدواج وخوشبختي ايشان داريد اما به نوعي ازدواج نكردن ايشان، باعث تاثير منفي در آينده شما بوده واين نكته را يادآور شويد كه سرنوشت وآينده هر كس به دست خداوند متعال بوده واوست كه تقديرات انسان ها را رقم مي زند .
      ب- اقدام ديگر شما اين باشد كه مسائل بالا را با والدين خود مطرح نماييد وبدون هيچ گونه خجالت وتعارفي ، مشكل خود را صراحتا بيان كنيد وبه ان ها بگوييد كه با ازدواج نكردن شما مشكلي حل نخواهد شد بلكه نتيجه اين كار بالا رفتن سن شما بوده كه ثمره اي جز كم شدن خواستگاران ندارد.
      ج- از فرد صاحب نفوذ وبزرگتر در خانواده كه والدين شما از ايشان حرف شنوي دارند كمك گرفته واز او بخواهيد تا با والدين شما به گفتگو بنشيند وان ها را در اين زمينه متقاعد كند .گفتني است كه فرد واسطه مي تواند از افراد غير فاميل مانند؛ روحاني مسجد وهر شخصي كه قدرت تاثير دارد، باشد .
      3- در هدف خود لجاجت نكرده وسعي نماييد از طرفي در خواسته خود مداومت واستمرار را از دست نداده واز سويي در فضايي آميخته با نزاكت ، ادب وهمراه با منطق به بيان مطالب خود بپردازيد.
      4- بدانيد كه نقطه مركزي حل اين مشكل ابراز رضايت خواهرتان از ازدواج شما مي باشد بنابراين بيشتر با ايشان در ارتباط بوده واز او بخواهيد تا با والدينتان در اين زمينه صحبت كند.
      5- نيت خير والدينتان را در اين مساله فراموش نكنيد چرا كه آرزوي هر پدر ومادري است كه فرزندانشان به خانه بخت رفته و نيز شاهد خوشبختي ان ها باشند ومطمئن باشيد در اين راه ذره ايي كوتاهي نمي كنند اما از ان جا كه ترس از ازدواج نكردن خواهر بزرگترتان وجود دارد، لذا ان ها نيز ناگزير اين راه را بهترين اقدام مي دانند.
      6-فراموش نكنيد كه حل شدن برخي از مشكلات از عهده انسان خارج مي باشد كه در اين صورت بهترين اقدام اين است با نگاه مثبت به آينده زندگي را ادامه داد.
      7- نكته آخر اين كه در كارهاي خود به خداوند وائمه اطهار (عليهم السلام)خصوصا حضرت زهرا( عليها سلام ) توكل كرده واز ان ها مدد بجوييد وبه اين مساله باور داشته باشيد كه چون رضايت وناراحت نكردن والدين وخواهرتان براي شما اهميت دارد مطمئنا خداوند نيز، زندگي خوبي را برايتان فراهم خواهد نمود.

       

  • پدر و مادرم به دلیل تحصیلات پایین خواستگارم با ازدواجم موافقت نمی‌کنن
    • پرسش:
      20ساله و دانشجوي دندانپزشكي تهران هستم. با زيبايي زيادي كه خداوند به من عطا كرده و متانت و وقاري كه خودم در رفتارم در محيطهاي مختلف از جمله دانشگاه دارم، خواستگاران زيادي دارم كه اكثريت آنها داراي مدارج بالاي علمي، وضعيت مالي و شغل بسيار خوب، خانواده اصيل و حسن شهرت هستند اما در اين بين تنها فردي كه داراي معيارهاي من(پاكي، نجابت، وفاداري) است فرديست كه خانواده من عليرغم تماسهاي بسيار آنها حتي اجازه خواستگاري رسمي را به ايشان ندادند!؟ ايشان انساني پاك، شريف، سالم، مؤمن، نجيب و با قلبي مهربان هستند و از حدود 3 سال پيش به من علاقه دارند. از دلايل مخالفت خانواده اين است كه ايشان مانند ساير افراد خانواده اش تحصيلات خود را در راهنمايي رها كرده و از آن زمان در مغازه پدرشان كار مي كنند، منزل آنها در جنوب شهر است و … اما من بعد از چند جلسه اي كه بدون اجازه پدرم خارج از خانه با ايشون صحبت كردم به حدي علاقه بهشون پيدا كردم كه تمام افكارم رو تحت تأثير قرار دادن! حالا احساس مي كنم اگر خانوادم اجازه ندن با ايشون ازدواج كنم به دليل علاقم به ايشون نتونم مقاومت كنم و به گناه بيفتم. احتمال موافقت خانوادم تقريبا صفره و با اون فرد كه من رو فقط به خاطر خودم دوست داره نه رتبه 2 رقمي كنكور و نه وضعيت مالي خوب پدرم ازدواج كنم؟
      .
      پاسخ :
      همانطور كه مى دانيد ازدواج يكى از مهمترين حوادث و رويدادهاى زندگى است و نقش مهمى در سرنوشت ، سعادت و خوشبختى انسان دارد ، مضافاٌ بر اينكه اگر به نحو صحيح انجام پذيرد بسيارى از نيازهاى انسان اعم از عاطفى و جنسى را تاْمين و باعث آرامش روحى انسان مى شود . دقت ، شناخت و اتخاذ تصميم حساب شده و بالاخره انتخاب صحيح از شرايط ضرورى يك ازدواج موفق است .در ادامه بايد بگوييم ازدواج شما با فردى كه به هر جهت احساس خوبى نسبت به وى پيدا كرده ايد ، قابل احترام و پذيرفتنى است اما بايد توجه داشته باشيد كه در واقع جامع نگرى و واقع بينى از پايه هاى انديشه صحيح است و زمانى مى توان به اين مهم دست يافت كه جنبه هاى مختلف هر پديده مورد توجه قرار گيرد و از نگرش تك بعدى دورى شود .

      به اين نكته بسيار مهم توجه داشته باشيد كه شما تنها كسى هستيد كه مى توانيد و بايد بهترين كمك را به خود بكنيد . به هر حال تصميم گيرنده اصلى شما هستيد ، در اين ميان ما نيز سعى خواهيم كرد با در اختيار قرار دادن يك سرى اطلاعات زمينه ساز بينش و بصيرت كاملى برايتان باشيم تا بهترين تصميم را بگيريد .
      موافقت و مخالفت والدين در ازدواج ، مساله قابل توجهى است . بر اساس فرهنگ دينى و ايرانى ما ، والدين تأثيرى عميق و مهم دارند زيرا بعد از تشكيل خانواده ، پشتوانه و حامى خانواده تازه شكل گرفته محسوب مى شوند لذا همراهى نكردن آنها با زوجين ، شكستى براى آن دو محسوب مى شود . حال با عنايت به اين جايگاه برجسته والدين و وابستگى روحى و عاطفى فرزندان در تمام سنين به والدين ، نه تنها عدم مخالفت ، بلكه موافقت والدين يك عنصر ضرورى در ازدواج موفق است و چه بسا شرط انجام يك ازدواج موفق ، رضايت و همراهى مستمر والدين با فرزندان است .
      كمترين تأثير مخالفت والدين ، آن است كه به ميزان دلبستگى روحى و روانى فرزندان به آنان ، به نگرانى و اضطرابشان مى افزايد و در صورتى كه در نهان خانه اعتقادات خود براى دعا و نفرين والدين تأثيرى ماوراى اسباب طبيعى قائل شوند ، اين پديده ژرف تر خواهد شد .
      پس با تكيه بر جايگاه والدين در خانواده هاى مسلمان ايرانى و از ديدگاه روان شناختى ، جلب رضايت آنان در ازدواج يك ضرورت بى ترديد است و حضور اين عامل ، موجب دلگرمى جوانان به ازدواج و برخوردارى آنها از اطمينان به خود و جرأت به عمل و آرامش و سكون مى گردد .
      پرسشگر گرامى نيازهاى عاطفى و غرايز ديگر در ايام جوانى ، آدمى را به سوى « دوست داشتن و عشق ورزيدن » سوق مى دهد كه البته اين يك امر طبيعى و غريزى است و كمتر مى توان راهى براى گريز از آن پيدا كرد . آنچه در اين مقوله اهميت دارد ، كنترل عقلايى بر احساسات و پرهيز از مخاطراتى است كه ممكن است فرد را به گرفتارى هاى مختلف روحى و جسمى دچار سازد .
      1 – توجه داشته باشيد قبل از هر چيز ، درباره معيارهاى ازدواج و شرايط همسر ايده آل شناخت كافى پيدا كنيد ، سعى كنيد بار ديگر ، بر اساس اطلاعات دقيق ، به شناخت كافى و صحيحى از فرد مورد نظر دست يابيد ، مبادا عشق ، چشم انديشه تان را كور سازد و شما را از تحقيق كامل و همه جانبه درباره وى باز دارد . لازم به تأكيد است شما مى توانيد تحقيقات خود را از طريق فرد واسطه اى دلسوز ، مورد اعتماد ، رازدار ، عاقل و داراى تجربه پى گيرى كنيد .
      2 – به اين مساله فكر كنيد كه شايد فرد مورد نظرتان ، آن قدركه تصور مى كنيد جذاب وايده آل نبوده وبخشى از جذابيت هاى ايشان ساخته وپرداخته ذهن شما مى باشد .
      3 – در امور مطرح شده خوب فكر كنيد واز تصميم هاى عجولانه وغير منطقى بپرهيزيد .
      4 – اگر مورد شما بى نتيجه ماند اين كار را حمل بر خير كرده و بدانيد خداوند مى خواهد شما در انتظار زندگى بهتر باشيد .
      علاوه بر اين مطمئن باشيد اگر به خداوند متعال توكل كنيد و تمام امور زندگى خود را به او واگذار كنيد ، خداوند به بهترين وجه و شكل به آن رسيدگى خواهد كرد زيرا او خير و صلاح بندگانش را بهتر از من و تو مى داند . خداوند در سوره بقره آيه 216 مى فرمايد : « . . . و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شرٌ لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون » افزون بر اين هزاران هزار نعمت و توانمندى خداوند در وجود شما و اطراف شما قرار داده است و از آن بهره مند هستيد چه بهتر است به آنها بيانديشيد و به بهره بردارى از آن نعمت ها فكر كنيد و لذت ببريد . رابطه خود را با خداوند متعال و راز و نياز با او را فراموش نكنيد كه ياد خدا آرامش بخش است . خداوند متعال در قران كريم ، عفت ، پاكدامنى و كنترل خويشتندارى را براى كسانى كه نمى توانند ازدواج كنند ، توصيه مى كند . البته كسى كه در اين شرايط به كنترل غريزه جنسى خود بپردازد خداوند هم به اوكمك كرده و راه برون رفت از اين مشكل را به او خواهد آموخت .توصيه مى كنيم از هرگونه ارتباط مستقيم و دور از نظارت بزرگ ترها جدا بپرهيزيد ( حتى ارتباط تلفنى يا مكاتبه اى )

      بنابراين قبل از هر چيزى سعى كنيد نيروى ايمان و تقوا را در وجود خويش بارور كنيد . با توجه به سن شما كه خواستگاران فراوانى به منزل شما مى آيند بايد بيشتر از قبل مواظب رفتار خود باشيد زيرا در اين دوران رفتار و ارتباطات شما در انتخاب و مسير آينده شما مهم است . لذا توصيه ما اينست كه همانطور كه تا الان صحيح رفتار نموده ايد در اين مرحله نيز منطقى رفتار نماييد .

      براى اينكه بتوانيد به يك تصميم صحيح و عاقلانه اى برسيد بهتر است با افراد مورد اعتماد خويش ، والدين ، يا اقوام نزديك دلسوز و عاقل و داراى تجربه مشورت كرده و با دقت كافى تصميم مناسبى اتخاذ فرماييد . چنانچه پس از تحقيق و تفكر لازم ايشان را مناسب ازدواج تشخيص داديد ضمن حفظ حرمت والدين و افزايش محبت نسبت به ايشان ، مى توانيد براى كسب رضايت آنها از فرد ديگرى در ميان دوستان يا فاميل كه نفوذ فكرى مناسبى بر والدين تان دارند و موافق شما هستند ، استفاده نماييد .

      منبع

       

  • مادر نامزدم سخت با ازدواج ما مخالف است
    • پرسش:
      در دوران دانشجويي كارشناسي ارشد با يكي از همكلاسانم آشنا شدم و حدود يكسال اين دوران به طول كشيد تا تصميم به ازدواج گرفتيم و در مدت يكسال هم خانواده ها كم و بيش در جريان آشنايي ما بودند. در ابتداي دوران آشنايي نامزدم از من درباره مهريه پرسيد و من چون هيچ علاقه اي به داشتن مهريه نداشتم و در خانواده هم كساني بودند كه با مهريه بسيار پايين ازدواج كرده باشند به ايشان گفتم كه مشكلي از اين بابت وجود ندارد.
      اما بعد از جلسه خواستگاري وقتي موضوع را با خانواده در ميان گذاشتم مادرم گفتند كه بخشي از خانه ايشان مهريه من شود و چون در آن زمان ايشان بيماري سرطان داشتند من نمي خواستم با ايشان در اين مورد بحث كنم. حدود 2ماه بعد هم مادرم فوت شدند.
      الان با وجودي كه حدود 1.5 از اين ماجرا مي گذرد مادر نامزدم هنوز با ازدواج ما بسيار مخالفند چون فكر مي كنند من مي خواستم از پسرشان كلاهبرداري كنم و به هيچ وجه راضي نمي شوند حتي به نامزدم گفتند كه اگر با من ازدواج كند بايد خانواده اش را ترك كند و الان هم نامزدم طوري وانمود مي كند كه ما رابطه اي با هم نداريم. به نظر شما بايد چه كاري براي درست شدن كارمان انجام دهم؟
      .
      پاسخ:
      ازدواج بزرگترين و مهم ترين اتفاق در زندگى هر انسان است . موفقيت يا شكست در آن ، در سرنوشت هر يك از زن و مرد اثرى ژرف و تعيين كننده بر جاى مى نهد و چه بسا اصلى ترين و برجسته ترين خطوط سير زندگى ايشان را رقم مى زند .
      از ديدگاه روان شناختى ، تأثير موافقت و مخالفت والدين در ازدواج موفّق ، به جايگاه والدين در نزد فرزندان خانواده بستگى دارد . بر اساس فرهنگ دينى و ايرانى ما ، والدين تأثيرى عميق و مهم دارند زيرا بعد از تشكيل خانواده ، پشتوانه و حامى خانواده تازه شكل گرفته محسوب مى شوند لذا همراهى نكردن آنها با زوجين شكستى براى آن دو محسوب مى شود . حال با عنايت به اين جايگاه برجسته والدين و وابستگى روحى و عاطفى فرزندان در تمام سنين به والدين ، نه تنها عدم مخالفت ، بلكه موافقت والدين يك عنصر ضرورى در ازدواج موفق است و چه بسا شرط انجام يك ازدواج موفق ، رضايت و همراهى مستمر والدين با فرزندان است زيرا بدون تحصيل رضايت آن دو ، دختر و پسر در انجام يك عمل خطير ( ازدواج ) ، بدون پشتوانه مى باشند و اين خود آغاز اضطراب ناخواسته و ورود آفت به زندگى است . ضمن اين كه ازدواج فقط پيوند دو فرد با يكديگر نيست بلكه پيوند دو خانواده است به همين خاطر اگر على رغم تمايل طرفين به ازدواج خانواده هاى آنها يا حتى يكى از دو خانواده با ازدواجشان مخالف باشند طبيعتاً مشكلات زيادى به وجود خواهد آمد . فرزندان ايرانى و مسلمان ، با وجود فراهم بودن تمام شرايط يك ازدواج موفق ، چون رضايت والدين را به همراه خود ندارند ، كمتر مى توانند يك زندگى شيرين و همراه با پيشرفتى را پيش روى داشته باشند .

      بهره مندى از عنصر رضايت والدين ، از نظر ارزشى و فرهنگى ، حداقل يك پشتوانه روحى براى جوانان است تا مسير ازدواج را با اطمينان خاطر و پشت گرمى كامل طى كنند . ازدواج كردن – بدون توجه به عوامل ديگر مرتبط با آن – خود به خود همراه با دل نگرانى و اضطراب است و به واسطه مبهم بودن آينده آن و ناآشنا بودن دو طرف براى همديگر ، عملى رازآلود و معماگونه است . كمترين تأثير روان شناختى مخالفت والدين ، آن است كه به ميزان دلبستگى روحى و روانى فرزندان به آنان ، به نگرانى و اضطرابشان مى افزايد و در صورتى كه در نهان خانه اعتقادات خود براى دعا و نفرين والدين تأثيرى ماوراى اسباب طبيعى قائل شوند ، اين پديده ژرف تر خواهد شد . پس با تكيه بر جايگاه والدين در خانواده هاى مسلمان ايرانى و از ديدگاه روان شناختى ، جلب رضايت آنان در ازدواج يك ضرورت بى ترديد است و حضور اين عامل ، موجب دلگرمى جوانان به ازدواج و برخوردارى آنها از اطمينان به خود و جرأت به عمل و آرامش و سكون مى گردد . همچنين راه بهره مندى از پشتوانه اى محكم و تجارب آنها و دلسوزى و نيك انديشى آنان را هموار مى كند و خرمنى از خوبى ها و علم ، دانش ، تجربه و مصلحت انديشى دلسوزانه و حتى پشتوانه اقتصادى فراروى دو جوان نيازمند مى گذارد .

      اگر مى بينيد كه به هيچ وجه امكان موافقت مادر پسر با اين ازدواج وجود ندارد ، پس امكان ازدواج شما با پسر مزبور عملا وجود ندارد . در اين صورت ، ادامه دادن به اين رابطه در صورت مخالفت شديد مادر پسر ، نتيجه اى جز مشكلات عديده بخصوص براى شما به دنبال ندارد . به اين ترتيب ، شما كه اميدى به ازدواج با پسر مزبور نداريد ، معنا ندارد رابطه تان را با او ادامه دهيد . لذا ، توصيه نهايى ما در اين رابطه اين است كه از پسر مورد نظر بخواهيد اگر واقعا خواهان ازدواج با شماست ، فورا مادر خود را به ازدواج خود با شما راضى كند و رسما خانواده اش را جهت خواستگارى به خانه شما بفرستد . و اگر او نتوانست اين كار را بكند ديگر با او تماس نگيريد و براى هميشه رابطه تان را با او قطع كنيد . ( مى دانيد كه رابطه دوستانه و صميمانه بدون عقد ازدواج ، عملى گناه آلود و حرام مى باشد ) .

      هشدار مى دهيم به اميد واهى ازدواج با پسر مزبور ، خواستگارانتان را رد نكنيد . انسان عاقل ، نقد را با امرى كه تحقق آن اصلا معلوم نيست عوض نمى كند . لذا اگر خواستگار مناسبى داريد ، در صدد ازدواج برآييد و خود را از اين وضع برهانيد . مطمئن باشيد پسر مزبور هم تا مدتى به اميد ازدواج با شما صبر خواهد كرد اما وقتى ببيند امكان اين ازدواج وجود ندارد ، شما را رها خواهد كرد.

       

  • پسری 18 ساله‌ام خانوادم میگن هنوز بچه‌ای برای ازدواج
    • پرسش:

      من پسری هستم 18سال دارم. خاطر خواه دختری شدم. حدودا چند ماه از خودم بزرگ تر. من. دیپلمم گرفتم سر کار میرم. شغلمم درست حسابی هست چند بار تا حالا بحث ازدواج کردم. خانواده ام گفتن زوده بچه ای. دلیل اینم که الان قصد دارم. چون.خانواده دختر خانم. قصد دارن عروسش کنن مجبورم. الان برم چجوری من. با خانواده ام کنار بیام و کاری کنم. بتونم ازدواج کنم. خانواده دختره راضی کنم. چون ب خاطر سنم هست که میگم.

      .

      پاسخ:

      با توجه به شرایطی سنی شما، ازدواج برای شما خیلی زود نیست؛ ازدواج نیازمند دو صلاحیت است؛ یکی صلاحیت ذاتی که با بلوغ جنسی به دست می‌آید و دیگری صلاحیت مهارتی که اگر فکر می‌کنید حداقل مهارتهای لازم زندگی را دارا هستید، می‌توانید ازدواج کنید و البته لازم است در این زمینه مهارتهای زندگی خود را با مسئولیت پذیری، بالا بردن صبر و تحمل، ارتقاء مهارتهای ارتباطی و کلامی، تعهد و … افزایش دهید.

      در ضمن اگر واقعا احساس نیاز به ازدواج دارید برای ازدواج اقدام کنید در غیر اینصورت سعی کنید با ارتقاء مهارتهای زندگی، کم کم خود را آماده ازدواج کنید. بنابراین صرف اینکه به دختر علاقه دارید و احساس می کنید ممکن است او ازدواج کند و او را از دست بدهید، اصلا برای ازدواج با او اقدام نکنید؛ چرا که این صرفا احساس است که باعث شده چنین تصمیمی بگیرید و وقتی احساسات فروکش بکند تازه متوجه می‌شوید که برای ازدواج صرفا احساسی تصمیم گیری کرده اید.

      پس لازم است به این مسئله پی ببرید که آیا تصمیم شما مبنی بر ازدواج صرفا از روی احساسات است و یا اینکه واقعا نیاز به ازدواج را در خود احساس می‌کنید؟ برای اینکه بفهمید تصمیمتان صرفا از روی احساسات یا نه به این سوال پاسخ دهید که آیا اگر این دخترموردنظر اصلا وجود نداشت یا اینکه فرض کنید که ازدواج کرده بود، آیا با این شرایط بازهم مصر به ازدواج هستید یا نه؟ اگر پاسختان این است که تنها دوست دارید با او ازدواج کنید باید عرض کنم که تصمیمتان مبنی بر ازدواج از روی احساسات است و این نوع ازدواج مناسب نیست و هرگز بدان توصیه نمی‌کنیم و به نظر حق با خانواده شما باشد که ازدواج برای شما کمی زود است، امّا اگر فارغ از وجود دختر موردنظر، برای ازدواج خود تصمیم گرفته‌اید به طوری که حتی اگر دخترموردنظرتان با کسی دیگر ازدواج بکند شما همچنان قصدتان برای ازدواج پابرجاست و اصلا تصمیمتان برای ازدواج ربطی به دخترموردنظر ندارد و صرفا به این جهت که این دختر را مناسب خود می‌دانید قصد دارید با ازدواج کنید، در آن صورت این نوع ازدواج با فرض وجود تناسب اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، فرهنگی، فکری و خانوادگی می‌توانید ازدواج کنید.

      البته طبیعی است که بسیاری از خانواده‌ها نسبت به ازدواج فرزندانشان در سن کم، مخالفت کنند؛ این هم به این دلیل است که خانواده‌ها اعتماد و اطمینان لازم نسبت به اینکه فرزندشان بتواند یک زندگی مستقل را مدیریت کند را ندارند؛ به همین دلیل شما باید اول تکلیف خودتان را مشخص کنید که تصمیمتان مبنی بر ازدواج با توجه به توضیحاتی که داده شد، احساسی است یا واقعا نیاز به ازدواج را در خود احساس کرده‌اید؟ بعد از آن، اگر فارغ از وجود دخترموردنظر، نیاز به ازدواج را در خود احساس کردید، باید با رفتارهای خود سعی کنید اعتماد و اطمینان آنان را بدست آورید و سپس برای ازدواج و یافتن مورد مناسب اقدام کنید. امّا چگونه اعتماد و اطمینان آنان را نسبت به خود جلب کنید؟

      برای این منظور، سعی کنید مهارتهای زندگی خود را با مطالعه زندگی شخصیتهای بزرگ، شرکت در کلاس و جلسات مهارتهای زندگی، قبول مسئولیت پذیری در خانه و کار کردن در بیرون از خانه و بالا بردن آستانه تحمل و نقد پذیری خود در مواجه با مشکل، ارتقاء دهید تا به تدریج والدین شما به این نتیجه برسند که شما صلاحیت مسئولیت پذیری یک زندگی جدید را دارید؛ مثلاً تغییر رویه دهید و همانند بچه‌­ها در منزل برخورد نکنید یا در کنار کارتان، پول پس انداز کرده و بعضی از وسایل مورد نیاز زندگی را تهیه نمایید و یا مسئولیتهای مهم را در خانواده به عهده بگیرید.

      چگونه نظر خانواده را برای ازدواج جلب کنید؟
      – توسل و دعا به درگاه الهی و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) برای نرم شدن دل پدر و مادر.
      – ترساندن والدین نسبت به ادامه تجرد با:
      الف) بیان خطرات موجود و شکننده بودن مقاومت اکثر جوانان در شرایط کنونی با استفاده از پیامدهای سوء تاخیر ازدواج مثل: ارتباطات نادرست، گسترش اسباب تحریک و احتمال ایجاد عشق به فرد نامناسب در محیط اختلاط.
      ب) بیان غیر مستقیم در معرض خطر بودن خود، با بیان قضایایی که برای دوستان و اطرافیان در محل زندگی یا تحصیل اتفاق افتاده و همچنین بیان موقعیتهای لغزش و گفتن اینکه مقاومت هرکس اندازه‌ای دارد.

      – اظهار نیاز به ازدواج و پیشنهاد خواستگاری

      – غلبه بر خجالت در زمینه اظهار نیاز به ازدواج از طرق ذیل:
      راه غیرمستقیم مثل: ابراز ناراحتی و افسردگی بخاطر تنهایی و یا وقتی ازدواج در تلویزیون می‌بینید یا حرف ازدواج کسی در منزل زده می‌شود، بگویید خوش بحال آنها.
      – استفاده از شوخی؛ مثل اینکه وقتی مادر خسته شده است بگویید اگر عروس شما اینجا بود کمکت می‌کرد.
      – استناد به ازدواج خود والدین که معمولا ساده بوده است و از والدینتان بخواهید مثل زمانی که خودشان ازدواج کرده درباره شما فکر کنند تا بتوانند عمق نیاز شما را درک کنند.
      – نمونه‌های ازدواج آسان که انجام شده را برای والدینتان بازگو کنید.
      – اثر گذاری بر یکی از والدین و فرستادنش به سراغ دیگری؛ مثلا شما می‌توانید با پدرتان صحبت کنید و از او بخواهید که مادر شما را هم قانع کند.
      – کمک گرفتن از بزرگان، خواهر، برادر و هر کس که می‌تواند بر والدین تاثیر بگذارد.
      – استناد به نظر دین که در شرایط ضرر داشتن تجرد ازدواج را واجب می‌داند.

      * کسب موافقت والدین برای اقدام جهت ازدواج جوانان در شرایطی که مخالفت انها غیر منطقی است از راههای زیر:

      – ابراز دلتنگی و احساس تنهایی  و نیاز به همدم و همراه.

      – تصمیم به صبر و ایستادن پای کار تا حصول رضایت والدین.

      – اصرار بر خواسته خود و تکرار آن به انحاء گوناگون و در شرایط و موقعیتهای مختلف به صورت مستقیم یا کنایه‌ای (البته تا حدی که به تمسخر و مضحکه کشیده نشود.)

      – استفاده از قاعده احترام و از کوره در نرفتن در هر شرایطی، به همراه محبت و ملاطفت بیشتر در صحبت و رفتار در قبال والدین.

      درباره اختلاف سنی شما و دختر موردنظرتان، باید عرض کنم اختلاف سنی چندماهه چندان تاثیرگذار نیست و قابل اغماض است و می‌توان نظر خانواده‌ها را برای این مسئله مجاب کرد.

      منبع

       

  • خانواده پسر با ازدواجمون مخالفن
    • پرسش:

      من 28 سالمه 4 ساله که با یه پسر دوستم و قصد ازدواج داریم و پیش مشاور هم رفتیم و گفته که مناسب هم هستید اما خانواده اون پسر مخالفند و تا بحال هرچه تلاش کرده کوتاه نیومدند به نظر شما اگر بدون رضایت اونا ازدواج کنیم مشکلاتی بعدا ایجاد می شه و ازدواج به صلاح هست یا نه ؟

       

      پاسخ:

      در مورد مشکلاتی که ممکنه به وجود بیاد عرض می کنم اگه شما بدون رضایت اونا ازدواج کنید اولا: از کمکهای مادی و فکری اونا در اول ازدواج محروم می شید و اگه بعدا هم به مشکل بخوره اونا نیستند که از نظر فکری یا مادی بهش کمک کنند ثانیا: مجبورید یا مراسم نگیرید یا اینکه کلیه مراسمات رو بدون اونا برگزار کنید ثالثا: فامیل شما با توجه به نبود اونا در مراسمات ازدواج و مهمونیهایی که خانواده طرفین هستند متوجه عدم رضایت خانواده اون می شن و این شاید برای خانواده شما خوشایند نباشه و رابعا :عدم رضایت پدر و مادر و محرومیت از دعای خیر اونا ممکنه از نظر معنوی اثر منفی بر زندگیتون بذاره و سبب بشه به مشکلات فراوان بر بخورید

      بنا بر این اگه خواستید علی رغم نارضایتی اونا ازدواج کنید باید سعی کنید اثر منفی موارد بالا رو از بین ببرید یا کم کنید

      در مورد نیاز مادی و فکری به خانواده در صورتی برای ازدواج اقدام کنه که از نظر مادی نیاز به اونا نداشته باشه و از نظر فکری هم بتونه جایگزین خوبی براشون پیدا کنه تا در موارد لزوم چه قبل و چه بعد ازدواج از فکرش استفاده کنه

      در مورد مراسمات هم اگه نبود خانواده او در مراسم برای خانواده تون مهمه می تونید مراسم نگیرید و به جاش مسافرت برید

      در زمینه فهمیدن فامیل هم عرض می کنم اونا بالاخره خواهند فهمید و شما نمی تونید مخفیش کنید بنا بر این باید خودتون رو برای برخورد با حرفها و نگاههای فامیل اماده کنید و اگه توان تحمل و پاسخ گویی دارید این ازدواج رو قبول کنید

      در مورد عدم رضایت قلبی اونا هم راه چاره اینه که ارتباط محبت امیز و محترمانه و رفتن به منزل پدرش رو – حتی در صورت توهین و بی احترامی اونا – قطع نکنه چون پدر و مادر خیلی حق به گردن فرزند دارن و اگه نظر نادرست بدن و حتی حرف بدی هم بزنن حقشون از بین نمی ره و شکسته شدن دلشون ممکنه کار دست بچه شون بده ، بنا بر این باید سعی کنه – حتی با التماس- که دل اونا رو نرم کنه و تدریجا راضیشون کنه

      در زمینه کسب رضایت اونا شما هم می تونید به او کمک کنید مثل اینکه تماس بگیرید و احوالپرسی کنید و اگه موقعیتش بود به دیدنشون برید اینم بدونید اگه شما به مادرش بشینی خیلی زودتر از اونی که فکر می کنی راضی می شن

      اگه ارتباط رو به صورت یک طرفه برقرار کنید هرچند الان راضی نشن اما بعد ازدواج که زندگی خوبی تشکیل بدید و اونا خوشبختی شما رو ببینند امکان راضی شدنشون هست.

       

      منبع

  • یک سال و نیم از آشناییمون می‌گذره ولی پدرش راضی به ازدواج ما نمی‌شه
    • پرسش:

      دختری 21 ساله هستم ساکن شهرستان  1 سال و 6 ماه پیش با پسری آشنا شندم که 1 سال از خودم بزرگتره و ساکن تهرانه ، آشناییمون از طریق شوهر دوستم بود که با این آقا دوست بود و منم میشناخت . بعد از اینکه همدیگرو دیدیم رابطه رو به قصد ازدواج شروع کردیم اما بعد از 2 ماه فهمیدم که پدرش آدم مذهبی و سخت گیری هست و از نظر سواد و موقعیت مالی از خانواده ی من بالاترند و با آشنایی دخترو پسر قبل از ازدواج مخالفند اما گفت من خانوادمو راضی میکنم و خیلی کار سختی نیست و ازم خواست رابطمونو از خانوادم پنهان نکنم منم اینکارو کردم و با خانوادم آشنا شد و از خانوادم واسه راضی کردن پدرش فرصت خواست خانواده ی منم مخالفتی نکردن و ما به رابطمون ادامه دادیم الان 1 سال و نیم میگذره و پدرش راضی نمیشه و ازش خواسته یا خانوادشو انتخاب کنه یا منو ما هم شدیدا” به هم وابسته شدیم و حاضر نیستیم از هم جدا بشیم مامانش به من زنگ زدو تهدیدم کرد و گفت از نظر اون پذیرفته نیستم و … من نمیتونم این موضوع رو به خانوادم بگم چون واکنش بدی نشون میدن .پدرش هم میخواد خانوادشو ببره خارج از کشور و ممکنه پسرشم به اجبار ببره تصمیم گرفتیم بعد از اتمام درسش خودمون از صفر شروع کنیم و بدون رضایت خانوادش ازدواج کنیم اما اون باید قید خانوادشو بزنه چون دیگه پیش اونا جایی نداره و من نگران روزی هستم که منو مقصر این جدایی بدونه و پشیمون بشه یا اینکه من منتظر بمونم اما اون به هر دلیلی با من ازدواج نکنه شایدم تو زندگی اونقدر سختی بکشیم که از کرده ی خودمون پشیمون بشیم من چه تصمیمی بگیرم ؟ بهش گفتم به پدرش بگه رابطشو با من قطع کرده تا دیگه از خونه بیرونش نکنن و اذیت نشه اما هنوز با هم در تماسیم ، من خیلی نگرانم و از نظر روحی واقعا” داغونم چون ندیده و نشناخته در موردم قضاوت کردن این منو اذیت میکنه آخه من نه خودم بدم نه خانوادم و از نظر مالی فقط 1 پله از اونا پایین تریم به من بگید در حال حاضر باید چه تصمیمی بگیرم ؟ من و اون واقعا” همدیگرو دوست داریم .

       

      پاسخ:

      ازدواج بدون رضایت و کمک خانواده پسر ممکنه مشکلات فراوانی به وجود بیاره لذا ممکنه اون پسر علی رغم اینکه حالا می گه زندگی رو از صفر شروع می کنیم بعدا کم بیاره و نتونه ادامه بده و مجبور بشه از ازدواج با شما صرف نظر کنه بنابر این در صورتی ازدواج شما صلاحه که احتمال عقب نشینی او در برابر مشکلات به حد اقل برسه

      مواردی که سبب زیاد شدن مقاومت او می شه اینکه که اولا: مورد پذیرش قلبی و حمایت کامل خانواده شما قرار بگیره تا اگر لازم شد جای خالی خونواده اش براش پر بشه یعنی خونواده شما امادگی اینو داشته باشن که از نظر فکری و حتی از نظر مالی بهش کمک کنند خصوصا با توجه به اینکه وضع مالی پدرش خوب بوده و احتمالا در رفاه بزرگ شده که در این صورت شکننده تره

      ثانیا: خودش ادم با توانی باشه که از همون اول بتونه مستقل بشه و در برابر مشکلات بایسته پس اگر توانایی نداره و فقط بخاطر عشق می خواد بدون حمایت خانواده از صفر شروع کنه احتمال زمین خوردنش زیاده اما اگر صرف نظر از عشق توانایی استقلال رو در خودش می بینه و امتحان مستقل بودن و روی پای خود ایستادن رو هم داده می شه بهش اعتماد کرد ولی اگر شک داره که می تونه یا نه حتما با یک مشاور در این زمینه صحبت کنه

      ثالثا: لازمه از نظر فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری کاملا مناسب هم باشید تا زندگی گرمی داشته باشید و مشکلات اینده رو راحت تر پشت سر بذارید و کم نیارید وگرنه اگر با وجود مشکلات با هم اختلاف هم داشته باشید خیلی زودتر از اونی که فکرش رو می کنید در برابر سختی ها کم میارید و زندگیتون خراب می شه

      پس معلوم می شه که تناسب شما دو نفر در بالا بردن استقامت شما در برابر مشکلات موثره اما متاسفانه نقطه ضعفی که در اینجا هست اینه که شناخت شما از اون پسر کامل نیست چون هم اهل شهر شما نیست که براحتی بتونید در موردش تحقیق کنید و هم خونواده اش رو از نزدیک ندیدید که از طریق شناخت خونواده خودشو بیشتر بشناسید، چون شناخت خونواده فرد به شناخت خود او کمک می کنه، بخاطر اینکه در بسیاری موارد خصوصیات افراد نمونه ای از ویژگی های خونواده شونه

      لذا اگر بخواید با ایشون بدون رضایت خونواده اش ازدواج کنید به هر صورت ممکن لازمه که اولا در مورد او و خانواده اش شناخت خوبی پیدا کنید به اینکه در مورد او از دوستان و اشنایان و همکارانش در محل کار و تحصیل و زندگیش تحقیق کنید و ثانیا در صورت امکان تناسب شما در زمینه ازدواج توسط مشاور مورد تایید قرار بگیره تا ضمانت پایداری خانواده شما بعد ازدواج بالا بره

       

      منبع

  • میگن خواستگارم بچه است
    • پرسش:

      پسری رو دوست دارم نمیدانم قابل تکیه کردن هست یا نه همه خانواده مخالفن میگن بچه است اما 29سالشه و دکتراشو سال دیگه میگیره

       

      پاسخ:

      در مورد فرد موردنظر توضیح خاصی نداده‌اید ولی آنچه که برای ازدواج اهمیت دارد، این است که طرفین از جهت اخلاقی، اعتقادی، رفتاری، فکری، فرهنگی و خانوادگی تناسب داشته باشند. نبود یکی از این تناسبات زندگی مشترک را با مشکل روبه رو می‌کند.

      اینکه خانواده شما با فرد مورد نظر مخالفت می‌کنند، باید دید که علت مخالفتشان چیست. اگر واقعا دلیل منطقی برای مخالفتشان وجود دارد، پس بهتر است که شما اصراری به چنین ازدواجی نکنید.

      بچه خواندن یه فرد 29 ساله و با تحصیلات دکتری یه کم عجیبه

       

      منبع

  • خانوادم از ظاهر ساده خواستگارم و خانوادش خوششون نمی‌یاد
    • پرسش:

      دختری هستم 20 ساله توی یه خانواده خیلی متوسط از نظر مالی به دنیا اومدم الان دانشجوی رشته معماری هستم یه چند سالی هست با یه پسری اشنا شدم که قصد ازدواج داریم باهم اوایل بخاطر شرایط کاری نمیشد که پاپیش بذاره من چندسال صبرکردم و این اقا خیلی پیشرفت کرد کارخوبی پیدا کرد ماشین خرید با اینکه دیپلمه هست کارش بد نیس کارمند تو یه شرکته مهندسی معتبره ولی تحصیلات نداره.

      الان بعد چندسال اومدن خواستگاری خانوادم مخالفن به این دلیل که خانواده اون اقا ظاهرو تیپشون ساده است پسره تحصیلات نداره و خونه نداره ولی پسر سالم و خوب وکاری هست میگن بعدا به مشکل میخوری
      ما این خانواده رو نمیتونیم جلو فامیل نشون بدیم حالا به اون شدت هم بد نبودن ما خودمون یه خانواده 4نفره هستیم اونا 8نفره ما مستاجر هستیم و اونا یه خونه از خودشون دارن خانوادم انتظار دارن چون من رشته معماری میخونم حتما به یه مهندس ازدواج کنم من اخلاقای این اقارو خیلی دوست دارم مهربونه خانواده دوسته کاریه و معتقد و مومنه الان گیر کردم تو دو راهی جدایی ازش غیر ممکنه واسم و از اینکه تو روی خانواده وایسم میترسم بعدها پشیمون بشم.

       

      پاسخ:

      در این موارد باید صبور باشید تا خانواده شرایط جدیدی رو که براش به وجود اومده رو درک کنن … در این مورد شاید حق با خانواده باشه و شما بهتره احساسی رفتار نکنید.
      به هر حال اگر تصمیم شما جدیه میتونید از واسطه ای در این مورد برای صحبت با خانواده استفاده کنید … ولی بدونید اگر خانواده مخالف باشه روی روند زندگی شما تاثیر منفی خواهد گذاشت.

       

      منبع

       

       

  • مادرم با ازدواجم مخالفت می‌کنه
    • پرسش:

      بنده در یک خانواده مذهبی منطقی نه خشک زندگی می کنم ، و خودم نیز اعتقادات مذهبی قوی دارم ولی در مورد مسائل منطقی هستم چندی پیش در مورد از همکاران خانم شرکت که مشغول به کار هستم به عنوان همسر فکر کردم و پس از تحقیقات با کمک یکی از دوستان که همسایه چندین ساله ایشون بودن یقین کردم ایشون انسان پاکی است و از اونجایی که بقیه مواردی رو که بنده به صورت منطقی در همسر آینده خودم می خواست رو داشتن از دوستم خواستم موضوع رو با ایشون مطرح کنن و اجازه صحبت بگیرن بنده هم از پدر اجازه گرفتم و ایشون هم از خانواده اجازه گرفتن و ما یکی دو جلسه صحبت کردیم و همه چیز خدا رو شکر خوب پیش رفت و هر دو یقین کردیم که مشکلی کلی (مشکلات جزئی حتما هست که باید رفع شوند) نخواهیم داشت ، تا این زمان مادر بنده مطلع موضوع نبودن بنده موضوع رو از اول تا انتها با مادر مطرح کردم و ایشون هم گفتن که مشکلی نیست ولی فردا روز همه مسائل فرق کرد و کلا نظرشون عوض شد و گفتن بهتر که فکر کردن دیدن خانمی که با پسر بیرون باشه و … که مسائل زیادی رو مطرح کردن از زیبایی ظاهری که ندارن و حجاب مناسب هم ندارن  و … و کلا می گن ایشون به درد بنده نمی خورن ، بنده هم به خاطر اینکه اگر واقعا این قضیه حل نشه مسئله رو پچیده تر نکنم به اون خانم گفتم تمام ولی با توجه به اینکه همکار هستیم مشکل هست ادامه کار به این صورت به نظر شما بنده باید کلا قضیه رو تموم شده بدونم و یا اینکه روشی هست که مادرم بتونن منطقی نگاه کنن به مسئله و نه احساسی


      پاسخ :

      باسلام شما که اینقدر سریع به خاطر نظر مادرتون از ازدواج با دختر مورد علاقتون می گذرید چطور همون ابتدا این موضوع رو با ایشون مطرح نکردید؟! بهرحال ایشون هم پس از درخواست شما و مشورت با خانواده و واقعا به قصد آشنایی این کار رو انجام دادن.اگر واقعا ایشون رو فرد مناسبی میدونید در مورد دلایلتون و معیارهاتون با ایشون صحبت کنید و در نهایت بهشون بگید که برای محکم کاری بیشتر با هم به مشاوره ازدواج میرید تا یک متخصص نیز در مورد این مساله نظرش رو اعلام کنه.بهرحال هر کس به قدری که خواسته اش براش مهم برای رسیدن به اون تلاش می کنه.

       

      منبع

  • مخالفت های بی دلیل مادر خواستگارم مانع ازوداجمان شد
    • پرسش:

      با سلام دختری هستم 31 ساله که حدود هشت سال با پسری نه ماه کوچکتر از خودم در رابطه بودم. آشنایی ما از طریق یک دوست مشترک بود.و از همان ابتدا رابطه مون رو به قصد ازدواج شروع کردیم و هیچ مشکلی هم با هم نداشتیم.مسأله ی ما مخالفت بی دلیل و منطق مادر ایشون بود که در مقابل هر صحبتی فقط جواب نه بود…اینم بگم که این خانم علاقه به عروس دکتر یا مهندس دارن و من رشتم هنر هستش..در این بین ایشون از هر وسیله ای برای نشون دادن مخالفتش و عدم قبول من استفاده کردن..اما ما ادامه دادیم…تا دو سال پیش که این آقا حرف از جدایی زد و اینکه از رفتارهای مادرش خسته شده ولی من بازم امیدوار بودم و ادامه دادیم ..مادر ایشون حتی حاضر نبود من رو یک بار ببینه یا باهام حرف بزنه…این آقا ده سال میشه تهران زندگی منکنن و مادر پدرشون شهرکرد زندگی میکنن..پدرشون هم استاد دانشگاه هستن. سه ماه پیش ما تصمیم به جدایی گرفتیم…با تمام علاقه و احساس قوی که نسبت به هم داریم ولی کماکان با هم در ارتباط بودیم..متوجه شدم که به اجبار خانواده تن به ازدواج اجباری با یه دختر خانوم که دانشجوی پزشکی هست داده….دختری که به گفته خودش اصلا هیچ ربطی به هم ندارن و فقط به خاطر خانوادش این کارو میکنه..ما هنوز به طرز عجیبی به هم کشش داریم و به هر بهانه ای پیغام میدیم و از هم خبر میگیریم ….خیلی ازش خواهش کردم این کار نکنه اما اصلا هیچ حرفی رو نمیشنوه و فقط میگه من وظیفمه خانوادمو خوشحال کنم و اونا الان شادن…حال و روز خوبی نداریم هر دو مریضیم و من نگران تصمیم ایشون و ازدواجی که به قول خودش آنچنان دوامی نداره و بعدش آزاد میشه و خانواده دیگه اصراری به ازدواجش نمیکنن.. ما هر دو جداگانه سال پیش مشاوره فتیم ولی هیچکدوم کمکی بهمون نکرد..و من اصلا نمیتونم خودمو راضی کنم که با ایشون وقتی رسمی متاهل بشه رابطه ای داشته باشم از طرفی هر دو میدونیم چقدر در مقابل هم شکننده ایم….ازتون راهنمایی میخوام واقعا تو شرایط بدی قرار دارم.

      پاسخ:

      سلام به شماخانم مهتا. اونطور که متوجه شدم الان ایشون متاهل هست. ببینید الان ایشون همسر داره و بهرحال شاید از همسرش خوشش نیاد ولی مطمئنا لحظات خوش هم باهاش داره و صرفا اینطور نیست که نارضایتی محض باشه. الان این وسط شما بیشتر اذیت میشید چون حداقل ایشون یک نفری رو داره ولی شما تنهایید و با اطلاع از روابطش بیشتر اذیت میشید. اگر میخواد جدا شه و با شما ازدواج کنه نگذارید شما عامل طلاق باشید و کمی فاصله بگیرید تا بتونه درست تصمیم بگیره و شما برهم زننده یک زندگی زناشویی نباشید. میدونم کار راحتی نیست و راه حلی هست که به نفع شماست چرا که اگر قرار بر جدایی باشه جدا میشه و اگرم قراره زندگی کنه شما رو مجبور نشه از زندگیش بیرون بیندازه.

      منبع:
      http://psychotherapy.blogfa.com/post/1198

InstagramTelegrammaghalat